توجه : تمامی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط ایدی موجود در بخش تماس با ما بالای سایت یا ساماندهی به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود. به امید ظهور مهدی (ع).

    اقا محمد خان قاجار با زنان باکره زندیه چه کرد

    1 بازدید

    اقا محمد خان قاجار با زنان باکره زندیه چه کرد را از سایت هاب گرام دریافت کنید.

    گرگ و میش من و تو

    عقده های فراموش نشدنی خان قاجار

     

    چندی پیش مروری داشتم بر تاریخ عهد قاجار... سلسله ای که هیچ از حمله ی وحشیانه ی تازیان کم نداشت... سایه شان به یک اندازه بر خاک این سرزمین گسترده است... یک آغا محمد خان قاجار کافیست تا خاک سرزمینی هر چند بزرگ را به توبره بکشد و به خون میلیونها انسان بی گناه بیالاید... ایران در طول تاریخ همیشه دستخوش بادی ولنگار بوده است... هر کس از هر جایی که آمد چنگی انداخت و تکه ای از سرزمین نقش و نگاران را با خود برد... اما پرسشی تلخ؟... این موجودی که هیچ از شرافت و انسانیت نمی دانست از کجا و چگونه بر سرزمین انسان دوستی چون ایران ( منظور گذشته های دور ایران است ) حکمرانی کرد؟

    من به پاس آن روزهای رنگین و آن روزهای خوب و به عنوان فرزندی کوچک از سرزمین آل و پری مختصری از تاریخ ننگین قاجار را به رشته ی تحریر می کشم... امید که این وطن دوباره وطن شود.

     

    آغا محمد خان یا آقا محمد خان قاجار؟

     

    بله حقیقت دارد... آنچه که مسلم است خواجه ی قاجار اگر آغا محمد خان نمی شد و آقا محمد خان باقی می ماند... پادشاه هم نمی شد... و اگر هم می شد اینگونه بی رحم و سفاک نمی شد... او هم می توانست چون بسیاری از حاکمان این سرزمین پری رویان و گلچهرگان را به جنگ و خون و خیانت ترجیح دهد... بدون شک آغا محمد خان با از دست دادن عضوی که بسیاری از حاکمان ایرانی از دیروز تا امروز اسیر و برده اش بوده اند دچار عقده های بی حد و مرزی می شود... از جمله فرمان کور کردن مردان بسیاری از شهر های ایران ( کرمان ) و تجاوز به زنان باردار و دختران باکره و اخته کردن پسران خرد سالی که هیچ گناهی نداشتند... اما چه عاملی باعث خواجگی آغا محمد خان قاجار شده بود که اینگونه بی رحمانه عقده های درونش را تسکین می بخشید؟

    در کتابهای تاریخی عهد قاجار خواجگی آغا محمد خان پنهان مانده است و چگونگی آن سوالی است بی پاسخ... نویسنده ی کتاب روضه الصفا که یکی ازکتابهای تاریخی آن زمان است بطور نا مشخصی چگونگی آن را شرح می دهد: " علیشاه که اسم دیگرش عادل شاه بود آغا محمد خان را در سن هفت یا هشت سالگی ( مجبوب ) کرد "... در فرهنگ مصور عرب مجبوب از ریشه ی ( اجب ) گرفته می شود که در زبان عربی به شتری اطلاق می شود که کوهانش را بریده باشند و در اینجا به مردی که طبق دستور حاکم ( علیشاه ) آلت تناسلی اش را قطع کرده باشند و این در قدیم یکی از انواع مجازات بوده است... در کتاب روضه الصفا دلیل خواجگی را شرح نمی دهد که عادل شاه برای چه و چگونه آغا محمد خان را خواجه می کند... اگر بخواهیم به تاریخ رجوع کنیم خواهیم دید که عادل شاه قصدش از اخته کردن آغا محمد خان نسل کشی نبوده است... چرا که حسین قلی خان برادر آغا محمد خان را خواجه نمی کند... پس نمی توان گفت که علیشاه کمر به انقراض نسل محمد حسن خان رییس طایفه ی ( اشاقه باش ) و پدر آغا محمد خان بسته بوده است... اینها همان سوالات پنهان و همیشه سر بسته ی تاریخند... یا به عبارتی می توان گفت: هر حکومتی تاریخش را آنطور که می خواهد می نویسد و پر از رازهای سر به مهر.

    یک مورخ انگلیسی ( سرهنگ گلد اسمیت ) می گوید: آغا محمد خان قاجار در زد و خورد با سربازان محمد خان سواد کوهی حاکم مازندران مجروح گردید و خواجه شد... بله ممکن است... چرا که بسیار جنگجویان بوده اند که در میدانهای کارزار بر اثر ضربت شمشیر یا تبر خواجه شده اند اما بر اساس مستندات تاریخ اگر آغا محمد خان قاجار در جنگهایی که داشته و بخصوص در جنگ معروف قریه ( تنگ سر ) که در تاریخ هزار و صد و هفتاد و پنج هجری قمری اتفاق افتاده خواجه شده یاشد یک سوال پیش می آید آنهم ازدواج اوست... حتم دارم می پرسید او که خواجه بوده است پس چگونه می توانسته ازدواج کرده باشد... تاریخ ثابت کرده است     که در گذشته های دور بنابر رسمها و سنتهای دیرینی که از دیر باز در مشرق زمین بوده است... پسران در سنین کم ( نوجوانی ) زن می گرفتند و دختران در سنین کم تر به خانه ی شوهر می رفتند... با این تفاسیر آغا محمد خان قاجار که متولد هزار و صد و پنجاه و پنج هجری قمری بوده است در آن تاریخ زنان و فرزندان بسیاری داشته است... چرا که او مردی بیست ساله بوده و نمی توان باور کرد که در آن تاریخ مجرد زندگی می کرده است.

    تیلور طامسون انگلیسی بر این باور است که آغا محمد خان بعد از عشق ورزیدن به دختر شیخ علی خان زند و بدون بجای آوردن مراسم عقد و... و پنهانی بهزفاف رفتن آن دو باعث می شود که شیخ علی خان زند بعد از به چنگ آوردنش دستور دهد و خواجه اش کنند... چرا که این کار جنایتی بوده است بس بزرگ.

    اما هیچ کدام از این روابات دلیلی بر بی رحمی موجودی چون آغا محمد خان نمی تواند باشد... آیا می توان پذیرفت که به خاطر خواجه شدن این همه جنایت در طول تاریخ مرتکب شود؟... آیا می توان پذیرفت که بخاطر از دست دادن یک عضو بی مصرف و دنیا فریب زنان و دختران و پسران و نوزادان را کور و اخته کند؟... آیا نمی توان گفت او انسانی پر از عقده های شهوانی بوده است؟... و چون نمی توانسته بسان حاکمان دیگر میان زنانو دختران و حتی پسر بچه ها بغلتد دست به چنین فجایع ننگینی در طول تاریخ زده است؟

    بنابر روایات تاریخی که از دوران عهد قاجار باقیست او در جنگها و حملاتی که به شهرها ی اطراف و مرکزی داشته است هزاران کودک را کور و اخته... زنان را به بردگی و مردان را به دار آویخته است... او به یاری خیانتکارهایی که در طول تاریخ ایران بسیار بوده اند و هستند چون حاج ابراهیم کلانتر و ...هر فریادی را در نطفه خفه می کرد و مردان بزرگی چون لطفعلی خان زند را بعد از نبردهای بسیار به طرز فجیعی به قتل می رساند... او به انتقام از نادر شاه افشار که تا زمان حیاتش جرات نفس کشیدن را از خاندان قاجاریه سلب کرده بود... دودمان خاندان نادر را به باد می دهد... ( در تاریخ آمده که آغا محمد خان بعد از به پادشاهی رسیدن و قدرت به دست گرفتن... فرمان می دهد تا قبر نادر را بشکافند و استخوانهایش را به زیر پله های ورودی کاخ گلستان واقع در تهران دفن کنند تا هر روز بتواند از روی آن پله ها گذر کند و برنادر و خاندانش تف و لعنت بفرستد و همچنین دستور داده بود که سربازانش هر صبح بر روی پله ها ر‌ژه بروند )... به جرات می توان گفت که این فرزند نا خلف سرشار از عقده بوده است و چه تاریخ نکبت باری برای این سرزمین ورق زد... هر چه نیاکان و اجداد این خاک کاشتند او و امثال او به آنش کشیدند... این جزیی تغییر ناپذیر در زندگی حاکمان است... و اینکه چرا مردم ایران در برابر این همه ظلم و جور سکوت کرده بودند دلیلش روشن است... حاکمان همیشه برای حکمرانی بر احساس مردم تکیه می کنند نه بر عقلشان... مردم همیشه بنده ی زر و احساسشان هستند... و آغا محمد خان این را خوب می دانست... او انسانی زیرک و با هوش بود... رگ خواب این مردم را بدست آورده بود و با سیاستی مردم فریب حکمرانی می کرد... همیشه همین بوده است... ( مردم از هر طرف که باد بیاید چون پرچمی به حرکت در می آیند ) این یعنی فاجعه.

     

    یکی از خونبارترین جنایتهای تاریخ

                 

    یکی دیگر از جنایتهای ننگین آغا محمد خان قاجار قتل ناجوانمردانه ی لطفعلی خان زند... بهترین شمشیرزن شرق بوده است...لطفعلی خان زند که یکی از بازماندگان زندیه بود پس از به پادشاهی رسیدن آغا محمد خان دست به شورشهایی زد که در نوع خود بی سابقه بود... او هزاران تن از سپاه قاجاریه را به خاک و خون کشید و بر این باور بود که این سرزمین اگر به دست زنها سپرده شود بهتر است تا به دست یک خواجه ی بی اصل و نسب... آغا محمد خان که دیگر از این جوان زندیه خونش به جوش آمده بود دستور داد او را زنده دستگیر کنند و نزد او بیاورند... سرانجام در نیمروزی گرم و روشن به یاری خیانتکارهایی چون حاج ابراهیم کلانتر... محمد علی خان و ... در پیکاری سخت و طاقت فرسا به شکل ناجوانمردانه ای لطفعلی خان زند را از پای در می آورند و به نزد خان قاجار می برند... آغا محمد خان که هنوز کینه ی خاندان زندیه را به دل داشت دستور می دهد جلاد با جسد نیمه جان لطفعلی خان کاری را بکند که در تمام این سالها نتوانسته بود و بعد از اجرای این عمل شنیع دستور می دهد با دو دست چشمهایش را از کاسه بیرون بکشند و جسدش را به دروازه ی شهر بیاویزند تا درس عبرتی باشد برای آیندگان... آیندگان؟

    آسیاب به نوبت

     

    حاج ابراهیم کلانتر بعد از خیانت به نزدیکان خود ( لطفعلی خان زند ) و بعد از چند سال خدمت خالصانه به خاندان قاجار... به دستور آغا محمد خان پسر خردسالش را اخته می کنند... دخترش را به پست ترین موجودات می بخشند... به زنش به شنیع ترین شکل تجاوز می کنند... ( آنکس که به وفادارترین یار خود خیانت کند پس یقینا به ما هم خیانت خواهد کرد ).

     

    مرگ بی افتخار

     

    انسان چه موجود عجیبی است... زمانی که قدرت دارد دنیا را می خواهد بدرد... و در زمان ضعف در مانده و مظلوم می شود... آغا محمد خان پس از جنایتهای بسیار شبی از شبهای پر ستاره در چادری تاریک و آغشته به بوی عقده های بی درمان به دست پیشخدمتهای خود کشته شد... درست به دست کسانی که در نظر قدرتمندان همیشه حقیر و نا چیزند... این سرنوشت بسیاری از حاکمان بوده است... بهر حال روزی شیشه ی عمر دیو شکسته خواهد شد.

    نتیجه گیری

     

    مرگ بی افتخار فرجامیست برای حاکمانی چون ضحاک صفتها... معتصم ها... چنگیز ها... و آغا محمد خان قاجار که بعد از چندین قرن هنوز که هنوز است عقده هایش در رگ و پی این سرزمین ریشه دارد و جوانانش را بی پشت کرده است... ( دریغا از ایران که ویران شود )... و مادرم زمین... چه غریبانه در انتظار بابکی خرم دین گیس سفید می کند... درد ناکتر از این هم می شود؟

    منبع مطلب : gorgomishemanoto.blogfa.com

    مدیر محترم سایت gorgomishemanoto.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    اخته کشورگشا/از تاجگذاری در ساری تا ساختن کوهی از چشم در کرمان

    اخته کشورگشا/از تاجگذاری در ساری تا ساختن کوهی از چشم در کرمان

    عبارت ـ گروه فرهنگ و هنر: به گواه اسناد، او که به چند دهه پادشاهی سلسله زندیه در ایران پایان داد در 27 خردادماه 1121 خورشیدی و همزمان با جنگ های داخلی در فرانسه در "دشت اشرفی" در میانه راه ساری به گرگان زاده شد.
    او نخستین پادشاه دودمان قاجار است که ابتدا در نخستین روز فروردین ماه 1161 خورشیدی در ساری و در مکانی که امروز تقاطع خیابان آرش و خیابان ملامجدالدین خوانده می شود به صورت غیررسمی تاجگذاری کرد و 14 سال بعد پس از تجمیع قدرت با انتخاب تهران به عنوان محل استقرارش به صورت رسمی در سوم فروردین 1175 خورشیدی تاجگذاری کرد و نخستین پادشاه قاجار نام گرفت.
    آقامحمد خان فرزند محمد حسن خان قاجار و او نیز فرزند فتحعلی خان فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان بود. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکمرانی محمدحسن خان بود و فتحعلی خان حاکم گرگان و در استرآباد حکومت می‌کرد. اینان شیعه مذهب بودند. نادرقلی خان پس از کشتن فتح علی خان رقیب سرسخت خویش در خواجه ربیع طوس و با سعی و تلاش خویش به مقام شاهنشاهی رسید.

     اداره اطلاعات قاجار

    اداره اطلاعات زمان قاجار که به دستور آقامحمدخان تاسیس شد


    قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس برمی‌گردد؛ ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمک‌های بزرگی که به دربار صفوی می‌نمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس دسته‌ای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند. نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاری‌باش‌ها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منسوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامی‌های داخلی نگردد و اشاقه‌باش‌ها زیر نظر حکومت ایشان گردند.
    آقا محمدخان در هفت سالگی بدلیل جسارت و زبان درازی در برابر عادلشاه ( وبه روایتی دیگر در۱۴ سالگی و به دلیل تجاوز به دختری باکره که از بستگان نادر شاه بود ) به دستور وی اخته گردید.
    آقا محمد خان با همیاری حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگ‌های پارتیزانی زدند ولی این‌ رفتارها برای کریمخان چندان ویژه نبود تا آن که خراج آن سال استرآباد بدستور آقامحمدخان مورد سرقت واقع گشت. همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریمخان زند و او شد که در نهایت دستگیر گشت و به تهران فرستاده شد.
    کریم خان همینکه فهمید او دیگر خواجه است و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچ کس برای یک خواجه ارزشی قایل نمی شد امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.
    پس از آن به شیراز منتقل شد و در اسارت به سر می‌برد. هرچند که به گفته بسیاری از مورخین (از جمله عضدالدوله برادرزاده آقامحمدخان)کریم خان با وی با احترام و محبت رفتار می‌کرد و او را "پیران ویسه" خطاب می نمود و در کارها با وی مشورت می‌کرد.
    در همین زمان برادرآقامحمد خان "حسینقلی خان جهانسوز" در شمال ایران دست به یاغی گری زد. آقامحمدخان که می دانست از سوی کریم خان مواخذه خواهد شد از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ خود را دخیل بست . ولی کریم خان به وساطت اطرافیان خود او را مورد عفو قرار داد.

     سر در کاخ آقا محمد خان قاجار صد سال پیش ساری

    سردرکاخ آقامحمدخان در ساری(این کاخ در محل فعلی پادگان ساری قرار داشت که به دستور رضاخان میرپنج نخریب و به جایش قزاق خانه بنا شد)


    بنیان نهادن حکومت قاجاریه
    آقا محمد خان در ۱۳ صفر سال ۱۱۹۳ هجری قمری (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغ‌های اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همینکه عمه‌اش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران گشت. سپس به ساری و استرآباد رفت و با کمک سران اشاقه‌باش، براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحی نمود و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد.
    وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار تا پای مرگ رفت ولی سرانجام در بندپی نجات یافت و به ساری آمد و تاج سلطنتی را که توسط زرگران ساری ساخته گشت را بر سر نهاد و پایتخت خود را ساری نهاد و جشن نوروز را به دستور وی با تشریفات برگذار نمودند.
    پس از تسخیر شمال ایران بر آذربایجان و کرمانشاهان نیز دست یافت. در آذربایجان نیز به قول نویسنده کتاب "مآثر سلطانیه "(عبدالرزاق دنبلی) شهر سراب را به یک حمله در آتش سوزانید. این در حالی بود که ابوالفتح خان پسر کریم خان مایل به حکومت نبود و سرانجام عمویش بر مدعیان چیره گشت ولی عمر حکمرانی "زکی خان زند" نیز کوتاه بود و حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطف علی خان زند با همیاری "حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی" بر تخت سلطنت نشست.
    آقا محمد خان که هیچگاه خاطرات تلخی را که از کریم خان بهمراه داشت، از یاد نمی‌برد، از آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند - که جوان بود و شجاع اما بی‌تجربه - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهم‌ترین این نبردها، جنگ باباخان برادرزاده آقا محمدخان در سمیرم و محاصره شیراز و پس از آن محاصره طولانی کرمان در سال ۱۲۰۸ هجری قمری است در این جنگها لطفعلی خان مقاومت زیادی از خود نشان داد اما وزیر وی حاج ابراهیم خان کلانتر به وی خیانت نمود و باعث پیروزی آقامحمدخان شد

    67 80 0


    فاجعه کوه چشم ها در کرمان
    در اواخر تابستان همان سال قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر می‌خواندند و فحش‌های رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب می‌دادند و او را مورد تمسخر قرار می‌دادند این فحش‌ها خان قاجار را خشمگین تر کرد.
    وی روزها از بیرون دروازه شهر مردم را تهدید می‌کرد که در صورتی که به این کار ادامه دهند، حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. آقا محمد خان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر که بر اثر خیانت تعدادی از نگهبانان روی داد، دستور داد که کوهی بلند از چشمان مردم کرمان پیش روی وی بسازند. بدستور وی تمام مردان شهر کور شدند و بیست هزار جفت چشم به‌وسیله سپاه قاجار تقدیم خان شد.(سر پرسی سایکس این تعداد را هفتادهزار جفت می خواند)همچنین آغامحمدخان سربازان خود را در تجاوز به زنان شهر آزاد گذاشت و جنایتی عظیم را رقم زد. اموال مردم به تاراج برده شد و حتی کودکان نیز به اسارت گرفته شدند.
    اما لطفعلی خان زند به بم فرار کرد و قصد عزیمت به سیستان و بلوچستان را داشت ولی با خیانت حاکم بم دستگیر شد و در راین به فرستادگان آقامحمدخان تحویل داده شد و شاه قاجار او را به بدترین شکنجه‌ها عذاب داد. تا بدانجا که پاهای لطفعلی خان را به یک سر طناب و سر دیگر را به اسبی بست و تا بخشی از مسیر کرمان به شیراز آن را به روی مسیر بیابانی و ماسه‌های داغ کشاند و پس از آن در تهران به زندگی لطفعلی خان خاتمه داد و وعده خود به لطفعلی خان را عملی ساخت و سرانجام وی را در امامزاده زید تهران دفن کردند.

     آقامحمدخان قاجار

    انتقال پایتخت از ساری به تهران
    او پس از قتح کامل جنوب ایران در واقع مقر حکم رانی خویش را در تهران نهاد (آن را دارالخلافه نامید) در حالیکه پایتخت وی هنوز ساری بود(اگر او همچنان ساری را بعنوان پایتخت نگاه می داشت، امروز مرکز استان مازندران روزگار دیگری داشت و روسای جمهور ایران به احتمال زیاد به جای پاستور در خیابان انقلاب جلسات هیات دولت را برگزار می کردند) وی سپس با سپاهی گسترده عازم قفقاز گشت تا حاکمان آنجا را مطیع خویش سازد در آنجا با مقاومت سرسختانه ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاکم شوشی مواجه شد و سرانجام دست از محاصره این شهر برداشت و به تفلیس رفت. هراکلیوس حاکم تفلیس شهر را رها کرده و گریخت آغامحمدخان دستور ویران کردن قسمتی از شهر و قتل عام مردم داد و باردیگر سربازان وی در این شهر بدستور او به تجاوز به ناموس مردم دست زدند. تمام کلیساهای شهر ویران شد و روحانیون مسیحی دست بسته به رود ارس انداخته شدند. در نهایت آغا محمد خان با پانزده هزار تن از دختران و حتی پسران شهر که آنان را به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت.

    بعد ار آن به خراسان لشکر کشید و شاهرخ، پسر نادر را که کور و پیر بود به همراه همه درباریانش به قتل رسانید تا انتقام کشتن فتحعلی‌خان را بگیرد. خان قاجار برای افشای محل جواهراتی که نادر از هند آورده بود شاهرخ را به حدی شکنجه کرد که وی در زیر این شکنجه‌ها جان سپرد. آقامحمدخان پس از کشف محل جواهرات نادر، آنان را روی سفره گسترد و از شدت عشق به طلا و جواهر، بر آنان غلتید. و سپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود که خبردار شد از جانب روس‌ها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد کرد و ازبکان را وادار به عقب نشینی نمود و بخارا را تحت الحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی گروهی را به منظور تعقیب نادرقلی شاهرخ اقشار به هرات فرستاد و پس از آن تا کابل پیش رفتند ولی نادرقلی در کوه‌های هیمالیا در افغانستان مکان خود را تغییر می‌داد سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و بلخ را از حاکم کابل به بهای ۵۰۰ هزار سکه طلا خریداری نمودند.

    abc

    بازگشت به قره باغ و قتل به دست نوکران
    در همین زمان قفقاز به اشغال روسیه در آمد. خان قاجار برای سرکوب آنان عازم قفقاز شد اما هنوز به آنجا نرسیده بود که تزار روس کشته شد و جانشین وی به سپاهیان خود دستور مراجعت داد. آقامحمدخان که از این مسئله سخت شادمان گردیده بود تصمیم گرفت که در قفقاز به تصرف شهر شوشا بپردازد که در حمله اول به دست وی نیفتاده بود. شهر شوشا پس از مدتی مقاومت در اثر اختلافات داخلی تسلیم شد ولی در حالی که از فتح شوشا در قراباغ آذربایجان ۳ روز می‌گذشت در بامداد ۲۱ ذی‌الحجه، ۱۲۱۱ هجری قمری بدست صادق نهاوندی و دو تن از همدستانش به قتل رسید و از آنجا که در آن زمان پیکر بزرگان را در عتبات عالیات بخاک می سپردند، وی را نیز به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپردند در مورد علت مرگ وی گفته شده که خان قاجار به تعدادی از نوکران خود بدلیل یک نافرمانی جزئی قول داد که فردا اعدامشان خواهد کرد. اما در آن شب آزادشان گذاشت که آنان نیز بر وی حمله کرده و وی را کشتند.

    استفاده از این مطلب تنها با ذکر نام  عبارت  مجاز می باشد

    منبع مطلب : www.ebaarat.ir

    مدیر محترم سایت www.ebaarat.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    جواب کاربران در نظرات پایین سایت

    مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
    کمیل 4 ماه قبل
    0

    واقعا نوشته تون سرتاسر پر از بغض، قضاوت و خالی از سواد تاریخی بود.

    یه سر برو ایران شناسی دو تا کتاب بگیر بخون

    رویا 10 ماه قبل
    2

    این تاریخ نبودو مستند نیست این فقط میتونه از یه فرد عقده ای بازگو شود هر کی هستی دشمنی با قاجار داری والا تاریخ را از اول بخوانید همیشه جنگ خونریزی و برادر کشی و خیانت میبینی

    0
    عليرضا کرمانی 5 ماه قبل

    حالاقاجارهاهم همچین سرگذشت رنگینی ندارن همشون یا شهوت پرست بودن یاستمگرکه خیلی ازشهرهای ایران روبه بادفنادادن

    محمد......تهران 11 ماه قبل
    -1

    عالی

    ناشناس 11 ماه قبل
    -1

    فوق العاده عالی/محمد

    حمید قشقایی از شیراز 2 سال قبل
    2

    درسته که از قتل و غارتهای آقا محمد خان به هیچ وجه نمیشه جانب داری کرد و من هم به نوبه ی خودم محکوم میکنم ولی جنگ آوری و رشادت و مبارزه او با روس ها و ازبک ها و دیگرانی که چشم بد به مملکتمان داشتند قابل تحسین است و به نظر من تا حدودی بوی نادر شاه کبیر از او می آمده و شباهت هایی هم با او دارد و دوستانی که اهل تاریخ هستند و سرگذشت جهانگشایان را مطالعه کرده‌اند ملتفت هستند که سنگ دلی و کشت و کشتار خصیصه ی آن روزگاران میباشد.همین نادر شاه کبیر که قریب به اتفاق ما ایرانیان به او افتخار میکنیم و او را ستایش میکنیم در لشکرکشی های مختلفش هزاران هزار نفر را کشت.

    حسن 2 سال قبل
    2

    ای استادی که به اصلی ترین عضومردمیگی بی مصرف ،اگه یه مردالت نداشته باشه ویابدترببرنش دیگه زندگی براش چه معناومفهومی داره؟؟؟یه مرداگه دلش بخوادخانواده داشته باشه وضع مالیش هم خوب باشه بعدبیان ازش بگیرن معلومه که اون مرداغده ای میشه،شماخودت یابازنان زیادی رابط داری یاازاول اخته به دنیااومدی که ایجورقضاوت میکنی امیدکه ازرک گفتنم ناراحت نشی ولی حرفه حقه.

    امیر 2 سال قبل
    0

    آیا این اطلاعات مستنداتی دارند

    سیِّدسلیم بهرام 2 سال قبل
    2

    نَه درجزئیّات،بلکه درکلیّاتِ تاریخِ جنایاتِ آغامحمدخان،شکّی نیست.تاریخچۀخیلی خوبی رانوشته اید.جزاکم الله خِیرا. جنایاتِ این مَنحوسِ تاریخ ایران بواسطۀعدم دسترسی به جزئیّات اعمالِ شنیعِ آغامحمدخان قاجار،مایۀسرشکستگی است. لعنت خدا،ورسول گرامیَش(ص،)بَر او.

    مهدی 2 سال قبل
    1

    نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    برای ارسال نظر کلیک کنید