به رهبری این عالم و مرجع بزرگ دینی توانستیم حکومت ضد دینی شاه را سرنگون کنیم
به رهبری این عالم و مرجع بزرگ دینی توانستیم حکومت ضد دینی شاه را سرنگون کنیم را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
مرجعیت و رهبری، " تفکیک یا وحدت" ؟ نظرگاه امام خمینی کدام است؟
مرجعیت و رهبری «تفکیک یا وحدت؟»
نظرگاه امام خمینی کدام است؟
□ نویسنده: حمید انصاری
فهرست
● اشاره (تذکر چند نکته پیرامون مقاله «وحدت مرجعیت و رهبری»)
□ مقدمه (اشارهای به سیر تاریخی زعامت دینی و مرجعیت)
○ موضعگیری دول استعماری در قضیه مرجعیت
○ محوریابی تبلیغات رسانههای بیگانه در موضوع مرجعیت
○ پدیدۀ انقلاب اسلامی و تأثیر آن در نهاد مرجعیت
○ مرجعیت و ولایت فقیه
□ قلمرو مرجعیت و رسالتها و مسئولیتهای دینی آن
تعدد مرجعیت در ادوار گذشته
□ مرجعیت و رهبری در قانون اساسی و نظریه امام خمینی (وحدت یا تفکیک؟)
«مرجعیت»، «ولایت فقیه» و تأثیر عنصر انتخاب
□ شرط اجتهاد و اعلمیت و رابطه آن با «وحدت مرجعیت و رهبری»
شرط اعلمیت
ماهیت اجتهاد در «ولایت» و «مرجعیت» (پاسخ یک شبهه)
□ متولی شرعی اخذ و صرف خمس و زکاة در حکومت اسلامی کسیت؟ (مرجع یا ولی فقیه؟)
نقلی از کتاب «ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه»
□ پاسخ چند شبهه
تعدد مرجعیت در دوران ولایت امام خمینی
فقه سنتی، جواهری و پویائی فقه و رابطه آن با وحدت مرجعیت و رهبری
استمرار فقاهت و اجتهاد و رابطه آن با «وحدت مرجعیت و رهبری»
«وحدت مرجعیت و رهبری» و تمرکز قدرت
● پانوشتهها (مآخذ)
مرجعیت و رهبری
«تفکیک یا وحدت؟»
نظرگاه امام خمینی کدام است؟
□ اشاره:
مقاله مبسوط زیر، دو نظریۀ متقابلِ «تفکیک یا وحدت» در موضوع مهم «مرجعیت و رهبری» را در میزان اندیشه و آراء امام خمینی به معرض ارزیابی گذارده است. طبعاً برداشتها و داوریهای به عمل آمده در مقاله، که مبتنی بر چارچوب تفکر امام خمینی و مستند به آراء و نظریات آن حضرت میباشند، برداشتهایی شخصی است و داوری نهایی، حق طبیعی خوانندگان محترمی است که با بهرهگیری از مشعل خرد و فطرت از طریق تعمّق در مبانی نظری و آراء و فتاوای امام خمینی و آنچه که در مقاله بدان استناد شده است، به حکم آیۀ مبارکۀ «فبشّر عبادالذینیستمعون القول فیتبعون احسنه» شایستهترین نظرها و برداشتها را برخواهند گزید. چه بسا باشند افرادی که در عین پذیرش مبانی و آراء حضرت امام در مبحث فوق برداشتی متفاوت با نظر نویسنده داشته باشند و بدیهی است که نظرها و برداشتها به میزان جامعنگری در مرحلۀ ارائه مستندات و دقت در استنادها و میزان تطابق با مبانی و اصول پذیرفته شده، ارزشمند و محترم خواهند
بود. از اینرو فصلنامه «حضور» از طرح آراء دیگر در این مقوله، مشروط به آنکه قلمرو موضوعی فصلنامه (که همان اندیشه و دیدگاههای حضرت امام خمینی است) رعایت شده باشد، استقبال میکند و البته نقد منطقی را نیز حق خویش میداند.
تذکر چند نکته:
1- از آنجا که مقاله حاضر، علیرغم تبویب و فصلبندی ظاهری، موضوعی واحد را دنبال میکند و بدین جهت پیوستگی غیرقابل تفکیکی بین مباحث آن برقرار میباشد منصفانه آنست که از خوانندگان محترم تقاضا شود داوری و ارزیابی خود را منوط به مرور تمام مطالب مقاله کنند و بخصوص در فرازهای نقل شده از حضرت امام دقت کافی مبذول دارند.
2- هرچند که موضوع بحث، مقولهای تخصصی و مدرسهای است اما به لحاظ اهمیت و مورد سؤال و ابتلاء بودن آن برای آحاد جامعه اسلامی، سعی گردیده تا مباحث مقاله مخاطبین بیشتری را شامل گردد، بدینجهت از بابت توضیح پارهای مطالبِ مربوط به مبادی بحث و همچنین شرح و بسط برخی از مطالب اصلی و حذف اصطلاحات که نتیجۀ توجه به نیاز فوق بوده است، از اهل فنّ پوزش میطلبد.
3- اثبات ولایت فقیه و تحقق حاکمیت آن و تبیین نقش و مسئولیت روحانیت و مرجعیت، محور اصلی جهاد طولانی مدت امام خمینی(رض) را تشکیل میدهد و بدین سبب این موضوع در اغلب نوشتهها و پیامها و سخنان آن حضرت انعکاسی وسیع دارد. بنابراین در مقام استناد، نقل تمامی رهنمودهای ایشان در مقالۀ حاضر ممکن نیست و به حداقل آن از باب نمونه بسنده شده است؛ اما قبل از تدوین مقاله، مجموعه آراء و فتاوای ایشان در این زمینه ملاحظه گردیده و برخی از آنها چندین بار به دقت مرور شدهاند. علاقمندان میتوانند به منابع زیر، از آثار امام خمینی مراجعه کنند:
«ولایت فقیه یا حکومت اسلامی»، «کشف الاسرار _مباحث مربوط به حکومت اسلامی، ولایت فقیه، روحانیت، فقه، خمس و
مالیاتهای اسلامی»، «تحریر الوسیله و حاشیه بر عروة الوثقی _ ابواب و مسائلِ مورد بحثِ مقاله»، «کتاب البیع، جلد 2 صفحات 467 تا 476»، «رسالۀ الاجتهاد والتقلید»، «مکاسب محرّمه _ مسائل مرتبط با حدود اختیار حاکم اسلامی»، «پیام امام خمینی به حوزههای علمیه، معروف به منشور روحانیت»، «وصیتنامه سیاسی الهی _ قسمتهای مربوط به خبرگان، رهبری و روحانیت»، پاسخ به نامه حجةالاسلام قدیری»، «پاسخ به نامۀ حجةالاسلام محمد علی انصاری» و بسیاری از دیگر پیامها و سخنرانیهای حضرت امام با استفاده از کلید واژههای مندرج در کتاب «مفتاح صحیفۀ نور» و همچنین فیشهای موضوعی استخراج شده از مجموعه آثار امام خمینی موجود در آرشیو معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
بسم اللهالرحمن الرحیم
مقدمه:
با رحلت مرجع بزرگ جهان اسلام و محیی شریعت، حضرت آیةالله العظمی امام خمینی _ رضوانالله علیه _ روزگارانی پراندوه آغاز شد که در پی آن چندین تن از یادگاران وادی مرجعیت و اجتهاد چهره در نقاب خاک کشیدند که آخرین ایشان: شیخ الفقها، آیةالله العظمی اراکی _ رحمةالله علیه بود. غروب خورشید چهرههای شناخته شدۀ مرجعیت، بار دیگر مؤمنین را در مسیر انتخاب مرجع دینی خود در مقابل انبوهی از سئوالات قرار داد. انتخاب، انتخابی بس مهم و دشوار بوده و هست و این سخن حق که سنّت خداوند بر حفظ دین خویش و هدایت امّت مؤمن و تلاشگر به سمت انتخاب اصلح میباشد، از مسئولیت ما و وظیفه یکایک مکلّفین در تلاش برای شناخت و انتخاب مرجع شایسته _ و انتخابی که مرضی رضای خداوند و باعث صحت اعمال و طاعات باشد _ نمیکاهد. هرچند در طول تاریخ مرجعیت، بعد از رحلت مراجع بزرگ این دشواری رخ نموده است اما آنچه که بر اهمیت و حساسیت انتخاب «مرجع» در شرایط کنونی میافزاید و وظیفه را هم برای آگاهان و خبرگان و هم برای مقلّدین به مراتب سنگینتر از ادوار گذشته مینماید ظهور دو عامل و پدیدۀ مهم در ارتباط با این مقوله است که مشابه چنین وضعیتی را در گذشتۀ تاریخ سراغ نداریم. این دو پدیدۀ متضاد عبارتند از: 1_موضعگیری و تبلیغات گستردۀ دشمنان اسلام و دول استعماری در قضیه مرجعیت. 2_ پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه.
توضیح نخستین عامل: میدانیم که از آغاز غیبت تا قبل از پیداش استعمار - به معنای مصطلح آن - کانون اصلی مخالفت با اقتدار زعامت دینی و محور دشمنی با مرجعیت شیعه را حکومتهای جور تشکل میدادهاند به گونهای که همین خصومتها باعث هجرت علمای بزرگ از ناحیهای به ناحیۀ دیگر و سبب جابجائی حوزههای علمیه (بغداد و حلّه و دیگر شهرهای عراق، بلاد مختلف ایرانِ بزرگ آنروز، جبل عامل و مناطق دیگر از شامات، هند و کشمیر...) و همچنین باعث رکود و حتی انحلال برخی از حوزهها در یک منطقه و تأسیس و شکوفایی حوزههای علمیه در مناطق دیگر بوده است. البته در همین ادوار نیز مقاطعی دیده میشود که به دلیل دانشدوستی
برخی از حکومتها و یا پایبندی آنان به مسائل دینی فرصتهایی فراهم آمده است که علمای دین توانستهاند با سهولت و امکانات بیشتری امور دینی مردم را راهبری کنند؛ و ادواری نیز وجود داشته است که شرایط برای حفظ کیان زعامت دینی چنان دشوار شده که بزرگانی همچون شهیدین _ رحمةالله علیهما _ جان خویش را در این مسیر قربانی دادهاند.
بیان چگونگی مجاهدۀ محدثین بزرگوار شیعه و عالمان متعهد برای حفظ اساس تشیع و پاسداری از زعامت دینی به عنوان پناهگاه و مرجع مردم مؤمن، از مقصد این نوشتار خارج است و اگر تحقیقی جامع در این زمینه به عمل آید و سیر زعامت دینی از آغاز تا امروز با توجه به مشخصات و تفاوتهای عواملی همچون: زمان، مکان، نوع حکومتها و علایق و سلایق آنان، نیازها و شرایط روز و دیگر عوامل، همچنین: خصایل و گرایشها و امتیازات علمای بزرگ هر عصری بررسی و تدوین شود کمک بسیار مؤثری در فهم چگونگی تطور فقه و اصول خواهد کرد و بسیاری از سؤالات مربوط به علل اختلاف آراء فقها و اثبات و نفی اجماعات و دهها مسئله و عویصه دیگر را پاسخ خواهد گفت.
واضح است که در تمام این ادوار (عصر بعد از غیبت تا استیلای دول استعماری بر بلاد اسلامی) علیرغم آنکه ارتباط مردم با علما و مجتهدین به دلیل فشار حکومتهای وقت دشوار بوده است، شناخت عالمان وارسته و مجتهدانی که شایستگیهای لازم را برای مرجعیت دینی مردم _ به معنای عام آن _ دارا بودند بر خبرگان و شیعیان اهل تحقیق نه تنها چندان دشوار نبوده بلکه در چنین مواقعی که حکام ستمگر، ستیز با دین و مذهب را پیشه میکردند و حوزههای علمیه را مورد تاخت و تاز قرار میدادند، شناسایی چهرههای برجستهای که قادر بودند دین را از گزند دستاندازی ستمگران حاکم مصون بدارند و پناهگاه مردم معتقد باشند، آسانتر از دیگر زمانها بوده است و این خود نکته جالبی است که هم در این دوره و هم در ادوار بعد از سلطۀ استعمار نمونههای عینی فراوانی برای آن سراغ داریم که ثابت میکند چگونه در بحرانیترین شرایط رویارویی اسلام و تشیع با دشمنان، مقتدرترین نوع زعامت دینی _ البته عمدتاً در بعد ارتباط معنوی مردم با مرجع خود _ پدید آمده است به گونهای که در این بحرانها وحدت امر زعامت و تمرکز توجه مردم به شایستهترین مجتهد وقت به مراتب شاخصتر از ادوار دیگر میباشد. این واقعیت تاریخی خود مؤیدی است بر آنچه که در ادامۀ این مقاله بر اساس نظرگاه حضرت امام خمینی خواهیم نگاشت که اساساً مرجعیت شیعی _ برخلاف تصور بسیاری _ صِرفاً ناظر بر شأن افتاء و بیان احکام، آنهم در بخشی از فروعات احکام دینی نبوده بلکه فتوا دادن تنها شأنی از شئونات ولایت فقیه و مرجعیت به معنای واقعی آن بوده و نگاه مؤمنین به این مقام خطیر از منظر استمرار امامت و ولایت بوده است.
از زمانیکه پای دول استعماری غرب به مناطق اسلامی باز شد و به تدریج قسمتهایی از ممالک مسلمین تحت سلطۀ بیگانگان قرار گرفت و یا آنکه حکومتهای دستنشاندۀ دول بیگانه بر سر کار آمدند، حفظ دین و مذهب و پایگاه اصلی حفاظت از آن یعنی حوزههای علمیه و مرجعیت و زعامت دینی با مشکلی تازه روبرو گردید. اینک علاوه بر خصومت حکومتهای محلی که اقتدار روحانیت را مانع ادامه حاکمیت خویش میدیدند، استعمار نیز نفوذ و توسعۀ سلطه بر بلاد حاصلخیز مسلمین را در مواجهه با مانعی نیرومند و مقاومتبرانگیز به نام دین و مذهب میدید که طبعاً کانون آنرا بیدارگری روحانیت متعهد اسلام و در رأس آن مرجعیت دینی تشکیل میداد.
بیان سیر تاریخی نحوۀ برخورد دولتهای استعمارگر با دین، روحانیت و مرجعیت، و تجزیه و تحلیل ادوار پرفراز و نشیب آن نیز از مقصد اصلی این مقاله خارج است، در اینجا فقط به خطوط اصلی آن که مرتبط با مباحث بعدی این مقاله است اشاره میکنیم:
استعمار ابتدا به قصد تغییر دینِ اهالی ممالک اسلامی و منطبق ساختن معتقدات مردم این دیار با فرهنگ و مذهب استعمارگران، پای به صحنه گذاشت و چنانکه میدانیم پرچمداران اولیه استعمار را مسیونها و مبلغین مسیحی تشکیل میدادند. آنها قبلاً در ممالک غیر اسلامی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین موفقیتهای چشمگیری به دست آورده بودند اما نفوذ اسلام در اعماق فرهنگ و موجودیتِ ملل مسلمان و وجود محرکهای مقاومتبرانگیز در نظام عقیدتی و احکام اسلامی و مقاومت علمای دین موجب گردید تا استعمار در سرزمینهای مسلماننشین، به جز مواردی محدود و معدود، در تغییر دادن دین مردم موفقیتی حاصل نکند. چشمپوشی از منابع سرشار و غیرقابل جایگزین موجود در سرزمینهای اسلامی بخصوص در منطقۀ خاورمیانه و علیالخصوص بلاد مجاور خلیج فارس برای استعمارگران ناممکن بود. راه حلهای مختلفی برای درهم شکستن مقاومت مردم و بیخاصیت کردن مانع اصلی، یعنی دین و روحانیت بر اساس اطلاعات جمعآوری شده از جاسوسها و کارشناسان اعزامی و شرقشناسیهای گستردۀ آنان به معرض اجرا گذارده شد که میتوان از تشدید اختلافات مذهبی و تفرقهافکنی بین پیروان مذاهب اسلامی و تقویت گرایشهای منحرف از اسلام و ترویج مسلکهای خودساخته و نوظهوری همچون وهابیت در شبه جزیرۀ عربستان و بابیت و بهائیگری در ایران و ترویج روحیه ناسیونالیستی افراطی (پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم و...) در بین مسلمین و لشکرکشی مستقیم و اشغال نظامی ممالک اسلامی و گماردن حکومتهای لائیک و خودفروخته در این ممالک نام برد.
بکارگیری هر یک از روشهای فوق از سوی ممالک استعماری که در رأس آنها دولت بریتانیا (در منطقۀ خاورمیانه و همچنین روسیۀ تزاری و سپس بلشویکی در ایران و آسیای مرکزی) قرار داشت، آثار شوم خود را بر جای نهاد که تاریخ نمونههایی از آن را در جنگهای بین دول اسلامی و
جنگ ایران و عثمانی و از هم پاشیدگی و تجزیه امپراطوری عثمانی، و تشکیل دولتهای کوچک و متخاصم منطقهای و ایجاد آشوبهای فرقهای و تخریب بناهای مقدس مذهبی و اشغال نظامی و الحاق رسمی برخی از ممالک اسلامی به قلمرو مناطق مستعمراتی غرب و نفوذ در دربار امرا و شاهان تا حد عزل و نصب پادشاهان و تغییر سلسلهها؛ و خلاصه، دخالت در تمام شئونات مسلمین شاهد بوده است. ایران در مرکزیت منطقهای قرار داشت که چشم طمع استعمارگران لحظهای از آن غافل نبود. دولتین روسیه و انگلیس بارها به این مرز و بوم تاختند و با انواع دسیسهها تا قلب دربار و حرمسراهای شاهان نالایق آن نفوذ کردند.
در تمام دوران تلاش استعمار برای سلطه بر بلاد اسلامی در رأس رهبری نهضتهای ضداستعماری بخصوص در ایران و عراق، چهرههای درخشان فقاهت و علمای مجاهد و روحانیون انقلابی قرار داشتند. قیامهای پیاپی علمای عراق علیه اشغالگران انگلیسی، بیدارگریهای سید جمالالدین اسدآبادی، نهضت تحریم تنباکو، پیشگامی علمای بزرگ در نهضت مشروطیت، قیام جنگل و مبارزات شهید مدرس نمونههایی از آن است.
دشمن با تجربیاتی که اندوخته بود کارآترین حربه را در سطحی گسترده به کار گرفت: خنثیسازی محرکهای دینی و سست کردن اعتقادات مذهبی مردم و تضعیف و منزوی ساختن روحانیت با به راه انداختن نهضت به اصطلاح روشنفکری سازماندهی شد. لشکر داخلی و ستون پنجم دشمن را کسانی تشکیل میدادند که به نام منورالفکرها فرهنگ ملی و اسلامی خویش را در مقابل زرق و برق پیشرفتهای ممالک غربی یکسره کنار زده و غربزدگی را افتخار و شعار خویش ساختند و در تشکیلات فراماسونری و یا احزاب سیاسی وابسته، در جبهۀ هجوم فرهنگی دشمن با عنوان شاعر و نویسنده و هنرمند و روزنامهنگار و استاد و سیاستمدار و متفکّر و... ایفای نقش میکردند. تبلیغات وسیعی علیه دینباوری و روحانیت آغاز شد. عمود خیمه تبلیغاتی دشمن را تز جدایی دین از سیاست تشکیل میداد که از بدو ورود استعمارگران به دیار مسلمین و از زمان پذیرش شکست در تغییر دین مردم این دیار مورد توجه آنها قرار گرفته بود. حربۀ دشمن و حیلههایش کارساز افتاد. نهضت مشروطیت بر اثر تفرقه و همچنین خیانتهای غربزدگان به بیراهه کشیده شد و شخصیتی چون شیخ فضلالله نوری که روزگاری پیامهای امثال او پایتخت را به جنبش و قیام وا میداشت در همین شهر بر چوبه دار رفت و جمعی نیز در مراسم شهادت مظلومانهاش پایکوبی کردند.
بعد از جنگ بینالملل اول، منافع دول استعماری ایجاب میکرد که دولتی نظامی و قدرتمند به جای سلطنت عشیرهای و ضعیف و بیکفایت قاجار روی کار آید. رضاخان وادار به کودتا شد و با حمایت مستقیم انگلیس و چراغ سبز روسها به تخت سلطنت نشانده شد. او علاوه بر
مأموریت حفظ منافع بیگانگان و ایجاد امنیت داخلی برای تأمین فعالیت شرکتهای چپاولگر نفتی، صنعتی و تجاری غرب و تأمین خط مواصلاتی انگلیسیها به خلیج فارس و اقیانوس هند مأموریت اصلی دیگری را نیز بر عهده گرفته بود که چیزی جز بیهویت ساختن فرهنگ اسلامی مردم و هجوم بیوقفه علیه روحانیت تا مرز نابودی اساس تشکیلات آن نبود. رضا خان مأموریتهای محوله را با قلدری و با استفاده از نیروی نظامی و پلیسی آغاز کرد و ادامه داد و در این راه تا حد صدور فرمان کشف حجاب و خلع لباس روحانیت و تعطیلی نمازهای جماعت و مراسم مذهبی پیش رفت. قیامهای انفرادی و گروهی برخی از علمای بیداردل در این ایام خفقان با بیرحمانهترین اشکال سرکوب شد.
تحولات جهان و ایران در جریان جنگ دوم جهانی ایجاب میکرد که قوای اشغالگر متفقین در ایران به سلطنت رضاخان خاتمه دهند. او را بعد از بیست سال خوش خدمتی به بیگانه و خیانت به ملتش از پادشاهی خلع و از کشور اخراج کردند و فرزندش محمدرضا را که بعنوان یک تحصیلکردۀ اروپا و شیفتۀ غرب و عنصری ضعیف الاراده و آمادۀ اجرای فرامین، از قبل شناسایی و آماده کرده بودند بر تخت پادشاهی نشاندند. او نیز راه پدر را با در نظر گرفتن مقتضیات روز در پیش گرفت. تحکیم تسلط غرب باختگان ضددین بر ارکان و اجزاء نظام مدیریت کشور و قطع نفوذ دینداران و تضعیف بیش از پیش روحانیت با استفاده از شعارهای فریبنده نظیر ترقی و پیشرفت و مبارزه با ارتجاع، و تضعیف معتقدات مذهبی مردم و ترویج باستانگرایی پوچ و بیبند و باری و خودباختگی در مقابل فرهنگ و موجودیت غرب در دستور کار قرار گرفت و همزمان با آن چپاول منابع ملی کشور بوسیله بیگانگان، صدها بار بیشتر و عمیقتر از دوران گذشته ادامه یافت. مبارزات روحانی مجاهد شهید نواب صفوی و یاران او نیز با آنکه ضربههای کاری به رژیم وابسته وارد ساخت اما به دلایل مختلف به نتیجه نهایی نرسید. عرصه چنان بر اینگونه عناصر مجاهد تنگ بود و تز استعماری جدایی دین از سیاست آنچنان تأثیر کرده بود و روحانیت آنچنان تضعیف شده و دچار انزوا و عزلت گردیده بود که امکان حمایت از اینگونه قیامها حتی در حوزههای علمیۀ آنروز نیز وجود نداشت. در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت که فرصتی بود برای آنکه ملت مظلوم ایران خشم فروخفته را چند صباحی فریاد کشند نیز روحانیت همچون دیگر جنبشهای تاریخ معاصر ایران نقش پیشگامی خویش را داشت اما بنا به همان دلایلی که اشاره شد در نیمه راه متوقف ماند و مبارزات روحانی پاکباخته آیةالله کاشانی و دکتر محمد مصدق نتوانست تا رسیدن به هدف نهایی ادامه یابد و بر اثر خیانتهای حزب توده و تفرقه در درون نهضت و نبود وحدتنظر بین علمای ذینفوذ و حمایت نشدن آیةالله کاشانی از سوی جریان کلی حوزههای علمیه و تأثیر تبلیغات مخرّب سی ساله دودمان پهلوی این قیام نیز سرکوب شد و
آمریکا که اینک جای استعمار دیرپای بریتانیا را در ایران اشغال کرده بود با دخالت مستقیم سازمان سیا، کودتای 28 مرداد را ترتیب داد و فصل دردناک و طولانی مدت حکومت اختناق شاه را دوباره فراروی ملت ایران گشود.
رحلت آیةالله العظمی بروجردی _ مرجع مقتدر معنوی مردم _ در سال 1340 ثلمهای بود که حتی رژیم شاه اثر آنرا به زودی دریافت و بلافاصله اصلاحات آمریکایی در ایران شتابی کاملاً محسوس گرفت و سیل لوایح بنیاد بر بادده به سوی مجلسین فرمایشی سرازیر شد. این واقعیت تلخ تاریخی نیز خود گواهی آشکار است بر اینکه تمرکز و اقتدار مرجعیت حتی در شرایط آن روز که دامنه قدرت معنوی مرجع به قشرهایی از جامعه ایران و در زمینههایی خاص محدود میشد و نگرشها و ابزار مقاومت بسیار محدودتر از آن بود، چگونه به عنوان عاملی بازدارنده در مقابل هجوم مطامع استعمارگران عمل میکرده است. در این باره در ادامه مقاله نیز اشاراتی خواهیم داشت.
قیام علما و مراجع قم و تهران در ماجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341 که نقش امام خمینی در رهبری و ادامه قیام تا رسیدن به نتایج مطلوب و لغو تصویبنامه و عقبنشینی رژیم شاه بر آگاهان تاریخ معاصر ایران پوشیده نیست، بار دیگر مرجعیت را به سمت جایگاه واقعی خویش متوجه ساخت. قیام امام خمینی در 15 خرداد سال 1342 فصلی مبارک و پیروزمند در تاریخ مرجعیت شیعه گشود. بعد از رحلت آیةالله بروجردی _ ره _ «تمرکز و وحدت مرجعیت» به «تعدد» گرائید. اما همسویی مراجع تقلید ایران در آغاز نهضت که با پیگیریها و تلاشهای بیوقفه حضرت امام ایجاد شده بود ثمرات چشمگیری بر جای نهاد و کار را بر رژیم شاه، علیرغم سرکوبی خونین قیام و دستگیری رهبر آن، دشوار ساخت. اما چندی نگذشت که جنبههای منفی «تعدد» رخ نمود. تحلیلها و خط مشیها در برابر رژیم و اینکه آیا ادامۀ مبارزه مصلحت است یا سکوت؟ متفاوت گشت! اکثر بزرگواران مصلحت را در سکوت تشخیص دادند و طبعاً این خط مشی بر پیروانشان نیز تأثیر میگذاشت. دشمن نیز از همین زاویه با تمام توان میکوشید تا در میان صفوف پیوستگان به قیام 15 خرداد شکاف اندازد. در دوران حبس امام، خبرهای جعلی مبنی بر تفاهم بین مراجع تقلید و رژیم شاه را منتشر ساختند. ساواک که چند سالی از تأسیس آن میگذشت دست به کار شد و با تحریک ایادی یکی از کسانی که از شرایط بعد از رحلت آیةالله بروجردی استفاده کرده و خود را در حد مرجعیت تقلید مطرح کرده بود، تفرقهافکنی بین طلاب و جامعه را دامن میزد. سخنرانی معروف امام خمینی بعد از آزادی از زندان و بازگشت به قم که در آن فرمود:
«اگر کسی به من اهانت کرد، سیلی به صورت من زد، سیلی به صورت اولاد من زد، والله تعالی راضی نیستم در مقابل او کسی بایستد دفاع کند؛ راضی نیستم. من میدانم که بعضی از افراد یا به جهالت یا به عمد میخواهند تفرقه مابین این مجتمع بیاندازند».[1]
و همچنین دیگر هشدارها و فتاوای امام خمینی در این رابطه نقشهها را خنثی کرد و همین خط مشی در تمام دوران تبعید و حتی دوران بعد از پیروزی انقلاب مانع بهرهبرداری دشمنان گردید.
قیام مرجع مجاهد، حضرت امام خمینی علیه تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون به تبعید آن عزیز که 14 سال به درازا کشید، منجر شد. فصلی مشحون از رنج و زندان و شکنجه و تبعید، و خون دل خوردن در برابر بیتفاوتیها و تفرقهافکنیها آغاز شد. برای آنکه اثر مشکلات موجود در داخل تشکیلات روحانیت در ایام قبل و بعد از نهضت امام خمینی که از جهاتی مرتبط با بحث حاضر و نتیجهگیری آن نیز میباشد آشکارتر شود، اشارهای از آن از زبان کسی که صبر و بردباری حیرتانگیزش را مردم ایران بارها دیده و شنیدهاند نقل میکنیم. همان کسی که وقتی با شهادت امید آینده و فرزند فقیهش روبرو گردید آنرا لطف خفیۀ الهی نامید و همان کسی که جملات فوق را آنچنان متواضعانه فرموده است. امام خمینی در پیامی بس مهم خطاب به روحانیون و مراجع بزرگوار و حوزههای علمیه که بحق منشور روحانیت لقب گرفته است، پس از بیان واقعیتهای تاریخی از پیشگامی مستمر و افتخارانگیز روحانیت در تمامی نهضتها و انقلابهای الهی و مردمی در سراسر تاریخ اسلام از آغاز تاکنون، و پس از دفاعی جانانه و مستند از سیرۀ روحانیت متعهد در طول تاریخ و بیان این نکته که:
«به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از این که روحانیت با کمی امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشۀ مسلمانان جاری ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است»[2]
مینویسد:
«راستی اگر کسی فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمیکند سادهاندیشی نیست»[3]
و آنگاه به بیان نقاط ضعف و گرایشهای انحرافی در حوزههای علمیه پرداخته و مینویسد:
«استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود: یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربۀ ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت: القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکۀ سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد. یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افتراء بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاهِ وابسته به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست».
«عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجّر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است».
«وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والاّ عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود! یاد گرفتن زبان خارجی کفر، و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار میرفت»
«در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه
را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم! تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منّت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود.»
«علمای دینباور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست، از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند. یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود همین قضیه است...»
«ترویج تفکر «شاه سایه خداست»! و یا «با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد» و اینکه: ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم! و یا: جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد! و از همه شکنندهتر: شعار گمراه کنندۀ حکومت قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام باطل است و هزاران «ان قلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت»
«در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود، بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدسمآبی و تحجّر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت جگر و جان را میسوخت و میدرید.»[4]
امام خمینی پس از بیان واقعیتهای تلخ گذشته، نسبت به حال و آینده نیز چنین هشدار میدهد:
«بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پروندۀ تفکر این گروه همچنان باز است و شیوۀ مقدسمآبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند.... روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر بر آستانۀ دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت
وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند»
«ولایتیهایی دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند»!!
«راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟... اینها نتیجۀ نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفۀ تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهای به دست دشمنان کار آسانی نیست»
«مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوءاستفاده نکنند و با موجآفرینی و تبلیغات اذهان را نسبت به روحانیون متعهد بدبین ننمایند و این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچ کس قائل نیست و خدا میداند که شخصاً برای خود ذرهای مصونیت و حق و امتیاز قایل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر زند مهیای مؤاخذهام»[5]
فراموش نکنیم که این روشنگریها و هشدارها بر قلم کسی جاری گشته است که تمام زندگیش را وقف احیای مجد اسلام و روحانیت و فقاهت و مرجعیت کرده است و نسبت به روند حرکت حوزهها بیش از همه آگاهتر و بر حفظ قداست واقعی فقاهت و اجتهاد و روحانیت از همه دلسوزتر بوده است.
وقتی که انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی، به عنوان مرجعی نیرومند و پرنفوذ در سال 1356 و 57، اوج گرفت، ذهن کارگزاران رژیم شاه و دولتمردان آمریکا و اروپا بار دیگر به نقش اعجابانگیز دین و مرجعیت دینی در به حرکت واداشتن ملتها و درمانده ساختن قدرتمندترین رژیمها مشغول گردید. امام خمینی آشکارا ایده خود را در تشکیل حکومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه که چارچوب تئوریک آنرا سالها قبل از آن تدریس و تدوین کرده بود مطرح میساخت و از سوی قاطبۀ ملت ایران حمایت میشد.
بقیه در صفحه 313
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.