به پیروان واقعی امامان و پیامبر اسلام چه می گویند
به پیروان واقعی امامان و پیامبر اسلام چه می گویند را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، پس چرا شما شیعیان یاران و اصحاب پیامبر ما (ص) را کافر مى دانید؟ - گنجینه پاسخ ها - اسلام کوئست - مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی
پرسش شما در حقیقت به موضوعات مختلفی بازگشت مینماید که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:
1 – این که آیا لزوما اشخاصی که در زمان زندگی پیامبران و نزول وحی میزیستند، ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به پیروان دیگری که در نسل های بعد به وجود میآیند، داشته و این سنتی الاهی است؟
2 - آیا شیعه قائل است که صحابه پیامبر(ص) کافر و مرتد شدند؟
3 - آیا اگر اشخاصی که در زمان پیامبران بودند، از آنان روی برگردانند، به طریق اولی، پیروان آنها در نسل های بعد نیز باید همین گونه باشند؟
4 - آیا بر فرض اعتقاد به ارتداد مؤمنان و پیروان، از ارزش رسالت پیامبران چیزی کاسته خواهد شد؟
5 - آیا اسلام ، تنها با قدرت شمشیر صحابه بود که عالمگیر گردید؟
اکنون به همین ترتیب به بررسی مطالب فوق میپردازیم:
شما در ابتدای پرسشتان، سخن از سنتی به میان آوردید که بر اساس آن، پیروان هر پیامبر، بهترین افراد میباشند که البته هیچ دلیل و مستندی برای این ادعا ارائه نفرمودید.
ما در آغاز بررسی سؤالتان، ابتدا ترجمه آیاتی از قرآن را ذکر نموده و شما را به دقت در آن فرامیخوانیم. خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: اگر منافقان و افرادی که در مدینه شایعه سازی مینمایند، از این کار زشت خود دست برندارند، ما تو را بر آنان مسلط نموده که در پی آن، چنین افرادی نتوانند در همسایگی تو در این شهر باقی بمانند. در این صورت، آنها اشخاص لعنت شدهای خواهند بود که هر کجا یافت شوند، دستگیر شده و به هلاکت خواهند رسید! این سنتی الاهی است که در امت های گذشته نیز وجود داشته و قابل تبدیل نیست[1]!
بعد از مطالعه این آیه باید بدانیم که اولا، مخاطب این آیه، اشخاصی هستند که به ظاهر مسلمان بوده و از صحابه و یاران پیامبر(ص) به شمار میآمدند[2] و ثانیا، منافقان و شایعهپراکنان، منحصر به افراد خاصی نبودند که همانند عبد الله بن ابی به نفاق مشهور باشند، بلکه این افراد به صورت ناشناس در میان اصحاب پیامبر(ص) پراکنده بودند و نفاق آنان در حدی بود که خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید که حتی تو هم نمیتوانی آنها را تشخیص دهی و فقط ما آنان را میشناسیم[3]! با توجه به صراحت این آیات، آیا باز هم معتقدید که تمام اصحاب پیامبران، تنها بدین دلیل که در زمان وحی میزیستند، از بهترین افراد بودهاند؟!
شاید بگویید که این آیات مخصوص منافقان بوده و شامل صحابه بزرگوار نمیگردد! که در این زمینه، باید بگوییم تا کنون هنوز دانشمندی از اهل سنت، تعریف دقیقی از صحابه ارائه ننموده تا با استناد به آن بتوانیم دریابیم که صحابهای که واجب الاحترام هستند، چه اشخاصی میباشند!
اگر صحابه، شامل تمام افراد به ظاهر مسلمانی گردد که در زمان وحی میزیستند، نمیتوانیم احترام به آنان را واجب بدانیم، چون برخی آنها، طبق این آیات مورد لعن خداوند قرار گرفتهاند!
و اگر صحابه را به یاران خاص و خالص پیامبر تفسیر نماییم، اولا چگونه میخواهیم آنان را بشناسیم، در حالی که به تصریح خداوند، حتی پیامبر(ص) قدرت شناسایی آنها را نداشت! و آنان در میان مسلمانان پراکنده بودند و ثانیا ما شیعیان نیز احترام چنین اصحاب خاصی را واجب میدانیم، هر چند در مصادیق و تعداد آنها با سایر فرق اسلامی اختلافاتی داشته باشیم.
با مطالعهای در امت های قبل نیز، مشابه چنین وضعیتی را مییابیم. به عنوان نمونه، در قرآن و تفسیر آن میخوانیم که موسی(ع) به بنی اسرائیل فرمان داد که وارد سرزمین مقدس گردند و به دلیل نافرمانی از این دستور، مرتد نگردند ولی آنان نافرمانی فرموده (طبیعتا مرتد شدند)، تا جایی که موسی(ع) به خداوند عرضه داشت که من کسی جز خود و برادرم را در اختیار ندارم و خداوند به همین دلیل، آنها را چهل سال در بیابان آواره نمود[4] و موسی(ع) و هارون(ع) هر دو در این بیابان وفات نمودند، ولی بعد از چهل سال، یوشع بن نون(ع) به همراهی جمعی از بنی اسرائیل، سرزمین مقدس را فتح نمود[5]!
منصفانه نظر دهید، آیا پیروان نافرمان موسی(ع) چون در زمان او بودهاند، قابل تقدیرند، یا پیروانی که بعدها آمده و به همراه یوشع(ع)، فرمان چهل سال قبل موسی(ع) را اجرا نمودند؟!
هم چنین، ما و شما معتقدیم که مهدی آخر زمان(ع) روزی دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود، کاری که صحابه معاصر با پیامبر(ص) از عهده آن برنیامدند! ما پیروان خالص مهدی(ع) را از برخی صحابه نافرمان پیامبر(ص) برتر و والاتر میدانیم.
در ارتباط با قسمت بعدی پرسشتان، باید گفت که اگر مراد از ارتداد، همان است که موسی(ع)، اصحاب خود را از آن برحذر داشت، ولی آنان گرفتارش شدند[6] و اگر مراد از کفر همان است که عیسی(ع)بوی آن را از میان اکثریت اصحاب خود استشمام نمود[7]، ما نیز معتقدیم که برخی صحابه دچار لغزش هایی گردیدند که بسیاری از آنها نیز بعدها آن را جبران نمودند، اما کفر و ارتداد صحابه؛ به معنای شرک و بت پرستی آنان؛ مورد پذیرش ما نیست که در این زمینه میتوانید به سؤالات 1015 (سایت: 1167) و 1970 (سایت: 2755) و 2791 (سایت: 3500) و 2792 (سایت: 3275) همین سایت مراجعه نمایید . البته باید بدانید، این تنها شیعه نیست که معتقد به بروز چنین لغزش ها و خطاهایی از جانب برخی صحابه است، بلکه کتب اهل سنت نیز مملو از نقل حکایاتی است که بر این امر دلالت می نماید، که به یک نمونه آن با استناد به یکی از قدیمیترین منابع روایی آنان اشاره مینماییم: راوی بیان میدارد: زمانی که بعد از فتح مکه، به همراه دیگر مسلمانان، با پیامبر(ص) روانه حنین بودیم، مشاهده نمودیم که در آن حوالی، درخت سدری به نام ذات انواط وجود داشته و کافران در کنار آن اجتماع نموده و سلاح خود را بدان آویزان مینمایند. ما هم به درخت سدر بزرگ و سرسبزی برخورد نموده و به پیامبر(ص) عرضه داشتیم که این درخت را برای ما همانند ذات انواط آنان قرار ده! پیامبر(ص) فرمودند که سوگند به کسی که جانم در دستان اوست، بنی اسرائیل به موسی(ع) گفتند که برای ما خدایی همانند خدایان کفار قرار ده .... شما هم مشابه همان موضوع را مطرح نمودید!!(به هوش باشید) تمام وقایع بنی اسرائیل برای شما تکرار خواهد شد[8]!! آیا این ماجرا که در زمان وحی اتفاق افتاد، لغزش کوچکی بود؟ و آیا شیعیان آن را نقل نمودهاند تا همواره، انگ مخالفت با صحابه را به آنها بچسبانید!؟ ما با تمام احترامی که برای صحابه قائلیم، ولی این امکان را دور از نظر نمیداریم که آنان و رفتاشان قابل نقد است.
در بخش بعدی پرسشتان، اولویتی را بیان نمودید که به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. استدلالتان این بود که اگر صحابه پیامبری، کافر و مرتد گردند، افرادی که بعد از آنها به وجود میآیند، به طریق اولی چنین خواهند شد! نمیدانیم، چرا ما شیعیان، همواره متهم به دوری از قرآن میشویم، در حالی که دیگران؛ بدون مطالعه این کتاب آسمانی؛ اقدام به طرح انتقاد از ما مینمایند!؟
خداوند صراحتاً، صحابه را تهدید نموده و به آنها میفرماید که: ای کسانی که ایمان آوردید! هر که از شما مرتد شود پس بزودی خداوند گروهی را برخواهد انگیخت که خدا آنها را دوست داشته و آنان نیز عاشق خدایند، این افراد جدید، در مقابل مؤمنان، ذلیل و در مقابل کافران، با عزت و اقتدار میباشند، آنها در راه خدا جهاد نموده و از نکوهش هیچ ملامتگری باک ندارند![9].
افراد مورد تهدید، به اجماع تمام مفسرین، اشخاصی بودند که در زمان وحی میزیستند و در مورد اشخاص جدید اختلاف نظر وجود دارد که ما آنها را افرادی میدانیم که در کنار علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند[10] و بیشتر اهل سنت معتقدند که آنها کسانی هستند که در ایام ابوبکر به جنگ با اصحاب رده روانه شدهاند[11] که قضاوت در این مورد خود مبحث جدایی است که باید در جای خود بدان پرداخته شود، اما ایراد ما این است که طبق هر دو تفسیر، قیاس اولویت ادعایی شما مورد مناقشه قرار می گیرد!
ما با این که صحابه رسول الله(ص) را از برترین امم میدانیم، ولی با این وجود، معتقدیم که حتی اگر تمام آنها کافر و مرتد هم میشدند، زیانی به محتوای رسالت محمدی وارد نمیآوردند، چون رسالت پیامبران، تنها با تعداد پیروانشان سنجیده نمیگردد، بلکه حق همواره حق است اگر چه یاور و پشتیبانی هم نداشته باشد و با مطالعه قرآن و نگاهی به زندگی رسولان الاهی به این واقعیت رهنمون خواهیم گشت. به عنوان نمونه:
1 - از ارزش و اعتبار رسالت نوح(ع)، به دلیل این که بعد از 950 سال تنها موجب ایمان افراد بسیار اندکی گردید[12]؛ چیزی کاسته نشد!
2 – رسالت لوط(ع) که بعد از تبلیغ فراوان، نتوانست قوم خود را راهنمایی نموده و حتی همسرش نیز در کنارش قرار نگرفت و سرانجام عذاب الاهی شامل حال آنان گردید، رسالت بیارزشی نبود[13]!
3 - هود و صالح و شعیب و یونس(ع) نیز افراد ناموفقی نبودند، با این که تنها موفق به هدایت افراد اندکی گردیدند!
4 - هنگامی که موسی(ع) دچار نافرمانی تمام اصحاب خود، جز برادرش هارون(ع) گردید و صحابه خود را افراد فاسقی برشمرد[14]، نمیتوانیم در محتوای رسالت او دچار تردید گردیم!
5 - عیسی(ع) از صحابه خود احساس کفر نمود[15]و بسیاری از اصحاب او در زمان حیات ایشان، دچار سهگانه پرستی شدند که در پی آن خداوند از این رسول بزرگوار پرسید که آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را خدای خود قرار دهید[16]!؟ آیا میتوانیم اظهار داریم که عیسی(ع) رسالت خود را به خوبی انجام نداده است؟!
6 – و در نهایت آیا اگر همان گونه که بیان شد، برخی صحابه رسول الله(ص) خواستار تعیین درختی برای پرستش گردیدند و یا برخی دیگر از آنها، مانع نگارش وصیت ایشان در واپسین لحظات عمرشان گردیدند[17]، ما در رسالت ایشان شکی مینماییم؟!
خیر، این گونه نیست، بلکه ما رسالت تمام پیامبران و به ویژه رسول گرامی اسلام و انذار و بشارت آنان را حجتی از جانب پروردگار خود میدانیم، تا مردم بهانهای نزد خداوند نداشته باشند[18]و کم یا زیاد بودن تعداد پیروان خالص آنان را دلیلی بر حقانیت آنان ارزیابی نمینماییم!
در مورد قسمت پایانی پرسشتان که شمشیر صحابه و جهاد آنان را دلیل بر پاکی و عدم انحراف تمامشان تلقی نمودید، باید گفت که:
اولا: اگر بنا بر آن باشد که هر که بیشتر در راه اسلام شمشیر زده، سخن او برحق باشد، در میان تمام فرقههای اسلامی شکی نیست که در زمان حیات پیامبر(ص)، این علی(ع) بود که بیشترین جهاد را در راه خدا انجام داد و پایههای اسلام توسط ایشان مستحکم گردید. با مطالعه در تاریخ مشخص میشود که بسیاری از صحابه، حتی افراد سرشناسی از آنها؛ استقامت لازم را در میدان جنگ نداشتند[19] و بسیاری از آنها نیز مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند که چرا هر زمان که فرمان جهاد صادر میگردد، به زمین میچسبید[20]؟! اما علی(ع) هیچگاه فرار ننموده و کرّار غیر فرّار لقب گرفت، پس اگر جهاد و شجاعت هم ملاک باشد یقینا باید مطیع امر علی(ع) بوده و حق را در طرفداری از او که به فرموده پیامبر(ص) هارون این امت است[21]، جستجو نماییم و بدانیم که ایشان بعد از رحلت پیامبر(ص)؛ تا زمانی که فاطمه(س) همراه او بود؛ با دیگر صحابه همقدم و همراه نبود[22] و شما یا باید هوادار عقیده او باشید و یا او را در این مورد، نکوهش نمایید و عقیده دیگر اصحاب را ترجیح دهید که میدانیم در مقایسه با علی(ع)، آنها متحمل زحمات کمتری در راه حفظ اسلام گردیدند.
و ثانیا: ما پیشرفت اسلام را تنها در سایه شمشیر صحابه نمیدانیم[23]، بلکه این حکمت و موعظه و جدال علمی نیکو[24] بوده که اسلام را در میان جهانیان گسترش داده است و حتی به عنوان نمونه، اکنون که علی(ع) و شمشیر او در میان ما نیست، سخنان برجای مانده از ایشان، که قسمت کوچکی از آن در نهج البلاغه ثبت شده است، راهنمای زندگیمان میباشد.
پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، پس چرا شما شیعیان یاران و اصحاب پیامبر ما (ص) را کافر مى دانید؟ - گنجینه پاسخ ها - اسلام کوئست - مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی
پرسش شما در حقیقت به موضوعات مختلفی بازگشت مینماید که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد:
1 – این که آیا لزوما اشخاصی که در زمان زندگی پیامبران و نزول وحی میزیستند، ارزش و اعتبار بیشتری نسبت به پیروان دیگری که در نسل های بعد به وجود میآیند، داشته و این سنتی الاهی است؟
2 - آیا شیعه قائل است که صحابه پیامبر(ص) کافر و مرتد شدند؟
3 - آیا اگر اشخاصی که در زمان پیامبران بودند، از آنان روی برگردانند، به طریق اولی، پیروان آنها در نسل های بعد نیز باید همین گونه باشند؟
4 - آیا بر فرض اعتقاد به ارتداد مؤمنان و پیروان، از ارزش رسالت پیامبران چیزی کاسته خواهد شد؟
5 - آیا اسلام ، تنها با قدرت شمشیر صحابه بود که عالمگیر گردید؟
اکنون به همین ترتیب به بررسی مطالب فوق میپردازیم:
شما در ابتدای پرسشتان، سخن از سنتی به میان آوردید که بر اساس آن، پیروان هر پیامبر، بهترین افراد میباشند که البته هیچ دلیل و مستندی برای این ادعا ارائه نفرمودید.
ما در آغاز بررسی سؤالتان، ابتدا ترجمه آیاتی از قرآن را ذکر نموده و شما را به دقت در آن فرامیخوانیم. خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: اگر منافقان و افرادی که در مدینه شایعه سازی مینمایند، از این کار زشت خود دست برندارند، ما تو را بر آنان مسلط نموده که در پی آن، چنین افرادی نتوانند در همسایگی تو در این شهر باقی بمانند. در این صورت، آنها اشخاص لعنت شدهای خواهند بود که هر کجا یافت شوند، دستگیر شده و به هلاکت خواهند رسید! این سنتی الاهی است که در امت های گذشته نیز وجود داشته و قابل تبدیل نیست[1]!
بعد از مطالعه این آیه باید بدانیم که اولا، مخاطب این آیه، اشخاصی هستند که به ظاهر مسلمان بوده و از صحابه و یاران پیامبر(ص) به شمار میآمدند[2] و ثانیا، منافقان و شایعهپراکنان، منحصر به افراد خاصی نبودند که همانند عبد الله بن ابی به نفاق مشهور باشند، بلکه این افراد به صورت ناشناس در میان اصحاب پیامبر(ص) پراکنده بودند و نفاق آنان در حدی بود که خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید که حتی تو هم نمیتوانی آنها را تشخیص دهی و فقط ما آنان را میشناسیم[3]! با توجه به صراحت این آیات، آیا باز هم معتقدید که تمام اصحاب پیامبران، تنها بدین دلیل که در زمان وحی میزیستند، از بهترین افراد بودهاند؟!
شاید بگویید که این آیات مخصوص منافقان بوده و شامل صحابه بزرگوار نمیگردد! که در این زمینه، باید بگوییم تا کنون هنوز دانشمندی از اهل سنت، تعریف دقیقی از صحابه ارائه ننموده تا با استناد به آن بتوانیم دریابیم که صحابهای که واجب الاحترام هستند، چه اشخاصی میباشند!
اگر صحابه، شامل تمام افراد به ظاهر مسلمانی گردد که در زمان وحی میزیستند، نمیتوانیم احترام به آنان را واجب بدانیم، چون برخی آنها، طبق این آیات مورد لعن خداوند قرار گرفتهاند!
و اگر صحابه را به یاران خاص و خالص پیامبر تفسیر نماییم، اولا چگونه میخواهیم آنان را بشناسیم، در حالی که به تصریح خداوند، حتی پیامبر(ص) قدرت شناسایی آنها را نداشت! و آنان در میان مسلمانان پراکنده بودند و ثانیا ما شیعیان نیز احترام چنین اصحاب خاصی را واجب میدانیم، هر چند در مصادیق و تعداد آنها با سایر فرق اسلامی اختلافاتی داشته باشیم.
با مطالعهای در امت های قبل نیز، مشابه چنین وضعیتی را مییابیم. به عنوان نمونه، در قرآن و تفسیر آن میخوانیم که موسی(ع) به بنی اسرائیل فرمان داد که وارد سرزمین مقدس گردند و به دلیل نافرمانی از این دستور، مرتد نگردند ولی آنان نافرمانی فرموده (طبیعتا مرتد شدند)، تا جایی که موسی(ع) به خداوند عرضه داشت که من کسی جز خود و برادرم را در اختیار ندارم و خداوند به همین دلیل، آنها را چهل سال در بیابان آواره نمود[4] و موسی(ع) و هارون(ع) هر دو در این بیابان وفات نمودند، ولی بعد از چهل سال، یوشع بن نون(ع) به همراهی جمعی از بنی اسرائیل، سرزمین مقدس را فتح نمود[5]!
منصفانه نظر دهید، آیا پیروان نافرمان موسی(ع) چون در زمان او بودهاند، قابل تقدیرند، یا پیروانی که بعدها آمده و به همراه یوشع(ع)، فرمان چهل سال قبل موسی(ع) را اجرا نمودند؟!
هم چنین، ما و شما معتقدیم که مهدی آخر زمان(ع) روزی دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود، کاری که صحابه معاصر با پیامبر(ص) از عهده آن برنیامدند! ما پیروان خالص مهدی(ع) را از برخی صحابه نافرمان پیامبر(ص) برتر و والاتر میدانیم.
در ارتباط با قسمت بعدی پرسشتان، باید گفت که اگر مراد از ارتداد، همان است که موسی(ع)، اصحاب خود را از آن برحذر داشت، ولی آنان گرفتارش شدند[6] و اگر مراد از کفر همان است که عیسی(ع)بوی آن را از میان اکثریت اصحاب خود استشمام نمود[7]، ما نیز معتقدیم که برخی صحابه دچار لغزش هایی گردیدند که بسیاری از آنها نیز بعدها آن را جبران نمودند، اما کفر و ارتداد صحابه؛ به معنای شرک و بت پرستی آنان؛ مورد پذیرش ما نیست که در این زمینه میتوانید به سؤالات 1015 (سایت: 1167) و 1970 (سایت: 2755) و 2791 (سایت: 3500) و 2792 (سایت: 3275) همین سایت مراجعه نمایید . البته باید بدانید، این تنها شیعه نیست که معتقد به بروز چنین لغزش ها و خطاهایی از جانب برخی صحابه است، بلکه کتب اهل سنت نیز مملو از نقل حکایاتی است که بر این امر دلالت می نماید، که به یک نمونه آن با استناد به یکی از قدیمیترین منابع روایی آنان اشاره مینماییم: راوی بیان میدارد: زمانی که بعد از فتح مکه، به همراه دیگر مسلمانان، با پیامبر(ص) روانه حنین بودیم، مشاهده نمودیم که در آن حوالی، درخت سدری به نام ذات انواط وجود داشته و کافران در کنار آن اجتماع نموده و سلاح خود را بدان آویزان مینمایند. ما هم به درخت سدر بزرگ و سرسبزی برخورد نموده و به پیامبر(ص) عرضه داشتیم که این درخت را برای ما همانند ذات انواط آنان قرار ده! پیامبر(ص) فرمودند که سوگند به کسی که جانم در دستان اوست، بنی اسرائیل به موسی(ع) گفتند که برای ما خدایی همانند خدایان کفار قرار ده .... شما هم مشابه همان موضوع را مطرح نمودید!!(به هوش باشید) تمام وقایع بنی اسرائیل برای شما تکرار خواهد شد[8]!! آیا این ماجرا که در زمان وحی اتفاق افتاد، لغزش کوچکی بود؟ و آیا شیعیان آن را نقل نمودهاند تا همواره، انگ مخالفت با صحابه را به آنها بچسبانید!؟ ما با تمام احترامی که برای صحابه قائلیم، ولی این امکان را دور از نظر نمیداریم که آنان و رفتاشان قابل نقد است.
در بخش بعدی پرسشتان، اولویتی را بیان نمودید که به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. استدلالتان این بود که اگر صحابه پیامبری، کافر و مرتد گردند، افرادی که بعد از آنها به وجود میآیند، به طریق اولی چنین خواهند شد! نمیدانیم، چرا ما شیعیان، همواره متهم به دوری از قرآن میشویم، در حالی که دیگران؛ بدون مطالعه این کتاب آسمانی؛ اقدام به طرح انتقاد از ما مینمایند!؟
خداوند صراحتاً، صحابه را تهدید نموده و به آنها میفرماید که: ای کسانی که ایمان آوردید! هر که از شما مرتد شود پس بزودی خداوند گروهی را برخواهد انگیخت که خدا آنها را دوست داشته و آنان نیز عاشق خدایند، این افراد جدید، در مقابل مؤمنان، ذلیل و در مقابل کافران، با عزت و اقتدار میباشند، آنها در راه خدا جهاد نموده و از نکوهش هیچ ملامتگری باک ندارند![9].
افراد مورد تهدید، به اجماع تمام مفسرین، اشخاصی بودند که در زمان وحی میزیستند و در مورد اشخاص جدید اختلاف نظر وجود دارد که ما آنها را افرادی میدانیم که در کنار علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند[10] و بیشتر اهل سنت معتقدند که آنها کسانی هستند که در ایام ابوبکر به جنگ با اصحاب رده روانه شدهاند[11] که قضاوت در این مورد خود مبحث جدایی است که باید در جای خود بدان پرداخته شود، اما ایراد ما این است که طبق هر دو تفسیر، قیاس اولویت ادعایی شما مورد مناقشه قرار می گیرد!
ما با این که صحابه رسول الله(ص) را از برترین امم میدانیم، ولی با این وجود، معتقدیم که حتی اگر تمام آنها کافر و مرتد هم میشدند، زیانی به محتوای رسالت محمدی وارد نمیآوردند، چون رسالت پیامبران، تنها با تعداد پیروانشان سنجیده نمیگردد، بلکه حق همواره حق است اگر چه یاور و پشتیبانی هم نداشته باشد و با مطالعه قرآن و نگاهی به زندگی رسولان الاهی به این واقعیت رهنمون خواهیم گشت. به عنوان نمونه:
1 - از ارزش و اعتبار رسالت نوح(ع)، به دلیل این که بعد از 950 سال تنها موجب ایمان افراد بسیار اندکی گردید[12]؛ چیزی کاسته نشد!
2 – رسالت لوط(ع) که بعد از تبلیغ فراوان، نتوانست قوم خود را راهنمایی نموده و حتی همسرش نیز در کنارش قرار نگرفت و سرانجام عذاب الاهی شامل حال آنان گردید، رسالت بیارزشی نبود[13]!
3 - هود و صالح و شعیب و یونس(ع) نیز افراد ناموفقی نبودند، با این که تنها موفق به هدایت افراد اندکی گردیدند!
4 - هنگامی که موسی(ع) دچار نافرمانی تمام اصحاب خود، جز برادرش هارون(ع) گردید و صحابه خود را افراد فاسقی برشمرد[14]، نمیتوانیم در محتوای رسالت او دچار تردید گردیم!
5 - عیسی(ع) از صحابه خود احساس کفر نمود[15]و بسیاری از اصحاب او در زمان حیات ایشان، دچار سهگانه پرستی شدند که در پی آن خداوند از این رسول بزرگوار پرسید که آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را خدای خود قرار دهید[16]!؟ آیا میتوانیم اظهار داریم که عیسی(ع) رسالت خود را به خوبی انجام نداده است؟!
6 – و در نهایت آیا اگر همان گونه که بیان شد، برخی صحابه رسول الله(ص) خواستار تعیین درختی برای پرستش گردیدند و یا برخی دیگر از آنها، مانع نگارش وصیت ایشان در واپسین لحظات عمرشان گردیدند[17]، ما در رسالت ایشان شکی مینماییم؟!
خیر، این گونه نیست، بلکه ما رسالت تمام پیامبران و به ویژه رسول گرامی اسلام و انذار و بشارت آنان را حجتی از جانب پروردگار خود میدانیم، تا مردم بهانهای نزد خداوند نداشته باشند[18]و کم یا زیاد بودن تعداد پیروان خالص آنان را دلیلی بر حقانیت آنان ارزیابی نمینماییم!
در مورد قسمت پایانی پرسشتان که شمشیر صحابه و جهاد آنان را دلیل بر پاکی و عدم انحراف تمامشان تلقی نمودید، باید گفت که:
اولا: اگر بنا بر آن باشد که هر که بیشتر در راه اسلام شمشیر زده، سخن او برحق باشد، در میان تمام فرقههای اسلامی شکی نیست که در زمان حیات پیامبر(ص)، این علی(ع) بود که بیشترین جهاد را در راه خدا انجام داد و پایههای اسلام توسط ایشان مستحکم گردید. با مطالعه در تاریخ مشخص میشود که بسیاری از صحابه، حتی افراد سرشناسی از آنها؛ استقامت لازم را در میدان جنگ نداشتند[19] و بسیاری از آنها نیز مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند که چرا هر زمان که فرمان جهاد صادر میگردد، به زمین میچسبید[20]؟! اما علی(ع) هیچگاه فرار ننموده و کرّار غیر فرّار لقب گرفت، پس اگر جهاد و شجاعت هم ملاک باشد یقینا باید مطیع امر علی(ع) بوده و حق را در طرفداری از او که به فرموده پیامبر(ص) هارون این امت است[21]، جستجو نماییم و بدانیم که ایشان بعد از رحلت پیامبر(ص)؛ تا زمانی که فاطمه(س) همراه او بود؛ با دیگر صحابه همقدم و همراه نبود[22] و شما یا باید هوادار عقیده او باشید و یا او را در این مورد، نکوهش نمایید و عقیده دیگر اصحاب را ترجیح دهید که میدانیم در مقایسه با علی(ع)، آنها متحمل زحمات کمتری در راه حفظ اسلام گردیدند.
و ثانیا: ما پیشرفت اسلام را تنها در سایه شمشیر صحابه نمیدانیم[23]، بلکه این حکمت و موعظه و جدال علمی نیکو[24] بوده که اسلام را در میان جهانیان گسترش داده است و حتی به عنوان نمونه، اکنون که علی(ع) و شمشیر او در میان ما نیست، سخنان برجای مانده از ایشان، که قسمت کوچکی از آن در نهج البلاغه ثبت شده است، راهنمای زندگیمان میباشد.
اسلام
اسلام، دینی آفرینشگرا، یکتاپرستانه[۱][۲] و ابراهیمی است.[۳][۴] به پیروان اسلام «مسلمان» میگویند.[۵] هماکنون اسلام از دید شمار رسمی پیروان، در جایگاه دومِ جهان جای دارد.[۶]
مسلمانان بر این باورند که خداوند، قرآن را به محمد «پیامبر اسلام» از طریق فرشتهای به نام جبرئیل فرو فرستادهاست. به باور مسلمانان خدا بر بسیاری از پیامبران، وحی فرستاده و محمد آخرین آنان است. مسلمانان محمد را اعادهکننده (بازگرداننده) ایمان توحیدی خالص ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران میدانند و معتقدند که اسلام کاملترین و آخرین آیین الهی است.[۷][۸]
به نوشته پل فریدمن، اسلام به معنی تسلیم در برابر خداست. اسلام دین قانون و عمل است، نه ریاضت و رهبانیت. تشویق به کمک به فقیران میکند ولی تشویق به ترک دنیا نمیکند. اسلام از شرابخواری و قمار منع میکند و مسلمانان موظف هستند از خوردن غذای حرام خودداری کند. مسلمانان میتوانند مستقیماً با خدا راز و نیاز کنند و لزوماً نیازی به واسطه فیض نیست. مسجد تنها مکان تجمع است و مانند کلیسا دارای قدرت مذهبی است. اسلام، برخلاف یهودیت، پس از ظهور به سرعت دینی جهانی شد و مردم را به مسلمان شدن تشویق کرد، ولی اصرار زیادی بر مسلمان کردن ندارد.[۹] مگر آنکه حکومتی اسلامی باشد و بدین ترتیب اقلیت و اکثریت مردم مجبور به پیروی از اسلام هستند.[۱۰]
در قرآن اسلام نسبت به ادیان ابراهیمی جدیدترین «آخرین» و کاملترین دین است.[۱۱] دین اسلام حدود یک میلیارد و هشتصد میلیون نفر پیرو دارد که دومین دین پرجمعیت دنیا بهشمار میآید.[۱۲] «البته لازم است ذکر شود که ادیان دروز و بابیه جز ادیان ابراهیمی هستند و پس از اسلام ظهور کردند.[۱۳][۱۴][۱۵]» طبعاً با توجه به مجازات سختگیرانه اعدام برای خارج شوندگان از دین، این آمار حتی شامل کسانی که نمیتوانند خروج خود را از اسلام علنی کنند، نیز میشود. اسلام سریعترین دین از لحاظ گسترش و رشد در میان ادیان دنیا است. گستره جغرافیایی اسلام از غرب آفریقا تا جنوب شرق آسیا است، همچنین جوامع اقلیتهای مسلمان نیز در سرتاسر جهان پراکنده هستند. اسلام دومین یا سومین دین پرجمعیت در اروپا و قاره آمریکا میباشد.[۱۶]
نشان
هلال ماه و ستاره (گاهی چندین ستاره) یک نشان باستانی است که طی دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ مجدداً به عنوان نماد اسلام یا جامعه اسلامی شناخته شد. این نشان در پرچم بسیاری از کشورهایی که اکثریت مردم، مسلمان هستند همچون ترکیه، آذربایجان، مالزی، الجزایر، لیبی، تونس، موریتانی، پاکستان، سلطنت اچیه (en) در اندونزی و پرچم عثمانی و نشان بسیاری از گروهها و اتحادهای اسلامی مانند اتحاد عربی مغرب (en) و امت اسلام وجود داشته یا دارد و بر نوک منارهها و گنبدهای اسلامی نیز نصب میشود. این نشان پیش از اسلام نیز وجود داشتهاست و ریشه آن به قرن ششم پیش از میلاد مسیح و اطراف اسرائیل باستان و موأب برمیگردد و در پیکرنگاری سومری رایج بودهاست. این نشان پیش از اسلام بر روی سکه بیزانتیوم (استانبول کنونی)، سکههای رومی و ساسانی نیز ضرب میشدهاست. هفتم اکتبر ۱۹۵۱ زمانی که قانون اساسی لیبی این نشان را برمیگزیند هلال ماه را یادآور تقویم هجری قمری و ستاره را نشان راه روشن و پشت سر گذاشتن تاریکی اعلام کرد.[۱۷]
واژهشناسی
اسلام در زبان عربی از ریشه (س-ل-م) است و معنی لغوی این ریشه «سالم شدن» و «رهایی یافتن از آفات» است.[۱۸][۱۹] واژه «سلام» نیز مشتق شده از همین ریشه است.[۲۰][۲۱] با توجه به معنی اسلام، «مُسلِم» (در فارسی: مسلمان) یعنی کسی که خدا را خالصانه و بیریا میپرستد و اختیار خود را تسلیم امر و نهی او میکند.[۲۲]
باورها
معارف اسلامی به سه بخش کلی تقسیم میشوند:
عقاید را در علم کلام، احکام را در علم فقه و اخلاق را در علم اخلاق شرح و بسط میدهند.[۲۳]
اصول عقاید
از بنیادیترین باورهای مسلمانان تحت عنوان اصول دین یاد میشود. اصول دین نزد مسلمانان سه عدد هستند[۲۴] اعتقاد به هر کدام از این اصول، باورهایی را به عنوان زیر شاخه موجب میشود:
در میان این اصول آنچه ریشه بقیهاست، توحید میباشد، بهطوریکه دین شناسان مسلمان میکوشند تا با اثبات آن بقیه اصول و فروع را ثابت کنند[۲۵] شیعیان علاوه بر این سه اصل، به عدل و امامت نیز به عنوان اصلهای چهارم و پنجم معتقدند.
الله نام ویژهٔ خدای یکتا در قرآن و نوشتارهای اسلامی است. با این حال فارسیزبانان معمولاً از واژهٔ خدا استفاده میکنند. به باور مسلمانان خداوند در اسلام به زبان اصلی که همان زبان عربی فصیح (زبان قرآن) است ۱۰۰۱ نام دارد که یک نام خداوند، اسم اعظم است. بیشتر اسامی خدا، در اسلام، نشاندهندهٔ برتری مطلق است.[۲۶]
شناخت خداوند اصلیترین باور مسلمانان است و همین موضوع است که این دین را در میان سایر ادیان ابراهیمی متمایز ساخته. خلاصه باور مسلمانان به خدا را میتوان در جملهای از قرآن دید[۲۷] که در آن گفته میشود:
که در تفسیر آن از علی بن ابی طالب نقل شده که آن را توصیف قابل قبول خدا دانستهاست[۲۸] و مفسرین هم به تبعیت از وی گفتهاند: «این جمله در حقیقت پایه اصلی شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن به هیچیک از اوصاف پروردگار نمیتوان پی برد»[۲۹]
پذیرش اسلام از سه روش امکان دارد: گفتن شهادتین، با انجام دادن کارهای ویژه مسلمانان، اسلام با پیروی از اعمال مسلمانان.[۳۰] شهادتین: «اشهد ان لا اله الا الله» و «اشهد ان محمدرسول الله»
قرآن، کتاب مقدس مسلمان است و به زبان عربی نوشته شدهاست، که طبق مندرجات آن و باور مسلمانان توسط وحی الهی به محمد فروفرستاده شد.
به اعتقاد مسلمانان «قرآن وحی نامه اعجازآمیز الهی است، که به زبان عربی واژه به واژه توسط فرشته وحی، جبرئیل امین، از جانب خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالاً یکباره، و هم کمکم در طول ۲۳ سال نازل شدهاست.»[۳۱]
این کتاب معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمد میدانند.[۳۲]
اغلب مذاهب اسلامی بر درستی متن آن اتفاق نظر دارند و اختلافات در نحوه خواندن متن، تفسیر و گاهی، ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به اندازه ایست که شیعیان دوازدهامامی ایران و اهل سنت عربستان رسمالخط واحدی از قرآن را بهکار میبرند.[۳۳] مسلمانان روی بیخطابودن قرآن تأکید دارند.[۳۴] مفسرین اهل سنت به صورت تاریخی همواره معتقد بودند که آیات قرآنی که در امروزه در دست ما است دقیقاً همان چیزی است که محمد بیان کردهاست و هیچگونه تغییری اعم از حذف یا اضافه در آن صورت نگرفتهاست. مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود میدانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. قرآن، خود را به عنوان «لوح حفاظت شده» ((به عربی: «اللَوح المحفوظ»)[۳۵]) میخواند.∗
از دیدگاه مسلمانان، اسلام خاتم ادیان الهی است. خاتمیت به این معناست که اسلام در بر دارنده تمام آن مطالبی است که باید از طریق وحی برای انسان بیان شود.[۳۶] {قرآن دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان الهی معرفی میکند:
یعنی اگر شریعت اسلام را در یکسو و سایر شرایع آسمانی را که برای سراسر حیات بشر در دورانهای گذشته مقدّر شدهاست در طرف دیگری بگذاریم، شریعت اسلام از همه آنها استوارتر است که این خود معنی خاتمیت و شریعت آخرین است.[۳۸]
به جهانیان بگو: پروردگار مرا به راهی راست رهبری فرموده و آن دینی است قیم و زوالناپذیر که بنیادش از همان سنت و رویه ابراهیم است.[۴۰] در سوره بینه پس از آنکه میفرماید "مشرکین دست از عقیده باطل خود برنمیدارند جز آنکه فرستاده خدا با آیات و بینات فرا رسد و آیات کتاب قیم را برایشان بخواند. اینان دستوری ندارند جز آنکه خدای را با نیت پاک پرستش کنند، نماز بخوانند و…، میفرماید: ذلِکَ دِینُ الْقَیمَة.[۴۱] این آیین –اسلام- دینی است قیم و زوالناپذیر.[۴۲]
وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین.[۴۳] هر که جز آیین اسلام در جستجوی آیین دگر آید، تا اید و انقراض جهان از او پذیرفته نیست و بروز رستاخیز از زیانکاران است.[۴۴]
الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً.[۴۵] امروز که پیامبر اسلام عهدهدار هدایت بشر است، دین را برای شما تکمیل و نعمت را برای شما تمام کردم، و خشنودم که برای همیشه بر دین اسلام باقی باشید.[۴۶] روشن است که آیات فوق آیین اسلام را پابرجاترین راه هدایت و دین قیم و زوالناپذیر و گرویدن به غیر آن را تا انقراض جهان غیرقابلقبول دانسته و او را کمال و بلوغ دیانت و تمام نعمت معرفی کردهاست.
إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ… ثُمَّ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ[۴۷]}[۴۸] اسلام همان آیینی است که پروردگار بزرگ آن را در میان ادیان برگزیده و قوانین آن را به اندازهای استوار فرموده که دستاویز آن پایان ناپذیر و حلقهاش گسستنی نیست. اساس و بنیادش انهدام نمیپذیرد و ارکانش زایل و نابود نمیگردد. درختش هرگز از ریشه بیرون نیاید [این چنین] مدنش نیز هیچ وقت پایان نمیپذیرید.[۴۹]
فروع عملیه
اوقات شرعی، به زمانهای مشخص و دقیقی از شبانه روز، گفته میشود که شخص دیندار، در آن زمانها، رفتار دینی زماندار خود را انجام میدهد. محاسبه دقیق زمانهای شرعی، از دیرباز، نزد منجمان، رایج بودهاست.
اهل سنت، عقیده دارند که نخستین بار، اذان در مدینه خوانده شد و حمزه این پیشنهاد را به محمّد داد. در حالی که برخی دیگر، طبل، بوق یا زنگ را برای دعوت مردم به نماز، پیشنهاد کرده بودند.[نیازمند منبع] اهل سنت، همچنین بر این باور هستند که بعضی عبارات اذان، مانند «الصلوة خیر من النوم» را عمر بن خطاب افزودهاست.[۵۰] این در حالی است که شیعیان اذان را عبادتی میدانند که از جانب خدا تعیین گردیده و تغییر در جملات اذان را بدعت میدانند، شیعیان همچنین از لفظ اشهد ان علی ولیالله و اشهد ان علی حجتالله در اذان استفاده میکنند ولی هیچ دلیلی از پیامبر مبنی بر کاربرد این الفاظ در نماز ثابت نشدهاست[۵۱] همچنین عقیده شیعه این است که محمّد پیش از هجرت، برای تمام نمازهای واجب خود، اذان میگفتهاست.[۵۲] در ایران، اغلب اذان را در آواز بیات ترک در گوشه روحالارواح میخواندهاند. در مراسم تعزیه، اگر اذان گفته شود، به آواز کردی است.[۵۳] اولین اذان سال در یکم هجری و در مدینه بود. در مسند ابوداود به اسناد صحیح از عبدالله پسر زید پسر عبد ربه انصاری آمده که او برای اولین بار پیشنهاد اذان را به محمد داده و محمد از او پذیرفتهاست.[۵۴]
تاریخ اسلام
محمد
ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (۵۷۰ - ۶۳۲)، بنیانگذار و پیامبر دین اسلام است.[۵۵][۵۶] دربارهٔ زندگی محمد گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمدهاست، ولی مانند هر شخصیت مهم تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست. از اینروی که محمد، از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ بشری است؛ زندگانی، اعمال و افکار او در طی قرنها، بین موافقان و مخالفانش محل اختلاف و منازعه بودهاست. در دوران جوانیاش، او را امانتدار میدانستند و «محمد امین» خطاب میکردند.[۵۷]
در قرون وسطی، محمد در تصور عمومی غربیان بت یا خدایی پنداشته میشد که توسط مسلمانان پرستیده میشود. پس از اصلاحات پروتستانی، تصور غرب از محمد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به شخصی متقلب، مکار و خودخواه تبدیل شد.[۵۸]
در جوانی همراه گروهی از جوانان قبایل دهگانه مکه، درصدد برآمده بودند تا با ایجاد گروهی از پاسبانهای داوطلب، اجازه ندهند تا حق ستمدیدگان توسط ستمکاران پایمال شود. نام پیمان این نیروهای داوطلب حلفالفضول (پیمان جوانمردان)، و محمد از شمار مؤسسان آن بود. او به این موضوع، که در جوانی در چنین نیرویی عضویت داشتهاست افتخار میکرد.[۵۷]
خدیجه همسرش، نخستین کسی بود که به وی ایمان آورد و پس از وی علی بن ابیطالب پسر عمو، و زید بن حارث پسر خواندهاش. شیعیان بر این باورند که طبق اسناد و مدارکی؛ محمد بارها در معرض عموم علی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده که از مهمترین این اسناد به «زمان دعوت از نزدیکان» (عشیره الاقربین)، و به آخرین سفر حج در غدیر خم اشاره میکنند و میگویند که در آن زمان حتی عمر و ابوبکر و دیگر صحابه با علی بیعت کردهاند. سنیها این قضیه را منکرند، ولی علی را نیز همچون دیگر صحابه محترم میشمارند.[۵۹][۶۰][۶۱][۶۲] و نیز گفته میشود که جعفر ابن ابوطالب، زید (تنها مسلمانی که بجز محمد، نامش در قرآن آمده)، ابوذر، ابوبکر و زبیر نیز از زمره دیگر نخست ایمان آورندگان به اسلام بودند.[۶۳]
اولین مسلمانان
پس از شخص محمد امین پیامبر اسلام اولین زن، خدیجه همسر وی، و اولین مرد، علی امام اول شیعیان، و سپس ابابکر، زید بن حارث، اباذر غفاری، سعد بن ابیوقاص، لبابه دختر حارث، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده جراح، عبدالله بن مسعود، عمار بن یاسر و سمیه مادر وی، در منابع با اختلاف در پسی و پیشی ذکر شدهاند.[۶۴]
محمد تا سه سال پس از بعثت دعوت خود را آشکار نکرد. وی در حق عمر بن خطاب و عمر بن هشام (ابوجهل) دعا کرد تا مسلمان شوند دعای وی در حق عمر بن خطاب برآورده شد و او پس از گفتگو با محمد و پی بردن به حقانیت اسلام با گروهی از یارانش به کعبه رفت برای نخستین بار به عنوان یک مسلمان طواف و مراسم حج به جای آورد.[۶۵] پس از آن به کوه صفا رفت، و تمام قریش را به پذیرش اسلام فراخواند.[۶۶]
پس از مدتی سران قریش تصمیم به مقابله با وی گرفتند. اولین اقدام آنها گفتگو با ابوطالب بود.[۶۷][۶۸][۶۹] سران قریش پس از آنکه کمک خواستن از ابوطالب را بیهوده دیدند، تصمیم به یاری جستن از یهودیان مدینه گرفتند، ایشان، سه سؤال را برای پرسش از محمد، مطرح کردند و گفتند اگر وی پاسخ را بداند، در پیامبری او شکی نیست. محمد درست زمانی که سران قریش احساس پیروزی میکردند، پاسخ آن پرسشها را داد.[۷۰][۷۱]
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، قریشیان برای کشتن محمد نقشهای را طرح کردند. محمد به کمک علی ایشان را گمراه کرد، و به همراه ابوبکر از مکه بیرون رفت.[۷۲] به این سان، در سال ۶۲۲ میلادی (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) وی به مدینه که آبادی بزرگی بود هجرت کرد. همراهانی که با وی از مکه به مدینه مهاجرت کردند مهاجران، و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند انصار نامیده شدند. این هجرت مبدأ تقویم اسلامی شد.[۷۳]
به نوشته محمود طالقانی مسلمانان، معتقد به ذکر مشخصات پیامبری محمد در کتابهای مقدس پیش از او هستند، در حالی که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نپذیرفتند. او سبب هجرت اقوامی از یهودیان را به سرزمین حجاز، و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بینام و نشان یثرب را ناشی از همین پیشبینیها و پیشگوییها میداند.[۷۴]
محمد چند ماه پس از حجة الوداع مریض شد، و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد.[۷۵] در روزی دوشنبه که محمد سخت بیمار بود و نتوانست از خانه بیرون رود، ابوبکر به پیشنمازی با مسلمانان نماز خواند.[۷۶] محمد سرانجام در همان روز دوشنبه ۲۸ صفر[۷۷] برابر با ۸ ژوئن ۶۳۲، در حالی که ۶۳ سال زیسته بود درگذشت.[۷۵] پس از درگذشت محمد، ابوبکر وارد مسجد شد و آیهای از قرآن را با این مضمون خواند: «محمد نیست مگر فرستادهای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتهاند؛ پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازخواهید گشت؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمیزند، و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد. سپس گفت:
او را در خانه عایشه همسرش دفن کردند. مسجدی که بعدها به محل دفنش افزوده شد، به زیارتگاه مسلمانان تبدیل شد.[۷۹]»[آلعمران ۱۴۴]
خلفای راشدین
ابوبکر، از صحابه[۸۰] و دوستان محمد،[۸۱][۸۲][۸۳] برای نخستین بار، لقب «صدیق» را از او دریافت کرد.[۸۲] او، هنگامی که اسلام را پذیرفت، حدود ۴۰ سال سن داشت.[۸۴] پس از درگذشت محمد، اتحاد میان مهاجران، به خصوص زمینهسازی عمر و ابوعبیده بن جراح، کار را برای تصدی مقام خلافت توسط ابوبکر، هموار کرد. هر چند منذر بن ارقم در دفاع از علی بن ابیطالب سخن راند، ولی عدم حضور بنی هاشم باعث شد تا سرانجام، در حالی که علی بن ابیطالب، به تغسیل و تدفین ایشان مشغول بود[۸۵] اهل سقیفه کار را تمام کرده و از هر عملی که موجب سستی پایههای بیعت با ابوبکر شود، جلوگیری کنند.[۸۶]
عمر بن خطاب (به عربی: ابو حفص عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی)، از قدرتمندترین خلفای راشدین و فرمانروایان مسلمان در طول تاریخ اسلام میباشد[۸۷] که تحت فرمان او، سرزمین بینالنهرین و سوریه را فتح شده و استیلای بر پارس و مصر آغاز شد.[۸۸][۸۹][۹۰] عمر پس از ابوبکر در سال ۶۳۴ میلادی، به خلافت رسید و نخستین کسی بود که لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید.[۹۱][۹۲] در منابع اهل تسنن ادعا شدهاست، در سال هفتم پس از مرگ محمد، عمر با ام کلثوم دختر علی ابن ابی طالب ازدواج کرد.[۹۳][۹۴] ولی شیعیان ادعا میکنند که عمر قاتل فاطمه زهرا است و علی دخترش را هرگز به ازدواج قاتل همسرش درنیاورد.[۹۵] عمر بن خطاب، در طول ده سال خلافت خود، زندگی اقتصادی سادهای داشت و از تجمل گرایی سخت متنفر بود. از جمله خصوصیات عمر بن خطاب سختگیری او دربارهٔ غیر عرب بود؛ به عنوان مثال چنانچه در منابع اهل سنت ذکر شدهاست وی دستور داده بود که سهم بیت المال غیر عربها برابر سهم بردگانِ عرب باشد[۹۶] و نیز اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچهای از این ازدواج به دنیا آمد، چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث میبرد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمیبرد[۹۷] ویا از ورود غیر عربها به پایتخت حکومت اسلامی که شعار برابری نژادها را داشت[۹۸][۹۹] منع کرد[۱۰۰] او توسط یک ایرانی به نام پیروز نهاوندی کشته شود.[۸۹] عمر، در آخرین روزهای عمر خود، شش تن از صحابه را مأمور نمود تا در مدت سه روز خلیفه سوم را تعیین کنند. این شش تن، عبارت بودند از: علی بن ابیطالب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام، طلحة بن عبید اللّه و سعد بن ابیوقاص. عمر چنین دستور داد که: «اگر چهار نفر نظری دادند و دو نفر مخالف شدند، آن دو نفر را گردن بزن و اگر سه نفر توافق کردند و سه نفر مخالفت نمودند، سه نفری که عبد الرحمان در میان ایشان نیست، گردن بزن، و اگر سه روز گذشت و بر کسی توافق حاصل نکردند، همه ایشان را گردن بزن».[۱۰۱] در این سه روز مذاکرات زیادی انجام شد و نتیجه بین علی و عثمان مردّد شد. سرانجام، عبدالرحمن، عثمان را انتخاب کرد و عثمان، به خلافت رسید.[۱۰۲]
بخشش فراوان عثمان از بیت المال به خویشاوندانش[۱۰۳] که پیشاپیش توسط خلیفهٔ دوم پیشبینی شده بود،[۱۰۴][۱۰۵] و مال اندوزی او،[۱۰۶][۱۰۷] از علل طغیان مردم علیه او بهشمار میرود. علاوه بر این دلایل، علی بن ابیطالب، بیتابی مردم در برافکندن عثمان از خلافت را دلیل دیگری بر قتل عثمان میداند.[۱۰۸] پس از کشته شدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و طلحه بود. در این میان اهالی مصر متمایل به طلحه بودند و انصار، بصریان و کوفیان تمایل بر خلافت علی داشتند.
سرانجام، ابوالحسن علی ابن ابی طالب در ۱۹ ذیحجه سال ۳۵ برابر ۱۸ ژوئن ۶۵۶، به خلافت برگزیده شد.[۱۰۹]
علی علاوه بر اینکه در مسائل شرعی (بهخاطر وقوف بسیار زیاد او بر قرآن و سنت)[۱۱۰] و در فقه، تفسیر، سیاست، محل رجوع مسلمین (به خصوص خلیفه دوم) بود[۱۱۱][۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴] در سخنوری و ادبیات نیز چیره بود. مرتضی مطهری به نقل از محمد عبده سخن او را شیواترین سخن پس از قرآن میداند.[۱۱۵][۱۱۶] بهطوریکه وابستگان بنی امیه، گفتارش را از حفظ میکردند، تا بیانشان شیوا شود.∗ بخشی از گفتارها و نوشتارهای وی در کتابی به نام نهج البلاغه جمعآوری شد. به گفتهٔ اروینگ، علی، شخصی دلیر، سخنور و بخشنده بود.[۱۱۷]
خلفای اموی، عباسی و فاطمی
پس از صلح حسن و معاویه، حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. عبدالرحمان سوم و جانشینانش در آندلس، فاطمیان، حفصیان و مرینیان نیز خود را جانشین محمد میدانستند. سلاطین عثمانی هیچگاه رسماً خلیفه نبودند. تنها عبدالمجید دوم از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۴ خود را خلیفه تمامی مسلمانان خواند.[۱۱۸]
مذاهب اسلامی
مسلمانان به دو مذهب عمده شیعه و سنی بخش میشوند. هر یک از این دو فرقه انشعاباتی دارند. برای نمونه صوفیگری در میان شیعه و سنی وجود دارد.
شیعه
شیعیان بر این باورند که امام و جانشین پیامبر اسلام از راه نص شرعی تعیین میشود و امامت علی، نخستین امام شیعیان و دیگر امامان شیعه نیز از راه نص شرعی ثابت شدهاست.[۱۱۹] اصول دین در تشیّع پنجگانه است و علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد، به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند:
مهمترین مذاهب شیعه، عبارتند از دوازدهامامی، اسماعیلیه، زیدیه، کیسانیه، واقفیه و فطحیه.
اهل سنت
اهل سنت بر این باورند محمد، پیامبر اسلام، پس از خود جانشینی تعیین نکرد و پس از فوت محمد مسلمانان آن زمان بر اساس شورا یک تن را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کردهاند.[نیازمند منبع] در آغاز در سقیفهٔ بنی ساعده، ابوبکر را که از صحابه (یاران) و نزدیکان محمد بود و در میان مسلمانان محبوبیت و اعتبار زیادی داشت، برای خلافت پس از محمد بر جامعه نوبنیاد مسلمانان انتخاب کردند. سنیان به چهار مکتب فقهی عمده که عبارتند از: حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی تقسیم میگردند.
دیگر فرقههای اسلامی
اسلام در جهان
برخی ادعا دارند که: پیامبر اسلام زمانی که در مدینه بود، برای سران امپراتوریهای جهان (زمامداران) نامه نگاری کرد و آنها را به اسلام دعوت نمود. یکی از این نامهها خطاب به خسرو پرویز شاه ایران بود. (هرچند مدرک مستند و سند تاریخی برای این نامهنگاریها تاکنون به دست نیامده است) پس از درگذشت محمد، مسلمانان در زمان خلیفه دوم به فرمان عمر، به ایران حمله کردند؛ و طی تقریباً ۱۰ سال ایران جز نواحی گیلان و مازندران گشوده شد.
اسلام به سرزمینهایی با زبان و فرهنگ متفاوت پا گذاشت. مردمان این سرزمینها که ندای برابری و بالندگی اسلام آنان را جذب کرده بود، برای فهم بیشتر کلام خدا به فراگیری زبان عربی پرداختند. به این ترتیب، برای نخستینبار یک زبان بینالمللی در گسترهٔ وسیعی از جهان رایج شد که به گسترش دانش کمک زیادی کرد. زبان مشترک باعث شد که هیچ دانشمندی در سرزمینهای اسلامی، احساس غربت نکند و برای دانشاندوزی به شهرهای مختلف سفر کند. نگارش کتاب به زبان عربی باعث شد هر دانشمندی از دستاوردهای علمی دانشمندان دیگر آگاه شود و ارتباط علمی، که برای پیشرفت دانش اهمیت زیادی دارد، امکانپذیر شود. ترجمهٔ آثار علمی تمدنهای پیشین به عربی باعث شد که برای نخستین بار بخش عمدهای از دستاوردهای علمی و فرهنگی بشر تا آن زمان، کنار هم قرار گیرد.[۱۲۰]
بعضی نویسندگان غربی دربارهٔ سهم اسلام در تمدن جهان نوشتهاند. از جمله دکتر ناصرالدین صاحب زمانی در کتاب خداوند دو کعبه، صص:۲۲۹–۲۲۶ دربارهٔ کتابی با عنوان «سهم اسلام در تمدن جهان»، تألیف استانوود کاب مینویسد: «۵ ماه پیش از سفرم به بُستُن، در فروردین ۱۳۴۶ در کتابخانهٔ مسجد زیبای واشینگتن، به کتاب کوچکی از یک نویسندهٔ آمریکایی برخوردم که از جهاتی چند دارای گیرایی خاص بود. کتاب نوشتهٔ استن وود کاب سهم اسلام در تمدن جهان نام دارد (Islamic contribution to civilization) و یکی از کم نظیرترین کتابهایی بهشمار میرود که در کمال اختصار، لیکن با رسایی و دیدی وسیع و جامع، دربارهٔ اهمیت تمدن اسلامی برای تاریخ و فرهنگ انسانی، به یک زبان زندهٔ غربی، تا آنجا که نویسنده آگاهی دارد، تاکنون تدوین یافتهاست.»[۱۲۱]
جدول کشورهای اسلامی بر اساس جمعیت[۱۲۲]
اسلام و دیگر اندیشهها
مسلمانان بر این باورند که خدا پیام خود را از راه وحی بر محمد و پیامبران دیگر از جمله آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی فروفرستاد.
در واقع مسلمانان معتقدند که دین خدا در اصل از آدم تا محمد یکی است و این اصول در قرآن گردآمدهاند. متون اسلامی اینگونه بیان میکنند که یهودیت و مسیحیت مشتقاتی از تعالیم ابراهیم بوده و در نتیجه از دینهای ابراهیمی بهشمار میآیند.
قرآن، از یهودیان و مسیحیان (و دیگر معتقدان به ادیان با منشأ الهی) به صورت «اهل کتاب» یاد میکند.[۱۵۰]
منتقدان کیش اسلام
علی دشتی در کتاب «۲۳ سال»، عقاید پایهای مسلمانان را مورد انتقاد قرار داد که قرآن از سوی خدا فرستاده نشده و تنها سخنان محمد بودهاست و قرآن، چیز تازهای برای ارائه نداشته؛ بلکه، تنها افکار و عقاید دیگر را به شکل خودش گردآوری کرده و با سخنان شخصی محمد، خود را مدعی کلام خدا بودن دانستهاست.[۱۵۱]
شجاعالدین شفا هم، در کتابهای «تولدی دیگر» و «پس از ۱۴۰۰ سال»، ادیان سامی و دین اسلام را نقد کردهاست.
احمد کسروی هم، از منتقدان اعتقادات شیعه است.[۱۵۲]
مسعود انصاری نیز، یکی دیگر از روشنگران ایرانی است که در دهها کتاب خود، از جمله، در کتابهایی چون: دینسازان بیخدا،[۱۵۳] از بادیهنشینی تا امپراتوری،[۱۵۴] بازشناسی قرآن،[۱۵۵] شیعهگری و امام زمان،[۱۵۶] روز قیامت در اسلام،[۱۵۷] نگاهی نو به اسلام،[۱۵۸] الله اکبر،[۱۵۹] زن در دام ادیان ابراهیمی[۱۶۰] و کورش بزرگ و محمدبن عبدالله،[۱۶۱] به نقد و بررسی دین اسلام میپردازد.
یکی از مفصلترین نوشتارها در نقد قرآن و اسلام، کتاب نقد قرآن (نوشته سها) است.[۱۶۲]
پاسخ قرآن به منتقدان
قرآن در آیات مختلفی، منتقدانی که اصالت قرآن و پیامبری محمد را باور نداشته باشند، به مبارزه طلبیدهاست. این مبارز طلبی اصطلاحاً تحدی نامیده میشود.
۱- تحدی به تمام قرآن «قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا»، ترجمه؛ «بگو اگر همه انس و جن فراهم آیند که نظیر این قرآن را بیاورند نمیتوانند مانند آن را بیاورند، هر چند آنها پشتیبان یکدیگر باشند.».[۱۶۳]
۲-تحدی به ده سوره
«أم یقولون افتریه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات»، ترجمه؛ «آیا میگویند این قرآن را به دروغ بافتهاست بگو اگر راست میگویید شما هم ده تا سوره بافته شده ساختگی مثل این قرآن بیاورید.».[۱۶۴]
۳-تحدی به یک سوره
«و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله وادعوا شهداءکم ان کنتم صادقین»، ترجمه؛ «و اگر در مورد آنچه بر بنده خویش نازل کردهایم شک دارید، سوره ای مانند آن بیاورید و شاهدان خود را به جز خداوند برای داوری فرا خوانید اگر در ادعای خود صادق هستید.»[۱۶۵] و[۱۶۶] میتوان گفت این دیگر کمترین چیزی است که به آن تحدی شدهاست.
۴-تحدی بگفتاری (داستانی)
فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین[۱۶۷]
«قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا»، ترجمه؛ «بگو اگر همه انس و جن فراهم آیند که نظیر این قرآن را بیاورند نمیتوانند مانند آن را بیاورند، هر چند آنها پشتیبان یکدیگر باشند.».[۱۶۳]
پاسخ به تحدی قرآن
بعضی از محققان، برای مقابله با تحدّی قرآن در زمینهٔ ادّعای اعجاز قرآن، آثاری نوشتهاند؛ از جمله، کتاب الفرقان الحق... .[۱۶۸]
نگارخانه
جستارهای وابسته
پانویس
فهرست گزیدهٔ منابع
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
به پیروان واقعی امامان وپیامبران چه می گویند