داستان تخیلی درباره رنگین کمان
داستان تخیلی درباره رنگین کمان را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
قصه "رنگین کمان" | سرسره
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره رنگین کمان
قصه شب “رنگین کمان”: مدتی از باریدن باران گذشته بود و آسمان آبی رنگ خود را روی چمنزار باز کرده بود. همه جا و همه چیز بوی تازگی می داد.
بچه آهوی زرنگ در سبزه ها به جست و خیز مشغول شد. از این طرف به آن طرف می دوید و گل ها را بو می کرد و صورت خود را با قطره های باران که روی برگ گلها بود می شست. او به آسمان نگاه کرد و پرنده هایی را که پرواز می کردند دید. آنها هم برای گردش بیرون آمده بودند و رقص کنان می رفتند. بچه آهو، طناب های رنگارنگی را در آسمان دید. هر رنگ آن طناب، مثل گلی از گلهای سبزه وار بود. او مدت ها چشم به آسمان دوخت. چقدر از آن طناب های رنگ و وارنگ خوشش آمده بود.
بچه آهو دلش می خواست هر طور شده آن طناب ها را به دست بیاورد و آن را به گردن خودش بیندازد و قشنگترین بچه آهو باشد. او دوان دوان پیش مادرش رفت و با اصرار، مادر را همراه خود آورد تا طنابها را به او نشان بدهد. وقتی به چمنزار رسیدند، آن طناب ها سر جایشان نبودند و چیزی در آسمان دیده نمی شد. آهو کوچولو خیلی غمگین شد.
او فکر کرد پرنده هایی که در آسمان پرواز می کردند، آن طناب های قشنگ را با خود برده اند. بچه آهو در فکر آن طناب های رنگین بود که پروانه ای از کنارش گذشت. او به دنبال پروانه دوید و در میان گل ها با پروانه سرگرم شد.
چند روز بعد دوباره باران بارید. مدتی گذشت تا هوا صاف و آفتابی شد. آهو کوچولو از خانه بیرون آمد که یک دفعه باز هم چشمش به آن طناب های رنگی افتاد. با خوشحالی به خانه دوید و مادر را با خود آورد. مادر نگاهی به طناب های رنگ و وارنگ انداخت و پوزه اش را به سر آهو کوچولو کشید و گفت:”این طناب ها را من هم دیده ام. این طناب های قشنگ بعد از باریدن باران گاهی در آسمان می آید و زود می رود.”
بچه آهو به مادر گفت:”ممکن است آن را پایین بیاورید تا به گردنم بیندازم.”
مادر با خنده جواب داد:” آهو کوچولو آن طناب ها خیلی بالاست و دست ما به آن نمی رسد. تازه به دوروبرت نگاه کن، این همه گلهای رنگارنگ، پروانه های قشنگ و چیزهای دیگر هستند که می توانی از نزدیک آنها را ببینی و لذت ببری!”
آهو کوچولو به دوروبرش نگاه کرد. خیلی چیزهای دیگر روی زمین بودند. آنها مثل رنگ های آن طناب رنگارنگ بودند. مثل گلها، پروانه ها، پرنده ها و خیلی چیزهای دیگر. اما او هنوز دلش می خواست طناب های رنگی را بگیرد و دور گردنش بیندازد!
مترجم: مهین رادپور
برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”
منبع مطلب : sorsore.com
مدیر محترم سایت sorsore.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
رنگین کمان خیالی
«نیگی و رویاهای رنگی»
نویسنده: بنیامین سومر هولدر
مترجم: شیما الهی
ناشر: نیستان، چاپ اول
24 صفحه؛ 9000 تومان
*****
کودکان در سنین قبل از دبستان علاقه بسیار زیادی به بازیها و موضوعات تخیلی دارند. زندگی یک کودک در سن قبل از مدرسه، از محدودیتهای بسیار تشکیل شده، او براساس نظر والدین خود زندگی میکند. در واقع کودک به بازیهای خیالی علاقه دارد، زیرا میتواند آنطور که میخواهد باشد و زندگی کند؛ خارج از قید و بندها و محدودیتهایی که والدین برای او تعیین کردهاند.
خیالپردازی در هر سنی، ممکن است وجود داشته باشد اما معمولاً از خردسالی و سنین قبل از دبستان آغاز میشود. هنگام خیالپردازی، کودک به صورت موقتی از دنیای اطراف جدا میشود و درگیر تخیلهایی میشود که شامل آرزوها و احساسات خوب است. نمیتوان گفت خیالپردازی، رفتاری بیمارگونه است بلکه برعکس کودکانی که خلاقترند یعنی تفکر تصویری بهتری دارند، خیالپردازی بیشتری میکنند.
همینطور عادت به مطالعه و تاثیر آن در کودکی و نوجوانی پایدار است. بسیاری از دانشمندان و روانشناسان معتقدند که اساس و زیربنای شخصیت انسان در سالهای اول زندگی پایهگذاری میشود و آموختههای این دوران، تاثیر عمیقی بر آینده زندگی فرد دارد. بنابراین اگر مطالب خواندنی مفید و سازنده در اختیار کودکان و نوجوانان قرار گیرد و آنها از همان سنین کودکی به مطالعه عادت کنند، راه و رسم زندگی را خواهند آموخت و تحت تاثیر داستانها و کتابهای آموزنده، به رشد و تعالی خواهند رسید و در آینده نیز برای حل مشکلات خود از کتاب کمک خواهند گرفت.
در نتیجه هم خیالپردازی و هم کتابخوانی در کودکان تاثیر بسزایی در رشد و شکلدهی شخصیت کودک دارد.
«نیگی و رویاهای رنگی» نوشتهی «بنیامین سومر هالدر»، ترجمهی «شیما الهی» و مناسب گروه سنی «ب» است. این کتاب، داستان بچهشبح کوچکی است که دوست دارد مثل بچه آدمها خواندن و نوشتن بیاموزد و اما برای خواندن دچار مشکلاتی میشود. این کتاب برندهی جایزهی زیباترین کتاب سوئیس در سال ۲۰۱۱ شده است. نیگی، بچه شبح کوچولو، شب تولدش یک کتاب از خاله آبل هدیه گرفت. وقتی خاله کتاب را به نیگی داد، فقط گفت: «امیدوارم از خوندنش لذت ببری! نیگی هنوز خیلی کوچک بود، اما بچه آدمها از همین سن خواندن را یاد میگیرند، بچه شبحها هم همینطور. نیگی فکر کرد: اما یه مشکل هست! کتاب، از صفحه اول تا صفحه آخر یک دست سفید بود.
در بخشی از کتاب آمده است:
توی مدرسه چندتا از شبحهای همکلاسیش را دید که هر کدام کتابی زیر بغل داشتند. نیگی از دیدن آنها عصبانی شد و گفت: فقط میخوان پز بدن!
وقتی به خانه برگشت، تصمیم گرفت یکی از مهارتهای قدیمی شبحها را امتحان کند، تا شاید جز صفحات خالی چیزی ببیند. اسم آن مهارت خواب مصنوعی بود…
منبع مطلب : www.alef.ir
مدیر محترم سایت www.alef.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جام نیوز :: JamNews - داستان زیبای مریم و رنگین کمان باغچه
رنگین کمان در باغچه
به گزارش سرویس کودک جام نیوز، مریم خیلی دوست دارد گل های باغچه را آب بدهد. یک روز صبح که مشغول این کار بود ناگهان متوجه چیزی شد یک رنگین کمان زیبا، روی قطره های آبی که از شیلنگ خارج می شد تشکیل شده بود.مریم خوشحال شد و به طرف دیگر باغچه برگشت اما رنگین کمان ناپدید شد. مریم این ماجرا را برای پدرش تعریف کرد. پدر گفت: نور سفید خورشید از رنگ های گوناگونی تشکیل شده است این نور هنگام برخورد با قطره های آب به رنگ های گوناگونی تجزیه می شود . در نتیجه این منظره ی تماشایی را بوجود می آورد.
مریم پرسید: پس چرا وقتی به طرف دیگر برگشتم، رنگین کمان ناپدید شد؟ پدر گفت: برای تشکیل رنگین کمان خورشید باید پشت سرت باشد . پس اگر روبرویت باشد رنگین کمان تشکیل نمی شود. از آن روز به بعد یکی از سرگرمی های مریم در هنگام آب دادن به گلها درست کردن رنگین کمان و تماشا کردن این منظره زیبا است.
خوب حالا تو هم امتحان کن و رنگین کمان های زیبا بساز و آنها را تماشا کن.
شیا چیلدرن/ 2006
«برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»
منبع مطلب : www.jamnews.com
مدیر محترم سایت www.jamnews.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
Kon midi?
عالی
عالیه
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
خیلی عالی بود