داستان مارگیر و اژدها تفکر و پژوهش ششم
داستان مارگیر و اژدها تفکر و پژوهش ششم را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
داستان های درس تفکر و پژوهش:داستان مارگیر و اژدها
مارگیر و اژدها
روزی و روزگاری در زمانهای قدیم مارگیری زندگی میکرد. مارگیر به کوه و دشت و صحرا میرفت، مار میگرفت و آنها را به طبیبان میفروخت تا از زهر مارها دارو بسازند. گاهی اوقات مارگیر با مارهایی که میگرفت در روستاها و شهرها میگشت، بساط خویش را میگسترد و برای مردم نمایش میداد. مردم هم پس از تمام شدن نمایش سکهای به مارگیر میدادند و او با این سکهها روزگار میگذرانید. روزی از روزهای زمستان پر برف مارگیر به سوی کوهستان راه افتاد تا مار بگیرد. در دل کوهستان پر برف راه میرفت، ناگهان اژدهای مردهای را که جثهای عظیم داشت، دید. نخست خیلی ترسید و گمان کرد اژدها خواب است اما وقتی دقت کرد فهمید جان در بدن ندارد. همینطور که اژدهای مرده را نگاه میکرد، با خود اندیشید و گفت این اژدها جان میدهد برای نمایش در برابر مردم. آن را در میان مردم میبرم و میگویم آن را با همین دستهای خودم کشتهام. آن وقت با دیدهی احترام به من خواهند نگریست و میگویند عجب مارگیر شجاعی. اگر دیو هم در برابرش سبز شود ذرهای نمیهراسد.
آری مارگیر دلش را خوش کرد به کار بزرگتری که انجام نداده بود. نفسنفسزنان اژدهای بزرگ را در کوچههای شهر به دنبال خویش میکشید و فریاد بر میآوردکه: اژدهایی را که در شکار کردنش خون جگرها خوردهام برای نمایش آوردهام. افسوس که مارگیر به سوی مرگ میشتافت و خبر نداشت که اژدها در زیر سرما و برف منجمد شده بود و وقتی خورشید سوزان بر او نور بیفشانَد زنده خواهد شد. مرد مارگیر، در کنار شط که جای وسیعی برای اجتماع مردم بود بساطَش را گستراند، غلغلهای در شهر افتاد. مردم دور مارگیر جمع میشدند اما مارگیر روی اژدها را با پلاس و پرده پوشانده بود و منتظر بود مردم بیشتری جمع شوند تا پول بیشتری جمع کند. هنوز نمایش خود را شروع نکرده بود که ناگهان متوجه شد پلاسها و پردهها تکان میخورند، خوب که دقت کرد متوجه شد اژدها میجنبد. مردم نیز کمکم متوجه زنده شدن اژدها شدند و از هیبت اژدها پا به فرار گذاشتند در همین فرار کردنها عدهای زیادی از مردم کشته شدند. از آنجا که مارگیر قبلاً ادعا کرده بود اژدها را کشته است نمیتوانست عقبنشینی کند بههمین دلیل به سوی اژدها رفت تا او را بکشد اما اژدها آن مارگیر فریبخورده را همچون لقمهای خورد.
منبع مطلب : schoolmaster6.blogfa.com
مدیر محترم سایت schoolmaster6.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
مارگیر و اژدها - {تفکر و پژوهش ششم ابتدایی}
مرورگر شما از این ویدیو پشتیبانی نمیکنید.منبع مطلب : www.aparat.com
مدیر محترم سایت www.aparat.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
داستان مارگیر و اژدها
روزی روزگاری در زمان های قدیم مارگیری زندگی می کرد.مارگیر به کوه و دشت وصحرا می رفت و مار میگرفت وآنهارا به طبیبان می فروخت تا از زهر مارها دارو بسازند . گاهی اوقات او با مارهایی که میگرفت در روستاها و شهرها میگشت ، بساط خود را می گسترد و برای مردم نمایش می داد.مردم نیز پس از تمام شدن نمایش سکه ای به او می دادند و او با همین سکه ها روزگار می گذرانید.
روزی از روزهای پربرف زمستان مارگیر به سمت کوهستان رهسپار شد تا مار بگیرد. در دل کوهستان راه می رفت که ناگهان اژدهای مرده ای با جثه ای عظیم دید. اول خیلی ترسید و گمان کرد اژدها خواب است اما وقتی دقت کرد پی برد که جانی در بدن ندارد. همین طور که نگاهش می کرد با خود اندیشید و گفت این اژدها جان می دهد برای نمایش در بین مردم. پس آن را به میان مردم می برم و می گویم که با همین دست های خودم این اژدهای بزرگ را کشته ام.آن وقت بادیده ی احترام به من می نگرند و می گویند چه مارگیر شجاعی. اگر دیو هم در برابرش سبز شود ذره ای نمی هراسد.
آری واینگونه بود که مارگیر داستان ما دلش را به کاربزرگی که انجام نداده بود خوش کرد و نفس نفس زنان اژدها را در کوچه های شهر به دنبال خویش می کشید وفریاد می زد : اژدهایی را که برای شکارش خون جگرها خورده ام برای نمایش آورده ام. افسوس که مارگیر به سوی مرگ می شتافت و خبر نداشت که اژدها در زیر سرما و برف منجمد شده بوده و وقتی خورشید سوزان بر آن نور بیفشاند بیدار می شود. مرد مارگیر در کنار شط که جای مناسبی برای نمایش بود بساطش را گستراند.غلغله ای در شهر افتاد و مردم دسته دسته دور مارگیر جمع می شدند،اما مارگیر روی اژدها را با پلاس و پرده پوشانیده بودو منتظر بود مردم بیشتری جمع شوند تا پول بیشتری به دست آورد.
هنوز نمایش خود را آغاز نکرده بود که متوجه تکان خوردن پلاس ها و پرده ها شد،خوب که دقت کرد متوجه تکان خوردن اژدها شد، مردم نیز کم کم متوجه شدند و از هیبت اژدها پا به فرار گذاشتند و در همین فرار کردن ها عده ی زیادی کشته شدند. از آنجا که مارگیر ادعا کرده بود که قبلاَ اژدها را کشته است برای کشتن اژدها به سوی آن حرکت کرد که اژدها نیز او را مانند لقمه ای خورد.
منبع مطلب : amuzegarsheshom.blogfa.com
مدیر محترم سایت amuzegarsheshom.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
سلام نویسنده که بود
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
مبینا جون