راستی اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتاد
راستی اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتاد را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
اگر کفش هایت بال داشتند، چه اتفاقی می افتاد؟
هنوز داریم با هم می خندیم. دو تا از دندان های شیری اش افتاده، و از دیدن آنها بیشتر به خنده می افتم. او هم احتمالا چیزی در چهره من برای خنده مضاعف می بیند که اینطور همراهی ام می کند.
خواهرم گفت :
«خاله بیا به این پسر من کمک کن سه خط تمرین نوشتن دارد.»
حالا موضوع نوشتن چه بود؟ " اگر کفش هایت بال داشتند، چه اتفاقی می افتاد؟"
از همان اول شروع کردیم به خندیدن.
گفتم خب اگر کفشت بال داشت چکار می کردی؟
کلی حرف برای گفتن داشت. اصلا نیازی به کمک خاله نبود.
گفت می رفتم سراغ ابرها و می خوردمشان.
می خندیم و می گویم خب بعد که خسته شدی چی ؟
می گوید خب روی یکی از همان ابرهای دور و بَر دراز می کشیدم برای خودم.
آها ، بعدش چی ؟
هوم بعدش روی شهر یک دوری می زدم و اگر باز خسته می شدم روی یک درختی می نشستم. یا روی کابل برق.
بلند می خندیم.
خب روی زمین نمی آمدی اصلا خاله ؟
هوم ، نه.
شب چکار می کردی؟
باز می رفتم روی ابرها می خوابیدم.
گفتم آره، راستی می شد همانطور که دراز کشیدی، سرت را بیاری لبه ابرها و لامپ های شهر را نگاه کنی . چشم هایش برقی زد و گفت اووه !
گفتم خب سه خطمان کامل شد، حالا بیا این چیزهایی را که گفتیم ، با هم بنویسیم.
می گوید اوه نه خجالت می کشم معلممان اگر بخواند می گوید اینها چه چرت و پرت هایی است که نوشتی .
گفتم معلمت اخلاقش اینجوری است ؟
با خجالت می گوید آره.
باورم نمی شود که هشت سالش شده . با این صورت گُل انداخته اش بیشتر شبیه وقتی است که هنوز مدرسه نرفته بود. دوره ای که میشود اسمش را گذاشت دوران معصومیت مطلق. دستم را فرو می کنم توی موهای مرتبش و حسابی قاطی اش می کنم . می گوید نکن خاله.
معلمت زن است یا مرد؟
مرد.
دیگر چجور اخلاق هایی دارد؟
شوخی هم می کند باهامون خاله. مثلا می گوید "نیاز به تلاش" گرفته ای ، بعد می گوید نه "خیلی عالی" است نمره ات ، آفرین. تازه بعضی وقتها چام چام هم بازی می کنیم .
می گویم یعنی چطوری؟
کف دست هایش را می آورد جلو و می گوید تو هم بیاور بزن قدش. دست هایمان با هم قاطی می شود و باز می خندیم.
نشستیم سه خط پاستوریزه برای معلمش نوشتیم:
" اگر کفش هایم بال داشت ، صبح ها با آن پرواز می کردم ، می رفتم مدرسه و وقتی هم که مدرسه تعطیل می شد باز پرواز می کردم و می آمدم روی سقف خانه می نشستم. از در روی بام می رفتم داخل. مشق هایم را می نوشتم و شب که می شد ، میرفتم یک دور روی شهر می زدم و باز روی سقف خانه می نشستم. از در بام می رفتم داخل و می خوابیدم ."
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت : دلم نمی آید همچین چرندی را بخورد بچه بدهم. گفتم برو کتابت را بیاور ، دوباره بنویسیم. داریم می نویسیم از نو .
" اگر کفش هایم بال داشتند، مستقیم پرواز می کردم به طرف ابرها. یک تکه ابر می خوردم و روی بزرگترین ابر آسمان دراز می کشیدم. بعد روی شهر پرواز می کردم و شب روی نرم ترین ابر آسمان لامپ های شهر را نگاه می کردم تا خوابم ببرد. "
با ذوق نگاهم می کند. می گویم اگر معلمت گفت " این چرندیات چیست ؟" ، به او بگو " یک نگاهی به صورت سوال بیندازید آقا معلم ، چه جوابی باید به همچین سوالی داد؟ حتما این سوال هم پس چرند است. "
چشم های هر دومان می درخشد.
منبع مطلب : 4mumeshki4.niloblog.com
مدیر محترم سایت 4mumeshki4.niloblog.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.داغ ترین خبر ها
انشا اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتد ؟ انشا درمورد اگر بال داشتم
انشا اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتد ؟ - انشا درمورد اگر بال داشتم
انشا اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتد ؟
انشا اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتد ؟
اگر بال داشتــم به آسمــان و پیش خـــدا می رفتم و آرزوهایم را برایـــش میگــفتم و از او می خواستم تا آن ها را برآورده کند. آخر خدا در آسمان به من نزدیکتر است. راستی! از آن بالا زمین را هم نگاه می کردم.
برای دانلود ادامه مطلب بصورت pdf بر روی لینک زیر کلیک کیند
لینک دانلود
منبع مطلب : watford.blogsky.com
مدیر محترم سایت watford.blogsky.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
فاطمه سلیمی : اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی میافتد
$$$ : پیش خدا می رفتم و از او میخواستم آرزو هایم را برآورده کند💖 و برآورده که شد من خیلی خوشحال بودم💖😇😇😇😇
$$$ : پیش خدا می رفتم و از او میخواستم آرزو هایم را بر آورده کند 💖و برآورده که شد من خیلی خوشحال بودم💖😇😇😇😇
هانیه : من به پیش خدا میرفتم و به حرم امامان و با همه صحبت میکردم و آرزو هایم را میکردم😍😙🌹
مهسا موسوی : خیلی عالی است ممنون
مینا : من دوست دارم هر کسی که از خدا دور شده و دلش سنگ وسیاه شده نوری رو بتونه پیدا کنه که به خدا باز گرده
بانیلنیامیغعمیا
بابام
اگرکفش هایمان بال دارند چه اتفاقی می افتاد
من اگر کفش هایم بال داشتند اگر میشد به ذهن دیگران سفر میکردم
اگر من بال داشتم پیش خدا میرفتم و آرزو هایم را برای او تعریف میکردم میرفتم و ابر هارا لمس میکردم و پیش امام حسین علیه السلام میرفتم
آفرین
اگر کفش هایم بال داشت به آسمان ها میرفتم و یک تکه ابر را برمیداشتم و آن را می خوردم و در آخر هم به حرم امام حسین علیه السلام می رفتم
من دوست دارم هر کسی که از خدا دور شده و دلش سنگ وسیاه شده نوری رو بتونه پیدا کنه که به خدا باز گرده
عالیه
اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی میافتد
خیلی عالی است ممنون
من به پیش خدا میرفتم و به حرم امامان و با همه صحبت میکردم و آرزو هایم را میکردم😍😙🌹
خوبه
گگگگگ
عالی
عالی
پیش خدا می رفتم و از او میخواستم آرزو هایم را بر آورده کند 💖و برآورده که شد من خیلی خوشحال بودم💖😇😇😇😇
پیش خدا می رفتم و از او میخواستم آرزو هایم را برآورده کند💖 و برآورده که شد من خیلی خوشحال بودم💖😇😇😇😇
سلام من ساراهستم😘❤️