رویدادهای یک داستان به ترتیب کلاس چهارم
رویدادهای یک داستان به ترتیب کلاس چهارم را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
آموزشی کلاس سوم و اما حالا چهارم
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...
پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
منبع مطلب : f-hosaini.blogfa.com
مدیر محترم سایت f-hosaini.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
یک کتاب داستان انتخاب کنید آن را بخوانید و سپس رویداد های آن را به ترتیب بنویسید صفحه 14 کتاب نگارش پنجم
منبع مطلب : nexload.ir
مدیر محترم سایت nexload.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
یک کتاب داستان انتخاب کنید آن را بخوانید و سپس رویداد های آن را به ترتیب بنویسید صفحه 14 کتاب نگارش پنجم | سمن گل
در صفحه ۱۴ کتاب نگارش پنجم دبستان ابتدایی از دانش آموزان خواسته شده تا یک کتاب داستان انتخاب کرده و آن را بخوانند و سپس رویداد های آن را به ترتیب بنویسند. در این مطلب قصد داریم تا جواب این فعالیت کتاب خوانی را قرار دهیم. با ما همراه باشید.
جواب صفحه 14 کتاب نگارش پنجم ابتدایی
نام داستان : سرباز
شخصیت ها : سرباز، پدر و مادر، رفیق سرباز
زمان : گذشته و مربوط به زمان جنگ جهانی دوم
مکان : شهر، خانه
رویدادها : انجام جنگ، تماس سرباز با پدر و مادر، در میان گذاشتن مسأله ای با پدر و مادر،موافقت نکردن پدر و مادر با درخواست پسر سربازشان، رخ دادن سانحه برای سرباز، پی بردن پدر و مادر به اشتباه خود.
نام داستان : کورالاین
شخصیت ها : کورالاین، پدر و مادر واقعی کورالاین، همسایه ها، پدر و مادر غیر واقعی کورالاین، بچه های اسیر شده، گربه
زمان : گذشته و مربوط به
مکان : شهر، خانه
رویدادها : اسباب کشی کورالاین با پدر و مادرش به یک خانه قدیمی، احساس تنهایی کورالاین، آرزوی کورالاین برای داشتن پدر و مادری بهتر، آشنایی کورالاین با همسایه های جدید، پیدا کردن یک کلید و یک در عجیب در خانه جدید، باز کردن آن در عجیب و داخل شدن به راهروی پشت آن، دیدار با پدر و مادر غیر واقعی، آشنایی کورالاین با بچه های اسیر شده و گربه، اسیر شدن کورالاین در دنیای غیرواقعی، نقشه کشیدن برای فرار از آن مکان، فراری دادن بچه های اسیر و فرار کردن خود کورالاین به سوی دنیای واقعی، پی بردن کورالاین به اینکه پدر و مادر واقعی خودش با وجود کاستی ها بهترین هستند.
شما چه کتاب هایی خوانده اید؛ لطفا ترتیب رویدادهای داستان خود را برای ما بفرستید تا به نام خودتان قرار دهیم.
منبع مطلب : samangol.ir
مدیر محترم سایت samangol.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
ناشناس : خوبه ولی من رویداد می خوام
لالیسا : خیلی بده من رویداد خواستم نه داستان
ملیکا : سلام من برای نثارش چهارم درس پنچم میخوام که صفه 35 کتاب خوانی، برام یک رویداد زیبا بنویسی اگر بنویسی ممنونم
فاطیما من خوبه
من روایت میخام
من روایت یک داستان میخام
خیلی بده من رویداد خواستم نه داستان
سلام نح خلی بدع
...
عالی👌👌
تماشای هستی پروانه خیلی زیبا بود،سپاس گزاری از خورشید،تشکر کردن از ریشه،غرور پروانه،تعریف کردن پروانه ،بوی خوشی سرخی،لطف خدا ،خالق هستی
ج
تاا
کورالین فیلمه از نظرم فیلم رو نباید داستان بدن
حتما فیلم کورالین رو ببینید انیمیشن ترسناکی هست
شما هم به من تو نگارش پایه چهارم کمک می کنید که صفحه ی ۴۷ رو رویداد بدم
خیلی عالی بود ممنونم
من پولدار ترین آدم دنیام
بله وقتم گرفته شد
با اجازه ی شما😠😠😠
بسیار عالی داستان سرباز ۶ تا رویداد داشت هم کوتاه بود و هم مفید❤️
سلام من برای نثارش چهارم درس پنچم میخوام که صفه 35 کتاب خوانی، برام یک رویداد زیبا بنویسی اگر بنویسی ممنونم
خیلی بده
بلە
خیلی بده
خب اگر من بلد بودم که نمیزدم گوگل
این داستان کمی مناسب نیست
خوبه ولی من رویداد می خوام
بدرد بخور نبودش😐
نام داستان: چوپان دروغگو
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود یه چوپانی بود که دروغ میگفت این چوپان گوسفند هارا به چرا می برد دروغکی داد میزد که گرگ آمده مردم بانگرانی به چرا می رفتند تا چوپان و گوسفندان را نجات دهند ولی وقتی می رفتند می دیدند که دروغکی داد زده بار دوم هم چوپان داد زد که گرگ آمده مردم بازهم با نگرانی بدو بدو رفتند دیدند گرگ نیست چوپان دروغ گفته است بار سوم گرگ آمد چوپان دوباره داد زد که گرگ آمده است این بار هم مردم فکر کردند که دروغ میگوید وبه کمک آن نرفتن