طاغوت زمان حضرت ابراهیم چه نام داشت
طاغوت زمان حضرت ابراهیم چه نام داشت را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
درس نهم .... حیات حضرت ابراهیم (ع)
روز سه شنبه مورخ 25/03/89 ، و در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری ، در مسجد قباء پاوه با حضور علاقمندان درسیکصد و یازدهم از سلسله مباحث تاریخ انبیا(ع) با موضوع حیات حضرت ابراهیم (ع) ارائه شد.
در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده علاقمندان درج شده است .
مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ انبیــــــاء
توسط حاج ماموستا ملا قادر قادری
درس یکصـــــد و یازدهم از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس نهم حیات انبیای الهی
** موضوع درس **
** حیات حضرت ابراهیم (ع) **
حضرت ابراهیم (ع)فرزند تارخ فرزند ناحور است و نسبش به حضرت نوح (ع) می رسد نام این بزرگوار و این قهرمان توحیدی 69 بار و در 25 سورهقرآن آمده است و یک سوره قرآن به نام ایشانمی باشد .
حیات حضرت ابراهیم (ع) پر از فراز و نشیب های گوناگون ، سازنده و سودمند است و به همین دلیل است خداوند متعال در 25 سوره قرآن زندگی این بزرگوار را ذکر کرده است تا پیروان مکتب اسلام و رهروان قرآن کریم قصه و حیات آن پیامبر توحیدی را بخوانند و از آن درس و عبرت بگیرند و از مطالعه آن کمال الهام را گرفته و در عقیده و فکر خود ثابت و شجیع و قوی همچون ابراهیم زندگی کنند .
مورخان نوشته اند حضرت ابراهیم یکهزار سال بعد از نوح (ع) در سرزمین بین النهرین( مابین دجله و فرات ) در عراق و در شهر سرسبز و خرم و معروف بابل ظهور کرد . در زمان ولادت ابراهیم (ع) مردم بابل از نعمت امنیت و آرامش و طبیعت سرسبز و در میان درختان خرم و در کنار آب دجله و فرات زندگی می کردند و در نهایت رفاه و آرامش روزگار بودند. ولی از نظر فکر ، عقیده ، ایدئولوژی و باور در ظلمات و گمراهی و فساد و بد اخلاقی به سر می بردند ، بت ها را از سنگ به دست خود می تراشیدند و آنها را پروردگار خود می خواندند و به جای رب العالمین سنگ های بی روح راپرستش می کردند و به جای شکر خدا بر بت سجده می کردند . اضافه بر جهل مردم بابل ، حاکم ظالم و دیکتاتوری به نام نمرود وجود داشت
نمرود فرزند کوش بن حام بود . در دیکتاتوری و فساد رفیق نداشت تا جایی که اوضاع بابل و منطقه را به دقت ملاحظه کرد و به این نتیجه رسید جهل و عقاید بت پرستی و فساد اخلاقی همه جا را فرا گرفته است و مردم عقل خود را از دست داده اند و بت ها و تمثال ها بر فکر و عقیده مردم سایه افکنده است و یک بار به خود گفت : این مردم سنگهای بی فایده ،بی شعور و بی قدرت را خدای خود می دانند که هیچ نقشی در زندگی مردم ندارند و من که صاحب قدرت ،فکر ، گفتار و شعورم و برای مردم بابل منشاء خیرم و می توانم نیازمندان را بی نیاز کنم و قدرتمندان آنان را خوار نمایم تمامی عوامل خدایی شدن را دارم و من سزاوارترم خدای این مردم بشوم و به فکر افتاد این موضوع را رسماً اعلام کند . یک شب در اوج طغیان از زندگی مستکبرانه و مغرورانه خود خوابی دید که ستاره ای در آسمان ظاهر شد که نور ماه و خورشید را تحت شعاع خود قرار داد و خورشید را بی نور کرد .
صبح آن روز خواب خود را بر نزدیکان و دانشمندان آگاه در تعبیر خواب بازگو کرد در جواب گفته شد عن قریب نوزادی متولد خواهد شد و نظام حاکم را دگرگون خواهد کرد . نمرود با شنیدن تعبیر خواب خود به لرزه افتاد و دو دستور ظالمانه صادر کرد بدین شرح :
1- باید مردان با زنان به مدت یکسال از هم جدا زندگی کنند و ملاقاتی بین زنان و مردان صورت نگیرد به این ترتیب زنان را در خارج شهر و مردان در شهر با حفاظت شدید و جدا از هم نگهداری شدند و هر نوع تماس ممنوع گردید .
2- به ماماها و قابله ها دستور داده شد تا هر زن حامله را دیدند و هر نوزادی مشاهده کردند به قتل برسانند .
خداوند اراده کرد برای مبارزه با این طاغوت و اصلاح این قوم جاهل در این موقعیت حساس و کاملاً نظامی نوزادی را از بین این قوم در خانواده ای بی نام و نشان به دنیا آورد و مادرش او را ابراهیم نام نهاد . ابراهیم در شکم مادرش بود ، پدرش تارخ فوت کرد و مادر شجیعش خانم بونا تمامی آزار و اذیت ،هشدار و خوف و ارعاب را تحمل و در دوران بارداری خود را در جلو چشمان مراقبین مخفی می کرد و در روز ولادت به غاری در خارج شهر بابل رفت و بدون حضور ماما و فامیل و حامی در حساس ترین و در تنگنا ترین لحظه خطرناک زمانی و مکانی نوزاد خود را به دنیا آورد و همچنانکه مادر حضرت موسی (ع) از ترس فرعونیان موسی را در آب نیل انداخت ، بونا ابراهیم را بعد از چند لحظه از ولادتش او را در پارچه ایپیچید و در غار گذاشت و به شهر برگشت تا ظن مراقبین را برطرف نماید . روزانه به غار می رفت و به ابراهیم شیر می داد و او را در سایه لطف خداوند به دور از چشم مردم نگهداری می کرد تا آرامشی فراهم شد و شب هنگام نوزاد را به شهر آورد و تا عمر 13 سالگی در خفا زندگی کرد و چون پدرش فوت کرده بود زیر نظر عمویش بزرگ شد و چون پدرش را ندیده بود به عمویش آزر پدر می گفت که در قرآن آمده است: « و اذ قال ابراهیم لابیه آزر .. » ابراهیم در بین قومش بزرگ شد در نتیجه خداوند متعال به حضرت ابراهیم لباس رسالت پوشاند و او را مامور کرد تا با ظالمان ،طغات و بت پرستان مبارزه کند و آنها را به توحید و خداپرستی دعوت نماید .
حضرت ابراهیم (ع) با استدلال به آفاق و انفس و جهانیان، خالق و رب خود رادریافت و با منطق رسولان قبل از خود خطاب به قومش اعلام کـــرد « یا قوم انی بری ء مما تشرکون » ای قوم ، من از معبودان شما تنفر دارم . من موحدم ، خالق من و شماوخالق آسمان ها و زمین ، الله است و سپس خطاب به عمویش گفت « و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتخذ اصناماً آلهه ... » ابراهیم به پدرش آزر ( عمویش ) گفت: من شما را در انتخاب بت به جای خدا در اشتباه می بینم و مسیرتان مسیر گمراهان است با این بیان و منطق حضرت ابراهیم مبارزه خود را با بت پرستان و افراد عشیره خود شروع کرد . شب و روز در شهر و روستا دعوت خود را علنی کرد .
دشمنان ابراهیم در داخل و خارج و دور و نزدیک شروع به مخالفت با دعوت توحیدی ابراهیم نمودند و نمرود ابراهیم را به گفتگو و جدال دعوت کرد .
**ادامه و نتیجه در درس آینده خواهد آمد . انشاء الله **
« وصلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »
منبع مطلب : www.aljomeh.org
مدیر محترم سایت www.aljomeh.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود! - برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
257 - خداوندولی و سرپرست کسانی است
که ایمان آورده اند
آنها را از ظلمتها به سوی نور خارج می سازد
امـا کـسانی که کافر شدند, اولیا آنها طاغوت (بت و شیطان و افراد جبار و
منحرف ) هستند که آنها را از نور به سوی ظلمتها بیرون می برند
آنها اهل آتشند و برای همیشه در آن خواهند بود
اللّه ولی الذین آمنوا
یخرجهم من
الظلمات الی النور
والذین کفروا اولیاهم الطاغوت
یخرجونهم من النور الی الظلمات
اولئک اصحاب النارهم فیها
خالدون
بـا اشـاره ای کـه در مـساله ایمان و کفر در آیه قبل آمده بود در اینجاوضع مؤمنان و
کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص می کند, می فرماید: «خداوندولی و سرپرست کسانی است
که ایمان آورده اند» (اللّه ولی الذین آمنوا).
و در پـرتـو ایـن ولایـت و رهـبـری «آنها را از ظلمتها به سوی نور خارج می سازد»(یخرجهم من
الظلمات الی النور).
سـپـس مـی افـزایـد: «امـا کـسانی که کافر شدند, اولیا آنها طاغوت (بت و شیطان و افراد جبار و
منحرف ) هستند که آنها را از نور به سوی ظلمتها بیرون می برند»(والذین کفروا اولیاهم الطاغوت
یخرجونهم من النور الی الظلمات ).
بـه هـمـین دلیل آنها اهل آتشند و برای همیشه در آن خواهند بود» (اولئک اصحاب النارهم فیها
خالدون ).
258 -
آیا ندیدی (آگاهی نداری ) از کسی که باابراهیم در باره پروردگارش محاجه و
گفتگو کرد
بخاطراین بود که خداوند
بـه او حـکومت داده بود
ابـراهـیـم گـفت : همان کسی که زنده می کند ومی میراند
گفت
من نیز زنده می کنم و می میرانم
ابراهیم گفت : خداوندخورشید را (از افق مشرق )
مـی آورد (اگر تو راست می گویی که حاکم بر جهان هستی می باشی ) خورشید را از طرف مغرب
بیاور
آن مرد کافر, مبهوت و وامانده شد
خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند
الم تر الی الذی حاج ابرهیم فی ربه
ان اتیه اللّه
الملک
اذ قال ابرهیم ربی
الذی یحیی ویمیت
قال انا احیی وامیت
قال ابرهیم فان اللّه یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب
فبهت الذی کفر
واللّه لا یهدی القوم الظالمین
ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود!
بـه دنـبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایی پروردگار وگمراهی کافران بر اثـر پـیـروی ازطاغوت سخن می گفت خداوند چندنمونه ذکرمی کندکه یکی ازآنها نمونه روشنی
اسـت که در این آیه آمده و آن گفتگو ومحاجـه ابراهیم قهرمان بت شکن با جبار زمان خود, نمرود
است , می فرماید: «آیا ندیدی (آگاهی نداری ) از کسی که باابراهیم در باره پروردگارش محاجه و
گفتگو کرد» (الم تر الی الذی حاج ابرهیم فی ربه ).
و در یک جمله اشاره به انگیزه اصلی این محاجه می کند و می گوید: «بخاطراین بود که خداوند
بـه او حـکومت داده بود» و بر اثر کمی ظرفیت از باده کبر و غرور,سرمست شده بود (ان اتیه اللّه
الملک ).
و چه بسیارند کسانی که در حال عادی , انسانهای معتدل , سربه راه , مؤمن وبیدارند اما هنگامی که
به مال و مقام و نوایی برسند همه چیز را به دست فراموشی می سپارند و مهمترین مقدسات را زیر پا
می نهند!.
و در ادامـه مـی افزاید: در آن هنگام که از ابراهیم (ع ) پرسید خدای تو کیست که به سوی او دعوت
مـی کـنـی ؟ «ابـراهـیـم گـفت : همان کسی که زنده می کند ومی میراند» (اذ قال ابرهیم ربی
الذی یحیی ویمیت ).
در حـقـیـقت ابراهیم (ع ) بزرگترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ رابه عنوان نشانه
روشنی از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت .
ولی نمرود جبار, راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و برای اغفال مردم واطرافیان خود «گفت
من نیز زنده می کنم و می میرانم » و قانون حیات و مرگ دردست من است
(قال انا احیی وامیت ).
ولـی ابـراهیم (ع ) برای خنثی کردن این توطئه , دست به استدلال دیگری زد که دشمن نتواند در
بـرابـر سـاده لوحان در مورد آن مغالطه کند, «ابراهیم گفت : خداوندخورشید را (از افق مشرق )
مـی آورد (اگر تو راست می گویی که حاکم بر جهان هستی می باشی ) خورشید را از طرف مغرب
بیاور»!
(قال ابرهیم فان اللّه یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب ).
اینجا بود که «آن مرد کافر, مبهوت و وامانده شد» (فبهت الذی کفر).
آری ! «خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند» (واللّه لا یهدی القوم الظالمین ).
و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام , خاموش و مبهوت وناتوان گشت و نتوانست
در برابر منطق زنده ابراهیم (ع ) سخنی بگوید.
259 -
یا همانند کسی که از کنار یک
آبـادی عـبـور مـی کـرد درحـالـی کـه دیـوارهـای آن به روی سقفها فرو ریخته بود, (و اجساد و
اسـتـخـوانهای اهل آن در هر سو پراکنده بود, او از روی تعجب با خود) گفت : چگونه خدا اینها را
بعداز مرگ زنده می کند
خداوند او را یکصد سال میراند, سپس او را زنده کرد وبه او گفت : چقدر
درنـگ کـردی ؟ گفت : یک روز یا قسمتی از یک روز, فرمود (نه )بلکه یکصدسال درنگ کردی
پس حالا نگاه کن به غذا و
نـوشـیـدنـیت (که همراه داشتی ببین که با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته
ولی نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشی شده برای این که اطمینان
بـه زنـدگـی پس از مرگ پیدا کنی ) و تو را نشانه ای برای مردم قراردهیم
به استخوانها نگاه کن (که ازمرکب سواریت باقی
مـانـده ) و بـبـین چگونه آنها را بر می داریم و به هم پیوند می دهیم و گوشت بر آن می پوشانیم
هنگامی که با مشاهده این نشانه های واضح (همه چیز) برای او روشن
شـد گـفـت : می دانم که خدا بر هر کاری قادر است
او کالذی مر علی قریة وهی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه اللّه
بعد موتها
فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام
فانظر الی
طعامک وشرابک لم یتسنه
وانظر الی حمارک ولنجعلک آیة للناس
وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما
فلما تبین له قال اعلم ان اللّه علی کل شی
قدیر
در این آیه سرگذشت یکی دیگر از انبیا پیشین بیان شده , که مشتمل بر شواهد زنده ای
بر مسائل معاد است .
آیـه اشـاره بـه سـرگذشت کسی می کند که در اثنای سفر خود در حالی که برمرکبی سوار بود و
مـقـداری آشـامـیـدنـی و خـوراکی همراه داشت از کنار یک آبادی گذشت در حالی که به شکل
وحـشـتـنـاکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد واستخوانهای پوسیده ساکنان آن به چشم
مـی خـورد هـنـگـامـی کـه این منظره وحشتزا رادید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده
می کند؟ شرح بیشتر این ماجرا را اززبان قرآن بشنویم می فرماید: «یا همانند کسی که از کنار یک
آبـادی عـبـور مـی کـرد درحـالـی کـه دیـوارهـای آن به روی سقفها فرو ریخته بود, (و اجساد و
اسـتـخـوانهای اهل آن در هر سو پراکنده بود, او از روی تعجب با خود) گفت : چگونه خدا اینها را
بعداز مرگ زنده می کند»!
(او کالذی مر علی قریة وهی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه اللّه
بعد موتها).
در ادامـه مـی فرماید: «خداوند او را یکصد سال میراند, سپس او را زنده کرد وبه او گفت : چقدر
درنـگ کـردی ؟ گفت : یک روز یا قسمتی از یک روز, فرمود (نه )بلکه یکصدسال درنگ کردی »
(فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام ).
سپس برای این که آن پیامبر, اطمینان بیشتری به این مساله پیدا کند, به اودستور داده شد که به
غـذا و نـوشـیدنی و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته ,نگاهی بیفکند که اولی کاملا سالم
مـانده بود و دومی به کلی متلاشی شده بود, تا هم گذشت زمان را مشاهده کند, و هم قدرت خدا
را بـر نـگـهداری هر چه اراده داشته باشد, می فرماید: به او گفته شد «پس حالا نگاه کن به غذا و
نـوشـیـدنـیت (که همراه داشتی ببین که با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته » (فانظر الی
طعامک وشرابک لم یتسنه ).
بـنـابـرایـن , خـدایی که می تواند غذا و نوشیدنی تو را که قاعدتا باید زود فاسدگردد, به حال اول
نگهدارد, زنده کردن مردگان برای او مشکل نیست , زیرا ادامه حیات چنین غذای فاسد شدنی که
عمر آن معمولا بسیار کوتاه است , در این مدت طولانی ساده تر از زنده کردن مردگان نیست .
سپس می افزاید: «ولی نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشی شده برای این که اطمینان
بـه زنـدگـی پس از مرگ پیدا کنی ) و تو را نشانه ای برای مردم قراردهیم » آن را زنده می سازیم
(وانظر الی حمارک ولنجعلک آیة للناس ).
بـه هـر حال در تکمیل همین مساله می افزاید: «به استخوانها نگاه کن (که ازمرکب سواریت باقی
مـانـده ) و بـبـین چگونه آنها را بر می داریم و به هم پیوند می دهیم و گوشت بر آن می پوشانیم »
(وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما).
و در پـایان آیه می فرماید: «هنگامی که با مشاهده این نشانه های واضح (همه چیز) برای او روشن
شـد گـفـت : می دانم که خدا بر هر کاری قادر است » (فلما تبین له قال اعلم ان اللّه علی کل شی
قدیر).
در بـاره ایـن کـه او کـدامـیک از پیامبران بوده مشهور و معروف این است که «عزیر» بوده و در
حدیثی از امام صادق (ع ) این موضوع تایید شده است .
260 -
بخاطر بیاور, هنگامی را که ابراهیم (ع ) گفت : خدایا! به من نشان
ده چگونه مردگان را زنده می کنی
فرمود: آیا ایمان نیاورده ای ؟
آری , ایـمان آوردم ولی می خواهم قلبم آرامش یابد
خداوندفرمود: حال که چنین است
چـهـار نـوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن ) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)
سـپس بر هر کوهی قسمتی از آن را قرار بده ,بعد آنها را بخوان به سرعت به سوی تو می آیند
و بدان خداوند توانا و حکیم است
واذ قال ابرهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی
قال اولم تؤمن
قال بلی ولکن
لیطمئن قلبی
قال
فخد اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جز ثم ادعهن یاتینک سعیا
واعلم ان اللّه عزیز
حکیم
صحنه دیگری از معاد در این دنیا !
بـه دنبال داستان عزیر در مورد معاد داستان دیگری از ابراهیم (ع ) در اینجامطرح شده است , و آن ایـن کـه : روزی ابـراهیم (ع ) از کنار دریایی می گذشت مرداری را دید که در کنار دریا افتاده , در
حالی که مقداری از آن داخل آب و مقداری دیگر درخشکی قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا
و خشکی از دو سو آن را طعمه خودقرار داده اند, این منظره ابراهیم را به فکر مساله ای انداخت که
هـمـه مـی خـواهـنـدچـگـونـگی آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است
چـنـانـکـه قـرآن مـی گوید: «بخاطر بیاور, هنگامی را که ابراهیم (ع ) گفت : خدایا! به من نشان
ده چگونه مردگان را زنده می کنی » (واذ قال ابرهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی ).
او می خواست با رؤیت و شهود, ایمان خود را قویتر کند, به همین دلیل درادامه این سخن , هنگامی
که خداوند «فرمود: آیا ایمان نیاورده ای ؟» (قال اولم تؤمن ).
او در جـواب عـرض کـرد: «آری , ایـمان آوردم ولی می خواهم قلبم آرامش یابد» (قال بلی ولکن
لیطمئن قلبی ).
در اینجا به ابراهیم دستور داده می شود که برای رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبی بزند,
آن گـونـه کـه قرآن در ادامه این آیه بیان کرده , می گوید: «خداوندفرمود: حال که چنین است
چـهـار نـوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن ) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)
سـپس بر هر کوهی قسمتی از آن را قرار بده ,بعد آنها را بخوان به سرعت به سوی تو می آیند»
(قال
فخد اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جز ثم ادعهن یاتینک سعیا).
ابـراهـیم (ع ) این کار را کرد, و آنها را صدا زد, در این هنگام اجزای پراکنده هریک از مرغان , جدا و
جـمـع شـده و بـه هم آمیختند و زندگی را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم نشان داد, که
همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر, در رستاخیزانجام خواهد شد.
و در پـایـان آیـه مـی فـرماید: این را ببین «و بدان خداوند توانا و حکیم است »(واعلم ان اللّه عزیز
حکیم ) هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبی می شناسد, و هم توانایی بر جمع آنها دارد.
261 -
مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنندهمانند بذری است که
هفت خوشه برویاند
و
در هـر خوشه ای یکصد دانه باشد
خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی در
آنـهـا و انـفـاق آنها از نظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند) دو یا چند برابر می کند
چرا که او (از نظر رحمت وقدرت ) وسیع و از همه
چیز آگاه است
مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه کمثل حبة انبتت سبع سنابل
فی کل سنبلة
مائة حبة
واللّه
یضاعف لمن یشا
واللّه واسـع علیم
آغاز آیات انفاق !
مـسـاله انفاق یکی از مهمترین مسائلی است که اسلام روی آن تاکید داردوشاید ذکر آیات آن پشت سـر آیات مربوط به معاد ازاین نظرباشدکه یکی ازمهمترین اسباب نجات درقیامت ,انفاق وبخشش در
راه خداست .
نخست می فرماید: «مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنندهمانند بذری است که
هفت خوشه برویاند» (مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه کمثل حبة انبتت سبع سنابل ) «و
در هـر خوشه ای یکصد دانه باشد» که مجموعااز یک دانه هفتصد دانه بر می خیزد (فی کل سنبلة
مائة حبة ).
تـازه پاداش آنها منحصر به این نیست , بلکه : «خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی در
آنـهـا و انـفـاق آنها از نظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند) دو یا چند برابر می کند» (واللّه
یضاعف لمن یشا).
و ایـن همه پاداش از سوی خدا عجیب نیست «چرا که او (از نظر رحمت وقدرت ) وسیع و از همه
چیز آگاه است » (واللّه واسـع علیم ).
انفاق یکی از مهمترین طرق حل مشکل فاصله طبقاتی
بـا دقـت در آیـات قـرآن مـجـیـد آشـکـار می شود که یکی از اهداف اسلام این است که اختلافات غـیرعادلانه ای که در اثر بی عدالتیهای اجتماعی در میان طبقه غنی وضعیف پیدا می شود از بین
بـرود و سطح زندگی کسانی که نمی توانند نیازمندیهای زندگیشان را بدون کمک دیگران رفع
کـنـنـد بـالا بیاید و حداقل لوازم زندگی را داشته باشند, اسلام برای رسیدن به این هدف برنامه
وسیعی در نظر گرفته است ـتحریم رباخواری بطور مطلق , و وجوب پرداخت مالیاتهای اسلامی از
قـبـیـل زکـات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق ـ وقف و قرض الحسنه و کمکهای
مـخـتـلـف مـالـی قسمتی از این برنامه را تشکیل می دهد, و از همه مهمتر زنده کردن روح ایمان
وبرادری انسانی در میان مسلمانان است .
262 -
کسانی که اموال خود را در راه خداانفاق می کنند سپس به دنبال انفاقی که
کـرده انـد مـنـت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند پاداش آنها, نزد پروردگارشان است
علاوه بر این نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند
الذین
ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه ثم لا یتبعون ما انفقوا منا ولا اذی لهم اجرهم عند ربهم
ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون
چه انفاقی با ارزش است ؟
در آیـه قـبـل اهمیت انفاق در راه خدا بطورکلی بیان شد, ولی در این آیه بعضی از شرایط آن ذکر می شود, می فرماید: «کسانی که اموال خود را در راه خداانفاق می کنند سپس به دنبال انفاقی که
کـرده انـد مـنـت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند پاداش آنها, نزد پروردگارشان است » (الذین
ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه ثم لا یتبعون ما انفقوا منا ولا اذی لهم اجرهم عند ربهم ).
«علاوه بر این نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند»
(ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون ).
بـنـابـراین کسانی که در راه خدا بذل مال می کنند ولی به دنبال آن منت می گذارند یا کاری که
مـوجـب آزار و رنـجـش اسـت می کنند در حقیقت با این عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بین
مـی بـرنـد, بـلکه می توان گفت چنین افراد دربسیاری از موارد بدهکارند نه طلبکار! زیرا آبروی
انسان و سرمایه های روانی واجتماعی او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت ومال است .
جمله «لهم اجرهم عند ربهم » به انفاق کنندگان اطمینان می دهد که پاداششان نزد پروردگار
مـحـفوظ است تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند بلکه تعبیر«ربهم » (پروردگارشان )
اشاره به این است که خداوند آنها را پرورش می دهد و بر آن می افزاید.
263 -
گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو وگذشت (از خشونتهای آنان )
از بـخـشـشی که آزاری به دنبال آن باشد بهتر است
و خداوند (از آن ) بی نیاز و (در برابر خشونت وناسپاسی شما) بردبار است
قول معروف ومغفرة خیر من صدقة یتبعها
اذی
واللّه غنی حلیم
این آیه در حقیقت تکمیلی است نسبت به آیه قبل , در زمینه ترک منت و آزار به هنگام
انفاق , می فرماید: «گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو وگذشت (از خشونتهای آنان )
از بـخـشـشی که آزاری به دنبال آن باشد بهتر است » (قول معروف ومغفرة خیر من صدقة یتبعها
اذی ).
این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا نفاق می کنید در واقع برای نجات خویشتن ذخیره می نمایید,
«و خداوند (از آن ) بی نیاز و (در برابر خشونت وناسپاسی شما) بردبار است » (واللّه غنی حلیم ).
پـیـامـبـراکرم (ص ) در حدیثی گوشه ای از آداب انفاق را روشن ساخته می فرماید: «هنگامی که
حـاجـتـمـندی از شما چیزی بخواهد گفتار او را قطع نکنید تاتمام مقصود خویش را شرح دهد,
سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ ?بگویید, یا چیزی که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید
و یا به طرز شایسته ای اورا بازگردانید زیرا ممکن است سؤال کننده «فرشته ای » باشد که مامور
آزمـایـش شـمـااسـت تـا بـبـیـنـد در بـرابـر نـعمتهایی که خداوند به شما ارزانی داشته چگونه
عمل می کنید»!.
264 -
ای کسانی که ایمان آورده اید, بخششهای خود را با منت و آزارباطل نسازید
این
هـمـانـنـد کسی است که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کند و ایمان به خدا و روز
رستاخیز ندارد
(کار او) همچون قطعه سنگ صافی است که بر آن (قشرنازکی از) خاک باشد (و
بذرهایی در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد,(و خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف
رهـا سـازد آنـها از کاری که انجام داده اندچیزی به دست نمی آورند
و خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند
یا ایها
الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والا ذی
کالذی ینفق ماله رئا الناس ولا یؤمن باللّه والیوم الا خر
فمثله کمثل صفوان علیه
تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علی شی مما کسبوا
واللّه لا یهدی القوم
الکافرین
دو مثال جالب در باره انگیزه های انفاق !
در ایـن آیـه و آیـه بـعـد, نخست اشاره به این حقیقت شده که افراد با ایمان نبایدانفاقهای خود را به خاطر منت و آزار, باطل و بی اثر سازند, سپس دو مثال جالب برای انفاقهای آمیخته با منت و آزار
و ریـاکـاری و خـودنـمـایـی و هـمـچنین انفاقهایی که از ریشه اخلاص و عواطف دینی و انسانی
سرچشمه گرفته , بیان می کند.
مـی فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید, بخششهای خود را با منت و آزارباطل نسازید» (یا ایها
الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والا ذی ).
سپس این عمل را تشبیه به انفاقهایی که توام با ریاکاری و خودنمایی است می کند می فرماید: «این
هـمـانـنـد کسی است که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کند و ایمان به خدا و روز
رستاخیز ندارد» (کالذی ینفق ماله رئا الناس ولا یؤمن باللّه والیوم الا خر).
و بعد می افزاید: «(کار او) همچون قطعه سنگ صافی است که بر آن (قشرنازکی از) خاک باشد (و
بذرهایی در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد,(و خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف
رهـا سـازد آنـها از کاری که انجام داده اندچیزی به دست نمی آورند»
(فمثله کمثل صفوان علیه
تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علی شی مما کسبوا).
ایـن گـونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهای آمیخته با منت و آزار که از دلهای سخت و قساوتمند
سرچشمه می گیرد و صاحبانش هیچ بهره ای از آن نمی برند وتمام زحماتشان بر باد می رود.
و در پـایـان آیـه مـی فـرمـاید: «و خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند» (واللّه لا یهدی القوم
الکافرین ).
اشاره به این که خداوند توفیق هدایت را از آنها می گیرد چرا که با پای خود,راه کفر و ریا و منت و
آزار را پوییدند, و چنین کسانی شایسته هدایت نیستند.
265 - و مثل کسانی که اموال
خـود را بـرای خـشـنـودی خدا و استوار کردن (ملکات عالی انسانی ) در روح خود انفاق می کنند,
هـمچون باغی است که در نقطه بلندی باشد, و بارانهای درشت و پی درپی به آن برسد (و به خاطر
بلند بودن مکان ,از هوای آزاد و نور آفتاب به حد کافی بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که )
مـیـوه خـود را دو چندان دهد
و اگر باران درشتی بر آن نبارد لااقل بارانهای ریز و شبنم برآن می بارد
خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است
ومثل الذین ینفقون اموالهم ابتغا مرضات اللّه وتثبیتا من انفسهم
کمثل جنة بربوة اصابها وابل فتت اکلها ضعفین
فان لم یصبهاوابل فطل
واللّه بماتعملون بصیر
در ایـن آیه مثال زیبای دیگری برای نقطه مقابل این گروه بیان می کند, آنها کسانی
هستند که در راه خدا از روی ایمان و اخلاص , انفاق می کنندمی فرماید: «و مثل کسانی که اموال
خـود را بـرای خـشـنـودی خدا و استوار کردن (ملکات عالی انسانی ) در روح خود انفاق می کنند,
هـمچون باغی است که در نقطه بلندی باشد, و بارانهای درشت و پی درپی به آن برسد (و به خاطر
بلند بودن مکان ,از هوای آزاد و نور آفتاب به حد کافی بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که )
مـیـوه خـود را دو چندان دهد» (ومثل الذین ینفقون اموالهم ابتغا مرضات اللّه وتثبیتا من انفسهم
کمثل جنة بربوة اصابها وابل فتت اکلها ضعفین ).
سپس می افزاید: «و اگر باران درشتی بر آن نبارد لااقل بارانهای ریز و شبنم برآن می بارد» و باز
هم میوه و ثمر می دهد و شاداب و با طراوت است (فان لم یصبهاوابل فطل ).
و در پایان می فرماید: «خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است » (واللّه بماتعملون بصیر).
او می داند آیا انفاق انگیزه الهی دارد یا ریاکارانه است , آمیخته با منت و آزاراست یا محبت و احترام .
266 -
آیا هیچ یک از شما
دوسـت دارد کـه بـاغی از درختان خرما و انواع انگورداشته باشد که از زیر درختانش نهرها جاری
بـاشـد, و بـرای او در آن باغ از تمام انواع میوه ها موجود باشد, و در حالی که به سن پیری رسیده و
فـرزنـدانـی (خـرد سـال و )ضـعـیـف دارد, نـاگـهـان در این هنگام گردبادی شدید که در آن
آتش سوزانی است به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد
این گونه خداوندآیات خود را برای شما
بـیـان می کند, شاید بیندیشید
ایود احدکم ان تکون له جنة من
نخیل واعناب تجری من تحتها الا نهار له فیها من کل الـثمرات واصابه الکبر وله ذریة ضعفا فاصابها
اعصار فیه نـار فاحترقت
کذلک یبین اللّه لکم الا یات
لعلکم تتفکرون
یک مثال جالب دیگر!
در این آیه مثال گویای دیگری , برای مساله انفاق آمیخته با ریاکاری و منت وآزار و این که چگونه ایـن کـارهـای نـکـوهیده آثار آن را از بین می برد بیان شده است ,می فرماید: «آیا هیچ یک از شما
دوسـت دارد کـه بـاغی از درختان خرما و انواع انگورداشته باشد که از زیر درختانش نهرها جاری
بـاشـد, و بـرای او در آن باغ از تمام انواع میوه ها موجود باشد, و در حالی که به سن پیری رسیده و
فـرزنـدانـی (خـرد سـال و )ضـعـیـف دارد, نـاگـهـان در این هنگام گردبادی شدید که در آن
آتش سوزانی است به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد» (ایود احدکم ان تکون له جنة من
نخیل واعناب تجری من تحتها الا نهار له فیها من کل الـثمرات واصابه الکبر وله ذریة ضعفا فاصابها
اعصار فیه نـار فاحترقت ).
آری , زحـمت فراوانی کشیده اند, و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند, همه را خاکستر می بینند
چرا که گردباد آتشبار ریا و منت و آزار آن را سوزانده است .
و در پایان آیه به دنبال این مثال بلیغ و گویا, می فرماید: «این گونه خداوندآیات خود را برای شما
بـیـان می کند, شاید بیندیشید» و راه حق را از باطل تشخیص دهید (کذلک یبین اللّه لکم الا یات
لعلکم تتفکرون ).
آری ! سـرچـشـمه بدبختیهای انسان مخصوصا کارهای ابلهانه ای همچون منت گذاردن و ریا که
سودش ناچیز و زیانش سریع و عظیم است ترک اندیشه وتفکر است , و خداوند همگان را به اندیشه
و تفکر دعوت می کند.
267 -
ای کسانی که ایمان آورده اید از اموال پاکیزه ای که (ازطریق تجارت ) به دست
آورده ایـد و از آنچه از زمین برای شما خارج کرده ایم (ازمنابع و معادن زیرزمینی و از کشاورزی و
زراعـت و باغ ) انفاق کنید
به سراغ قسمتهای ناپاک نروید تااز آن انفاق کنید در
حـالـی کـه خـود شـمـا حاضر نیستید آنها را بپذیرید, مگر از روی اغماض و کراهت
بدانید خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است
یا ایها
الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم ومما اخرجنا لکم من الا
رض
ولا تیمموا
الخبیث منه تنفقون ولستم بخذیه الا ان تغمضوافیه
واعلموا ان اللّه غنی
حمید
شان نزول : از امام صادق (ع ) نقل شده که این آیه در باره جمعی نازل شد که ثروتهایی از
طـریـق ربـاخـواری در زمـان جاهلیت جمع آوری کرده بودند واز آن در راه خدا انفاق می کردند,
خداوند آنها را از این کار نهی کرد, و دستور داد ازاموال پاک و حلال در راه خدا انفاق کنند.
تفسیر
از چه اموالی باید انفاق کرد؟
در این آیه که ششمین آیه , از سلسله آیات در باره انفاق است , سخن ازچگونگی اموالی است که باید انفاق گردد.
نخست می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید از اموال پاکیزه ای که (ازطریق تجارت ) به دست
آورده ایـد و از آنچه از زمین برای شما خارج کرده ایم (ازمنابع و معادن زیرزمینی و از کشاورزی و
زراعـت و باغ ) انفاق کنید» (یا ایها
الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم ومما اخرجنا لکم من الا
رض ).
در واقـع قـرآن مـی گوید, ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم بنابراین نبایداز انفاق کردن
بخشی از طیبات و پاکیزه ها و «سرگل » آن در راه خدا دریغ کنید.
سـپس برای تاکید هر چه بیشتر می افزاید: «به سراغ قسمتهای ناپاک نروید تااز آن انفاق کنید در
حـالـی کـه خـود شـمـا حاضر نیستید آنها را بپذیرید, مگر از روی اغماض و کراهت » (ولا تیمموا
الخبیث منه تنفقون ولستم بخذیه الا ان تغمضوافیه ).
از آنـجـا کـه بعضی از مردم عادت دارند همیشه از اموال بی ارزش و آنچه تقریبااز مصرف افتاده و
قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند این جمله صریحا مردم را از این کار نهی می کند.
در حقیقت , آیه به نکته لطیفی اشاره می کند که انفاق در راه خدا, یک طرفش مؤمنان نیازمندند,
و طـرف دیگر خدا و با این حال اگر عمدا اموال پست و بی ارزش انتخاب شود, از یک سو تحقیری
اسـت نـسبت به نیازمندان که ممکن است علی رغم تهیدستی مقام بلندی از نظر ایمان و انسانیت
داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوی دیگر سؤادبی است نسبت به مقام شامخ پروردگار.
و در پـایـان آیـه می فرماید: «بدانید خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است »(واعلموا ان اللّه غنی
حمید).
یعنی نه تنها نیازی به انفاق شما ندارد, و از هر نظر غنی است , بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما
گذارده و لذا حمید و شایسته ستایش است .
منبع مطلب : library.tebyan.net
مدیر محترم سایت library.tebyan.net لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.