قرن های شانزدهم تا نوزدهم میلادی را در تاریخ اروپا چه مینامند
قرن های شانزدهم تا نوزدهم میلادی را در تاریخ اروپا چه مینامند را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
سده ۱۹ (میلادی)
سدهٔ ۱۹ میلادی به فاصلهٔ بین سالهای ۱۸۰۱ تا ۱۹۰۰ در گاهشماری گریگوری گفته میشود.
گاهی اوقات مورخین از «سدهٔ نوزدهم میلادی» برای اشاره به دوران تاریخی بین سالهای ۱۸۱۵ (کنگرهٔ وین) تا ۱۹۱۴ (۱۲۹۲) (آغاز جنگ جهانی اول) استفاده میکنند. اریک هابسباوم نیز اصطلاحی به نام «سدهٔ نوزدهم میلادی طولانی» برای اشاره به سالهای بین ۱۷۸۹ تا ۱۹۱۴ ساخته است.
در این سده امپراتوریهای عثمانی، اسپانیا و پرتغال نابود شدند و امپراتوریهای مغول و روم مقدس نیز به پایان رسیدند.
امپراتوری بریتانیا پس از جنگهای ناپلئونی، در حالیکه یک ربع از جمعیت جهان و یک سوم زمینها را در اختیار داشت تبدیل به بزرگترین ابرقدرت این سده شد. این امر باعث تقویت یک صلح برتانیایی، پیشبرد تجارت و مبارزه با دزدی دریایی فراگیر شد.
میزان بردهداری در کل جهان بسیار کمتر شد. پس از شورش بردهها در هاییتی، بریتانیا دزدان دریایی بربر را که به دزدی و بردهگیری اروپاییان میپرداختند مجبور به تسلیم شدن کرد و به نیروی دریایی خود ابلاغ کرد تا هر گونه تجارت برده را متوقف سازند. بردهداری سپس در روسیه، آمریکا و برزیل ممنوع اعلام شد. (مراجعه کنید به الغای بردهداری)
الکتریسیته، فولاد و نفت موجبات دومین انقلاب صنعتی را که کشورهایی چون آلمان، ژاپن و ایالات متحده را تبدیل به امپراتوریهای زمان کرد فراهم آوردند. با اینحال روسیه و سلسلهٔ چینگ در چین نتوانستند همراه با این انقلاب گام بردارند و در نتیجه آشوبهای اجتماعی وسیعی در این دو امپراتوری به وجود آمد.
قارهٔ اروپا[ویرایش]
در سال ۱۸۰۱ پارلمان ایرلند رای به اتحاد با انگلستان داد و در نتیجه پادشاهی متحد بریتانیا به وجود آمد. ایرلند تا سال ۱۹۲۲ (۱۳۰۰) زیر نظر بریتانیا بود ولی پس از اینکه اکثریت شهرستانهای ایرلندینشین و اکثریت جمعیت ایرلندیها خواستار جدایی از انگلیس شدند، ایالت خودمختار ایرلند به وجود آمد. شهرستانهای شمالی همچنان به بریتانیا وفادار ماندند و تا به امروز تحت عنوان ایرلند شمالی از کشور ایرلند جدا هستند.
در ۱۷ مه ۱۸۱۴، نروژ از کنترل سوئد خارج شد و استقلال خود را اعلام کرد. هر چند این کشور مجبور به ادامهٔ یک اتحاد خصوصی با سوئد شد ولی قانون اساسی آزاد خود را حفظ کرد. روند افزایش ملیگرایی نروژی آن قدر در طول این سده ادامه یافت تا بالاخره نروژ توانست در سال ۱۹۰۵ (۱۲۸۳) استقلال خود را به دست آورد.
آغاز سدهٔ ۱۹ میلادی با شروع کشمکشهایی بین فرانسه و انگلیس و متحدانشان بر سر کنترل اروپا و جهان همزمان بود. جنگهایی را که در این زمینه به وقوع پیوستند جنگهای ناپلئونی میگویند که در پایان آنها، ناپلئون در سال ۱۸۱۵ (۱۱۹۳) در واترلو شکست خورد.
همچنین در سال ۱۸۱۵ گرینلند بهطور رسمی از کنترل نروژ خارج شد و زیر نظر دانمارک رفت.
یونان در سال ۱۸۲۱ استقلال خود از امپراتوری عثمانی را اعلام کرد ولی نتوانست در جنگهای پس از آن تا سال ۱۸۲۹ پیروز شود.
دورهٔ ویکتوریایی در بریتانیای کبیر اوج دوران انقلاب صنعتی بریتانیا و شاخصهٔ امپراتوری بریتانیا بهشمار میرود. این دوره را غالباً بین سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۹۰۱ زمان سلطنت ملکه ویکتوریا میدانند. انقلاب موجب گسترش راهآهن به کل کشور و پیشرفتهای مهم در مهندسی شد. متروی زیرزمینی لندن افتتاح شد و لامپهای الکتریکی پرنور در خیابانهای این شهر نصب شدند.
در سال ۱۸۴۸ انقلابهای زیادی با تأثیرگیری از انقلاب فرانسه در اروپا اتفاق افتادند. همچنین مفهومی به نام امپریالیسم جدید بر دورهٔ پایانی این سده مسلط شد. امپریالیسم نو به معنای تملک سریع مستعمرات جدید در سطح جهان توسط اروپا بود. در این میان غارت آفریقا قابل توجه است.
در بسیاری از کشورهای اروپایی به ویژه آلمان انقلاب صنعتی به وجود آمد. این انقلاب تا پایان این سده با ساخت کارخانجات و راهآهن در تمامی سطح قاره گسترش پیدا کرد.
هر چند که تأثیر رومانتیسم تا حدود زیادی در دوره ویکتوریایی قابل مشاهده بود ولی در میانهٔ این سده با مخالفتهای جدی مواجه شد: بسیاری از اکتشافات علمی مثل نظریه تکامل داروین و نظرات اگوست کنت فیلسوف فرانسوی که تا حدودی از انقلاب صنعتی تأثیر گرفته بودند، باعث قدرتگیری عقلگرایی جدید (پوزیتیویسم) که شاخصهٔ ادبی آن ناتورالیسم میباشد گردید. نظریهٔ آن، که تأثیر زیادی از فلسفه جبرگرا و علم ژنتیک گرفته بود، بر روی اهمیت محیط در شکلدهی انسان و رمانهای فرانسوی جدید تأکید داشت. همانطور که امپرسیونیسم در هنر نمایندهٔ چنین دیدگاهی است.
جمهوری ایتالیا در ۱۷ مارس ۱۸۶۱ تشکیل شد. شاه ویکتور امانوئل دوم توانست استانهای ایتالیایی شبه جزیره را تحت یک ملت با هم متحد سازد. کنت کامیلو بنسو دی کاوور و جوزپه گاریبالدی نقش مهمی در طرحریزی این اتحاد داشتند. شهر رم تا سال ۱۸۷۰ تحت کنترل پاپ بود. در این سال ارتش ایتالیا از طریق راه پورتا پیا به استان واتیکان وارد شدند. رم به ایتالیا ضمیمه شد ولی پاپ از امضای پیمان سر باز زد و به دژ گاندولفو پناه برد. از آنجا نیز حکمی اعلام کرد که طبق آن هرگونه مشارکت کاتولیکهای ایتالیایی در زندگی سیاسی معادل ارتداد بهشمار میرفت. ترنتینو و تیرول جنوبی در سدهٔ بعدی و پس از سال ۱۹۱۸ به خاک ایتالیا ضمیمه شدند. این چنین شد که روند متحدسازی ایتالیا که توسط ویکتور امانوئل دوم در سلسلهٔ ساووی طرحریزی شده بود به سر انجام رسید.
در سال ۱۸۷۱ امپراتوری آلمان با اتحاد پروس و کنفدراسیون جرمن شمالی توسط اتو ون بیسمارک به وجود آمد. این کشور قدرتمند تا سال ۱۹۱۸ ادامه یافت و با عنوان رایش دوم مشهور شد. بیسمارک توانست استانهای جدید زیادی را طی جنگهای مبتکرانهٔ کوتاه و دیپلماتیک به دست آورد. او با اتریش هم پیمان شد تا دانمارک را شکست دهد و ناحیهٔ شلزویگ-هولشتاین را تصرف کند. او جنگ اتریش و پروس (آسترو-پروسیان) را آغاز کرد و پیروز شد اما اینکار فقط برای این بود که ایتالیا طرف آلمان را بگیرد. سپس پروس وارد جنگ فرانسه و پروس (فرانکو-پروسین) (۷۱-۱۸۷۰) شد و توانست شکست کاملی به فرانسه وارد سازد. ویلهلم اول به عنوان آخرین توهین به فرانسویها در کاخ ورسای در قلب فرانسه به عنوان امپراتور آلمان سوگند خورد. امپراتوری آلمان تا پایان جنگ جهانی اول یعنی زمانی که فرانسه توانست در پیمان ورسای تلافی بکند در اوج خود بود.
در سال ۱۸۷۸ پیمان سن استفانو به کشورهای رومانی، صربستان و مونتنگرو استقلال داد. بلغارستان نیز پادشاهی خودمختار به دست آورد. تمامی این رویدادها با شکست امپراتوری عثمانی توسط روسیه در جنگ روسیه و عثمانی (۷۸-۱۸۷۷) ممکن شد. کنگره برلین که در همان سال برگزار گردید باعث قدرتگیری مجدد مسلمانان در منطقه و کم شدن ارزش پیروزی روسیه شد.
قارهٔ آمریکا[ویرایش]
ایالات متحده گسترش خود به سوی شمال قارهٔ آمریکا را با خرید ایالت لوییزیانا در سال ۱۸۰۳ آغاز کرد. این گسترش به عنوان هدف نهایی کشور تلقی شد. این کار با انقیاد و پراکندهسازی آمریکاییهای بومی همراه بود. گسترش ایالات متحده با ساخت راهآهنهایی در سراسر قاره و جذب مهاجران جدید افزایش یافت. در تاریخ ۲۴ ژانویه ۱۸۴۸ در کالیفرنیا طلا کشف شد. با این کشف، در طول سده افراد زیادی برای یافتن طلا و نقره به آنجا سرازیر شدند. میلیونها نفر از مردم به معادن و شهرهای مناطق غربی آمریکا هجوم آوردند و این امر باعث توسعهٔ مناطق غربی در آن زمان شد. چینیهای زیادی به کالیفرنیا آمدند و جذب فرهنگ جدید شدند. کالیفرنیا در تاریخ ۹ سپتامبر ۱۸۵۰ به عنوان ایالت جدید پذیرفته شد. این گسترش به تدریج کشور را مجبور به مقابله با مسئلهٔ بردهداری قانونی در ایالتهای غربی کرد زیرا این مشکل باعث به هم خوردن تعادل بین «ایالتهای آزاد» و «ایالتهای بردهدار» میشد.
جنگ داخلی ایالات متحده از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ طول کشید. در طول جنگ آبراهام لینکلن رئیسجمهور بود. امروزه او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران جهان غرب تلقی میکنند. در همین زمان، آمدن نیروی بخار در کنار انقلاب صنعتی رو به رشد، گسترش شدیدی در کارخانجات صنعتی ایجاد کرد. در سال ۱۸۷۸ توماس ادیسون لامپ برق جدید خود را به نمایش گذاشت و در طول یک دهه سیستم توزیع برق بزرگی را در تمام کشور راهاندازی کرد. تأثیر اقتصادی به تدریج به خارج از ایالات متحده و به سمت اقیانوس آرام و آمریکای لاتین گسترش پیدا کرد.
در تاریخ ۲ اکتبر ۱۸۳۵ انقلاب تکزاس با اعلام استقلال استان تجاس مکزیک از دولت مکزیک به وقوع پیوست. سانتا آنا استقلال را با انتصاب خود به سمت دیکتاتور جمهوری مکزیک اعلام کرد. پس از نبرد آلامو، ژنرال سام هاستون توانست در نبرد سان جاسینتو شکست بزرگی به مکزیکیها وارد سازد و سانتا آنا را شخصاً دستگیر کند. جمهوری تکزاس همچنان در خطر فروپاشی و اشغال توسط مکزیکیها بود تا اینکه در سال ۱۸۴۵ به ایالات متحده ضمیمه شد.
درست پس از آغاز سده، مستعمرههای اسپانیا و پرتغال به تبع ایالات متحده شروع به انقلاب و اعلام استقلال کردند. این انقلابها موفق بودند و حاصل آنها تشکیل کشورهای مستقلی همچون مکزیک (۱۸۲۱) در آمریکای شمالی و شیلی در آمریکای جنوبی (۱۸۱۸) بود. در تاریخ ۷ سپتامبر ۱۸۲۲ امپراتوری برزیل نیز استقلال خود از پرتغال را اعلام کرد. اما این کشورهای لاتین در طول سدهٔ نوزدهم بر خلاف ایالات متحد آمریکا دارای دولتهای باثباتی نبودند. این مسئله موجب دخالت قدرتهای اروپایی به ویژه بریتانیای کبیر در امور داخلی این کشورها شد. در پایان سدهٔ نوزدهم ایالات متحده نیز وارد این میدان شد. چهار مستعمرهٔ پیشین اروپایی با نامهای پاراگوئه، برزیل، آرژانتین و اروگوئه از سال ۱۸۶۴ تا ۱۸۷۰ وارد خونینترین جنگ تاریخ آمریکای لاتین به نام جنگ ائتلاف سهگانه شدند.
آن بخش از قارهٔ آمریکا که هنوز در دست بریتانیای کبیر بود به آرامی ولی با اطمینان توسعه پیدا کرد. این توسعه باعث به وجود آمدن حکومتی در کانادا در سال ۱۸۶۷ شد.
مناطق دیگر جهان[ویرایش]
در دیگر مناطق جهان کمتر جایی وجود داشت که به شکلی اعم از استعمار، امپریالیسم یا جنگ تحت تأثیر غرب قرار نگرفته باشد. قدرتهای اروپایی در آن مناطقی که قدرت سلسلهٔ چینگ در چین ضعیف شده بود نفوذ کردند. چند جنگ بین دول اروپایی و چین درگرفت که از این میان جنگ اول و دوم تریاک و جنگ چین و فرانسه (سینو-فرنچ) را میتوان نام برد. ژاپن که با زور دروازههای خود را به سوی تجارت با غرب باز کرده بود وارد دوران صنعتیسازی شد.
امپراتوری روسیه گسترش خود به سوی آسیای مرکزی را آغاز کرد. در این میان روسیه مجبور به مقابله با بریتانیا بود زیرا بریتانیاییها از حملهٔ روسها به هندوستان بیم داشتند. این کش و قوسها به بازی بزرگ معروف شد.
نواحی تحت کنترل امپراتوری عثمانی شروع به کاهش پیدا کرد و کشورهایی همچون یونان و مصر از کنترل آن خارج شدند. بریتانیا و فرانسه در جنگ کریمه با روسیه جنگیدند. دلیل آن تا حدودی به خاطر این بود که آنها نسبت به توان مقابلهٔ عثمانی با روسیه تردید داشتند.
آفریقا که در ابتدای سدهٔ نوزدهم تقریباً بهطور کامل از استعمار اروپاییان جان سالم به در برده بود، در پایان این سده بهطور کامل تحت تسلط آنها درآمد. هجوم به سمت آفریقا در دهههای ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰ آغاز شد.
رویدادها[ویرایش]
دههٔ ۱۸۰۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۱۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۲۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۳۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۴۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۵۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۶۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۷۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۸۰[ویرایش]
دههٔ ۱۸۹۰[ویرایش]
شخصیتهای مهم[ویرایش]
انسانشناسی[ویرایش]
نقاشی[ویرایش]
رئالیسم و رمانتیسمی که در ابتدای سدهٔ ۱۹ وجود داشت موجب به وجود آمدن امپرسیونیسم و پساامپرسیونیسم در سالهای پایانی این سده شد. پاریس به عنوان پایتخت هنری جهان آن روزگار شناخته میشد. نقاشان مشهور این سده عبارتاند از:
موسیقی[ویرایش]
فرم سوناتا در عصر کلاسیک به کمال رسید و به صورت فرم غالب ترکیبات سازها در سدهٔ نوزدهم درآمد. امروزه بیشتر موسیقیهای سدهٔ نوزدهم را در قالب سبک رمانتیک قلمداد میکنند. بسیاری از بزرگترین موسیقیدانان جهان همچون لودویگ فان بتهوون، پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، فردریک شوپن و ریشارد واگنر در این عصر زندگی میکردند. دیگران عبارتاند از:
ادبیات[ویرایش]
ادبیات سدهٔ نوزدهم با رمانتیسم آغاز شد. رمانتیسم که جنبشی علیه عقلگرایی حاکم بر سدهٔ ۱۸ بود توانست در سراسر اروپا پخش شود. این جنبش کمابیش همراه با انقلاب صنعتی به پیش میرفت و سعی داشت تا با تغییرات بنیادینی که این انقلاب بهوسیلهٔ موتور بخار و راهآهن در طبیعت به وجود میآورد مقابله کند. ویلیام وردزورث و ساموئل تیلور کلریج بنیانگذاران این مکتب در انگلستان بودند. در اروپا نیز جنبش آلمانی Sturm und Drang با پخش شدن در سطح این قاره از ایتالیا گرفته تا اسپانیا را تحت تأثیر خود قرار داد.
گانکورتها و امیل زولا در فرانسه و جیووانی ورگا در ایتالیا برخی از بهترین رمانهای ناتورالیست را تولید کردند. رمانهای ناتورالیست ایتالیا از آن جهت اهمیت دارند که توانستند نقشهای اجتماعی از یک ایتالیای متحد که تا پیش از آن از گوناگونی نژادی و فرهنگی آن بیخبر بودند به مردم ارائه دهند. در ۲۱ فوریه ۱۸۴۸ کارل مارکس و فردریش انگلس اعلامیهٔ کمونیسم را منتشر کردند.
در سدهٔ نوزدهم میلادی نویسندگان زیادی با آثار فراوان به وجود آمدند. برخی از بزرگترین نویسندگان این سده عبارتاند از لئو تولستوی، آنتوان چخوف و فیودور داستایفسکی از روسیه؛ چارلز دیکنز، جان کیتز، اسکار وایلد و جین آستن از انگلستان؛ ادگار آلن پو و مارک توین از ایالات متحده و ویکتور هوگو، ژول ورن و شارل بودلر از فرانسه. دیگر نویسندگان مشهور این سده عبارتاند از:
علم[ویرایش]
سدهٔ ۱۹ میلادی شاهد تولد علم به عنوان یک شغل بود؛ واژهٔ Scientist (ساینتیست یا دانشمند) اولین بار در سال ۱۸۳۳ توسط ویلیام وول ساخته شد. از میان تأثیرگذارترین نظریههای سدهٔ ۱۹ میلادی میتوان به نطریهٔ چارلز داروین که در سال ۱۸۵۹ در کتاب اصل انواع منتشر شد اشاره کرد. این نظریه مبنی بر تکامل مبتنی بر انتخاب طبیعی بود. لویی پاستور توانست اولین واکسن هاری را بسازد. او همچنین توانست اکتشافات مختلفی در شیمی از جمله کریستالهای نامتقارن را انجام دهد. توماس ادیسون توانست با اختراع لامپ به جهان نور ببخشد. کارل ویرستراس و تعدادی از ریاضیدانان توانستند آنالیز را مبتنی بر حساب کنند. برخی دیگر از دانشمندان مهم سدهٔ نوزدهم عبارتاند از:
دین و فلسفه[ویرایش]
جنبش روز پایانی مقدس در سدهٔ ۱۹ توسط جوزف اسمیت کوچک و بریگهام یانگ معرفی شد که بعدها نظریات، تکالیف و فرهنگ آن به مورمونیسم شهرت یافت. در سال ۱۸۴۴ بازرگانی جوان در ایران ادعا کرد که باب (که در عربی به معنای «دروازه» میباشد) است و کیش بابی را بنیان گذاشت. او ادعا کرد که نایب شخصی است که «خدا به او رسالت خواهد داد». در سال ۱۸۶۳ بهاالله که خود یکی از پیروان باب بود، خود را به عنوان موعودی که تمامی ادیان مژدهٔ آمدنش را دادهاند اعلام کرد. او بنیانگذار دین بهائی میباشد. نیکولای ژاپن رهبری مذهبی بود که ارتدکس شرقی را به ژاپن معرفی کرد. دیگر شخصیتهای مذهبی و فلسفی این سده عبارتاند از:
سیاست[ویرایش]
اختراعات، اکتشافات و نوآوریها[ویرایش]
تحقیق در دانشگاههای تحقیقاتی نظیر دانشگاه برلین و آزمایشگاههای ثبتشده همچون پارک منلو ادیسون صنعتی شده و باعث رشد سرعت اکتشافات و نوآوریها میشود.
ارجاعات[ویرایش]
دههها و سالها[ویرایش]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
تاریخ اروپا
تاریخ اروپا شامل دوره زندگی مردمان در اروپای قارهای از زمان پیشاتاریخ، در حدود ۴۵٫۰۰۰ تا ۲۵٫۰۰۰ سال پیش از میلاد که انسان پا به این قاره گذاشت، تا دوران کنونی میباشد.
یونانیان[ویرایش]
یونان باستان از صدها دولت - شهر مستقل تشکیل میشد. از سده هشتم پیش از میلاد، یونانیان آغاز به ساختن شهرهای جدید در کرانههای مدیترانه کردند. این نوآبادهای یونانی با امپراتوری قدرتمند هخامنشیان در تماس بودند. در نتیجه تشنج بین یونان و ایرانیان زیاد شد و سرانجام در سال ۵۰۰ پیش از میلاد، به جنگ میان اشان انجامید. در سال ۴۷۹ قبل از میلاد ارتش متحد دولت-شهرهای یونان، هخامنشیان را شکست دادند. البته این شکستها دو طرفه بودهاست. یعنی موجب ضعف هر دو امپراتوری بود.
آکروپولیس باقیماندههای اکروپولیس، آتن امروزی را در بر میگیرد. آتن ثروتمندترین و بزرگترین ناحیه شهری یونان بود. شهروندان این شهر از یک دمکراسی ابتدایی (دولت مردمی) برخوردار بودند.
تا پیش از سده پنجم پیش از میلاد، ناحیه شهری اسپارت بیشتر نواحی جنوب یونان را تحت کنترل داشت. این ناحیه را منطقه «پلویونی» مینامند. زندگی اسپارتیها در جنگ میگذشت. همه شهروندان مذکر و بالغ، اعضاء تمام وقت ارتش محسوب میشدند. زنها آموزشهای فیزیکی میدیدند تا بتوانند بچههای قوی و نیرومند به دنیا بیاورند. هنگامی که شهروندان اسپارتی مشغول پرداختن به امور جنگی بودند، غلامان (بردگان) روی زمین کشاورزی میکردند.
نخستین مسابقات المپیک، در شهر المپیا، در جنوب یونان برگزار میگردد.
رومیان[ویرایش]
حکومت نخستین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ پیش از میلاد آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، یا دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان بود که نزدیک به ۲۰۰ سال ادامه داشت. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت میکرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل میشد. یک شبکه از راهها سرزمینهای امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل میکرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع میکرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهرهمند بودند. متأسفانه این دوران در اواخر سده دوم میلادی با تهاجم گسترده اقوام ژرمن و ورود بیماری طاعون به همراه سپاه امپراتور مارکوس آورلیوس و بیکفایتی امپراتوران بعد از مارکوس آورلیوس - ازقبیل پسرش کمودوس - امپراتوری شروع به انحطاط کرد. امپراتوری پس از قریب یک قرن هرج و مرج سرانجام توسط دیوکلتیانوس احیا شد، اگرچه روم جدید هیچگاه از لحاظ سیستمی و مشی حکومت لا روم قبل از هرج و مرج یکسان نبود. چرا که استبداد دربار روم در این دوره بیشتر و حقوق شهروندی کمتر شد. روم نیز به دو ناحیه شرقی و غربی تقسیم شد؛ اگرچه برخی اوقات توسط امپراتورانی چون کنستانتین یکپارچه گشت.[۱]
تا سال ۴۵۰ میلادی رومیان باستان، انگلستان را ترک کرده بودند و به جای آنها تعداد زیادی از مردم شمال اروپا در آنجا اقامت داشتند. اقوامی که در آنجا سکونت داشتند متعلق به چهار قبیله، آنگلها، یوتها، فرزینها و ساکسونها بودند. این ساکنان، «آنگلوساکسون» نامیده شدند. قبرهای منطقه ساتن هو با یادداشتهای راهبانی مثل عالیجناب «بید»، اطلاعات مربوط به تاریخ آنها را بیان میکند. قرنها بعد، شاهان آنگلوساکسون مانند آلفرد کبیر با مهاجمان وایکینگ جنگیدند.
در دنیای رومیها خیلی مهم بود که افراد سایو (شهروند رومی) باشند. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که دردرون شهرها زندگی میکردند، داده شد. در سال ۸۹ قبل از میلاد، مقام شهروند به تمام ایتالیاییها اعطا شد. تا پیش از ۲۱۲ بعد از میلاد، مقام شهروند رومی به همه مردان آزاد که در محدوده امپراتوری روم زندگی میکردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زنها داده نمیشد.
اروپای سدههای میانه[ویرایش]
در سده پنجم میلادی، امپراتوری روم غربی بر اثر دور ماندن از ثروتهای کلان شرق، هجوم مکرر بربرها، رسوخ بربرها در بافت اداری و نظامی روم و بیکفایتی امپراتوران، آهسته آهسته رو به زوال رفت. امروزه مبدأ تاریخ سدههای میانی را آغاز حکمرانی یک غیر رومی بر شهر رم میدانیم که به سال ۴۷۶ میلادی با فرمانروایی اودوآکر بر شهر رم این دوران آغاز شد.[۲]
تا قرن ۱۳ میلادی، قلعههای متعلق به شوالیهها بیش ازهر چیز دیگری در پهنه اروپا خود نمایی میکرد. شوالیهها از زندگی مرفهی برخوردار بودند که با زندگی دهقانانی که روی زمینهای آنان کار میکردند، تفاوت زیادی داشت. شهرهایی در اطراف قلعهها پدید آمدند و توسعه یافتند. بازرگانان برای تجارت از راههای سختگذر سفر میکردند. زائران سفرهای طولانی را برای زیارت اماکن مقدس انجام میدادند. زندگی سخت بود، جنگ، قحطی و طاعون همواره جان مردم را تهدید میکرد.
در اواخر سده پانزدهم میلادی، آخرین بخش از قلمرو مسلمانان اسپانیایی، گرانادا یا همان قرناطه در اندلس، به حکمرانان مسیحی آن دیار، فردیناند فرمانروای آراگون و ایزابلا فرمانروای کاستیل، تسلیم شد. در همان سال، با حمایت مالی فردیناند و ایزابلا، کریستف کلمب از اقیانوس اطلس میگذرد و به جزایر هند غربی (در نزدیکی سواحل آمریکا) میرسد. در اروپای سدههای میانه، کاری که مردم انجام میدادند، غذایی که میخوردند، لباسی که میپوشیدند و محلی که در آن زندگی میکردند، همگی بستگی به جایگاه اجتماعی اشان داشت.
حدوداً از تاریخ ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ میلادی به مدت سه قرن، جنگجویان وایکینگ با کشتیهای دراز و براق خود، اروپا را به وحشت میانداختند. آنان از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا رفتند. بعضیها به بریتانیا و فرانسه حمله میکردند، در حالی که دیگران روسیه و رودخانههای دوردست آسیا را مورد تاخت و تاز قرار میدادند. واکینگها کاشفان دلیر و شجاعی بودند. آنها با شجاعت از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس عبور کرده، ایسلند و گروئنلند را کشف کردند و حتی به شمال آمریکا نیز قدم گذاشتند.
اروپای فئودالی[ویرایش]
نظام فئودالی در واقع پاسخی بود در برابر فروپاشی امپراتوری روم غربی و سیستمهای اداری اش که از دل رسومات ژرمنی سر برآورد. این نظام وقتی رشد کرد که فقر زیاد باعث شد که بسیاری از دهقانان نتوانند از پس مالیات سنگین برآیند و حاضر به سپردن زمین خود به یک ارباب قدرتمند میشدند. پس از فروپاشی روم غربی این نظام در ردههایی بالاتر بسط بافت و نوعی نظام تیول-وفاداری ایجاد شد که شوالیهها یا جنگجویان یا افراد ثروتمندی واسال (خدمتگذار) مردی زمیندار یا ثروتمندتر میشدند که در کنار وفاداری به او، سالانه ۴۰ روز به ارباب خود خدمت میکردند. این سلسله مراتب در بالا به شاه یا دوک یا مردی بسیار صاحب نفوذ میرسید و در پایین به سرفها یا دهقانان وابسته به زمین میرسید. البته زنجیر ایتن تعهدات همیشه به این منظمی نبوده و گاهی گسلهایی در آن دیده میشده.
از حدود سال ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ میلادی، بیشتر مناطق اروپای غربی توسط سیستم فئودالی سازماندهی شده بود. پادشاه مالک همه زمین بود که به مناطقی به نام ملک اربابی تقسیم میشد و ارباب هر ملک، خراجگزار پادشاه محسوب میشد. او سوگند وفاداری یاد میکرد و متعهد میشد که برای حفاظت از اموال پادشاه، سربازانی (مردان جنگی) استخدام نماید. رعیتها در روستاها زندگی میکردند. آنها سهمی از محصولات خود را به املاک شاه (خراجگزار شاه) میدادند.
پاپ یکی از قدرتمندترین حاکمان اروپایی فئودالی محسوب میشد. او رئیس کلیسای کاتولیک رومی بود که مقدار زیادی زمین، تحت مالکیت خود داشت. پاپ از همه پادشاهان انتظار داشت که از او اطاعت کنند. اما هنگامی که قدرت پادشاهان و امپراتورها زیادتر شد، سعی کردند که با کلیسا مبارزه کنند.
جنگ صدساله میان انگلستان و فرانسه[ویرایش]
در سال ۱۳۳۷ میلادی، ادوارد سوم، پادشاه انگلستان به فیلیپ ششم پادشاه فرانسه، اعلام جنگ کرد. ادوارد معتقد بود که مالک حکومت فرانسه میباشد. محاصرههای زیادی بوقوع پیوست و جنگهایی بزرگ رخ داد. البته در این درگیریهای ۱۱۶ ساله، دوران طولانی صلح وجود داشت. ابتدا، انگلیسیها در جنگهای کرسی، پواتیه و آزینکورت پیروز شدند. سرانجام فرانسویها که از سخنان ژاندارک به هیجان آمده بودند، مهاجمان انگلیسی را در سال ۱۴۵۳ م عقب راندند.
در ابتدا انگلیسیها پیروزیهای فراوانی به دست آورند. در سال ۱۳۴۶، آنها پیروزی مهمی در نبرد کرسی، در شمال فرانسه، به دست آوردند. کمانداران انگلیسی با استفاده از کمانهای بلند، سواره نظام فرانسه را نابود کردند. انگلیسیها در سال ۱۳۵۵ حمله جدیدی را به رهبری وارث ادوارد سوم، ادوارد شاهزاده سیاه (۷۶–۱۳۳۶م)، آغازیدند. ادوارد فرمانده بی رحم نظامی، به دلیل آن که زره سیاه به تن میکرد به شاهزاده سیاه آوازه یافت. در سال ۱۳۵۶م در نبرد پواتیه، در مرکز فرانسه، شاهزاده سیاه پیروزی بزرگی به دست آورد. پادشاه فرانسه، ژان دوم (۶۴–۱۳۱۹م)، در این جنگ اسیر شد و ادوارد برای آزادیش درخواست ۴ میلیون سکه طلا از فرانسه شد.
در طول سالهایی که فرانسه مشغول عقب راندن مهاجمان انگلیسی بود، جنگ به صورت پیوسته ادامه داشت. در سال ۱۴۵۳م، فقط بندر کاله، در شمال فرانسه، در دست انگلیسیها باقیمانده بود. بدین سان، جنگ صدساله به پایان رسید. با این همه، تا سال ۱۸۰۱م پادشاهان انگلستان همچنان خود را پادشاه انگلستان و فرانسه میخواندند.
در سال ۱۰۹۵ م پاپ اوربان دوم دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه مسلمانان قیام کنند و شهر اورشلیم یا بیت المقدس واقع در فلسطین را باز پس گیرند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. تعداد زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ م بیت المقدس را تسخیر کردند. در بین سالهای ۱۰۹۹ تا ۱۲۵۰ م، شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد ولی در هیچیک از آنها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند.
رنسانس[ویرایش]
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای قرن پانزدهم و شانزدهم به وجود آوردند. این احیای فرهنگی به رنسانس (یعنی «نوزایی») مشهور شدهاست. دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل رم و یونان با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
مطلوب «انسان عصر رنسانس» شخص درخشان و همه فن حریفی بود که در موضوعات فراوانی کارآزموده باشد. لئوناردو دا وینچی و میکل آنژ مشهورترین آنان میباشند. دستاوردهایشان احترام آنان در جامعه را افزایش داد.
اروپا در قرن ۱۶ و ۱۷[ویرایش]
در طول قرون ۱۶و ۱۷ میلادی مردم عقاید سنتی را زیر سؤال بردند. دانشمندانی همچون گالیله و روشهای جدید را توسعه داده و بر مبنای مشاهدات و تجارب خود به کشفیات فراوانی، دست یافتند. در بسیاری از شاخههای دانش از جمله فیزیک، کالبدشناسی، نجوم، و ریاضیات پیشرفتهای بزرگی حاصل گردید.
جان بانیستر، استاد کالبد شناسی مشهور انگلیسی، از جسد تشریح شدهای برای نشان دادن چگونگی عمل بدن انسان استفاده میکند.
نیکلاس کوپرنیک ستارهشناس لهستانی، کتاب «گردش افلاک آسمانی» را منتشر میکند، او در این کتاب عقاید جدید خود را مبنی بر گردش سیارات به دور خورشید، بر خلاف نظریه گردش سیارات به دور زمین، مطرح میکند.
در قرن هفدهم دانشمندان متوجه این مسئله شدند که زمین و سیارات به دور خورشید حرکت میکنند. مدلهای مکانیکی منظومه شمسی برای نشان دادن این موضوع ساخته میشدند. این دستگاههای جهاننما به نام «ارری» مشهور شدند، زیرا اولین بار برای «ارل ارری» ساخته شد.
در چهاردهم ژوئیه ۱۷۸۹ میلادی، جماعتی از گرسنگان به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند. فقرای پاریس که سان کولوت نامیده میشدند، از سیاستهای لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه، به خشم آمده بودند. لویی که با بحران مالی شدیدی دست به گریبان بود، از مجلس طبقات عمومی در خواست کرد تا مالیاتها را افزایش دهد. این امر، موجب بروز انقلاب فرانسه گردید و به مدت ۱۰ سال این کشور دچار هرج و مرج شد. لویی شانزدهم در سال ۱۷۹۲ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹، هنگامی که ژنرال ناپلئون بنا پارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.
انقلاب فرانسه[ویرایش]
همه برای یکی
یک شعار باقیمانده از انقلاب فرانسه: جمهوری هرگز تجزیه نخواهد شد و خواستار «آزادی، تساوی، برادری یا مرگ است.»
در ۱۷۹۱، در سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت. این دستگاه که گیوتین نامیده میشود برای قطع سرانسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود. اما بزودی تبدیل به سمبول خوفناک دوره وحشت گردید.
تغییرات بزرگی که در قرن هجدهم در انگلستان رخ داد به نام انقلاب صنعتی شناخته میشود. اختراعات جدیدی مثل ماشین بخار کالاها را سریعتر و ارزانتر از قبل تولید میکرد. در قرن نوزدهم گسترش صنعت به بقیه اروپا و سرزمین آمریکا رسید. راهآهن سرعت مسافرت را زیاد کرد. مردم زیادی در کارخانهها کار و در شهرها زندگی میکردند. قرن نوزدهم
به دنبال وقوع انقلاب فرانسه موجی عظیم از انقلابها اروپا را درهم نوردید. قدرتهای بزرگ زمان بارها تلاش کردند تا از وقوع این انقلابها جلوگیری کنند و سعی در مصادره انقلابها کردند ولی سرانجام اراده مردم این کشورها گریبانگیر همان قدرتها نیز شد. از جمله میتوان به بارها انقلاب در فرانسه برای بازگرداندن انقلاب و جمهوری و همچنین وقوع انقلاب در اتریش و ایتالیا اشاره کرد.
عصر ناپلئون و تغییرات اواخر قرن ۱۹[ویرایش]
ناپلئون بناپارت که یک افسر انقلاب فرانسه بود در طی یک رشته اتفاقات در فرانسه به قدرت رسید و بنابر تلاشهایی که دولتهای دیگر برای جلوگیری از روند انقلابهای منطقه میکوشیدند به درگیری نظامی با وی پرداختند که سرانجام با پیروزی ناپلئون مواجه شد. در اواخر سالهای فرمانروایی وی روسیه از دستور فرانسه مبنی بر محاصره اقتصادی انگلستان سر باز زد و همین امر باعث شد تا ناپلئون با هفتصد هزار نفر که بیشتر آنان غیر فرانسوی بودند به روسیه لشکر کشیده و مسکو را تصرف نماید ولی پس از مدتی به دلیل مشکلات در روسیه و سرمای شدید به فرانسه بازگردد پس از بازگشت وی به فرانسه دول اروپایی متحد شده و اقتدار ناپلئون را درهم شکستند.
در اواخر قرن ۱۹ که بیسمارک به صدارت اعظم دولت پروس رسید طرح اتحاد آلمان را ریخت بدین منظور او با دانمارک، اتریش و سرانجام فرانسه درگیر شد و در نتیجه یا شکست فرانسه از آلمان در سال ۱۸۷۱ اتحاد آلمان کامل شده و آلمانیها اعلامیه اتحاد خود را در کاخ ورسای خوانده و فرانسه به مدت ۴ سال در اشغال آلمان باقی ماند.
در اواخر قرن نوزدهم فرانسه درگیر یک جنگ داخلی ویرانگر و وحشتناک شد که تلفات فراوانی داشت.
با وقوع این اتفاق ایتالیا نیز با وقوع انقلابی متحد شد و تغییرات ارضی کلی ای نیز در منطقه بالکان روی داد که نارضایتی از شکل این تغییرات زمینه ساز وقوع جنگ جهانی اول گردید.
جنگ جهانی اول[ویرایش]
در ماه اوت ۱۹۱۴ م جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. هیچیک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال بطول انجامید. پیش از پیروزی متفقین در نوامبر ۱۹۱۸ حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. وقتیکه در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ اعلام شد، میلیونها تن از مردم شادمان در خیابانهای شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی نمودند. مردم تصمیم حاکمان خود برای رفتن به جنگ مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم میآورند. با این وجود، صحنههای دهشت انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد. یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند.
جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود ساخت، امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و دولت جمهوری جایگزین آن شد. امپراتوریهای شکست خورده اتریش - مجارستان و عثمانی هر دو از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز بدست انقلابیهای بلشویک افتاد.
اروپا در میان دو جنگ[ویرایش]
در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ م بسیاری از کشورهای اروپایی از دموکراسی دست کشیدند. حزب نازی هیتلر در آلمان به قدرت میرسد و فاشیستهای [موسولینی] بر ایتالیا حکومت میکنند. همچنین تغییرات سیاسی کلی ای در کشورهای عمده از قبیل روسیه و آمریکا و اسپانیا به وجود میآید. پیمان ورسای که در نتیجه جنگ جهانی اول و بازیهای سیاسی متفقین به وجود آمده بود اراضی زیادی را از آلمان جدا کرده بود و امتیازات بسیاری را نیز از این کشور سلب کرده بود به همین دلیل اهالی این کشور به نوعی سرخوردگی دچار شده بودند و آینده روشن خود را در قدرت طلبی و زور گویی میدیدند چرا که زیر سایه زور و ستم متفقین حقوق خود را از دست داده بودند البته نفوذ کمونیسم نیز بر این امر دامن میزد. دول غربی که از نفوذ کمونیسم در هراس بودند سعی کردند بر این احساس آلمانیها بیفزایند و از آن علیه کمونیسم استفاده نمایند ولی با ظهور نازیسم تمامی معادلات به هم ریخت.
جنگ جهانی دوم[ویرایش]
در سپتامبر ۱۹۳۹ م، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد. دیکتاتور آلمان، آدولف هیتلر، میخواست تا رایش سوم به یک قدرت مطلقه در اروپا، تبدیل شود. در ابتدا تاکتیک حملات برق آسا موفقیتآمیز مینمود. اما پس از سال ۱۹۴۳م، قوانین متفقین، متشکل از نیروهای آمریکا، شوروی و انگلستان، بر آلمان برتری یافتند. سرانجام، آلمان در ماه مه۱۹۴۵میلادی، نه روز پس از خودکشی هیتلر، تسلیم شد. بیش از بیست میلیون اروپایی در این جنگ کشته شدند.
تاریخ اروپا[ویرایش]
منابع[ویرایش]
دکتر احمد نقیب زاده (۱۳۷۴)، تحولات روابط بینالملل، نشر قومس راما ملکوته (۱۳۷۴)، روابط سیاسی، د
پانویس[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
کیرم تو اول تا اخر توم