توجه : تمامی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط ایدی موجود در بخش تماس با ما بالای سایت یا ساماندهی به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود. به امید ظهور مهدی (ع).

    چرا می گویند وقت از طلا گرانبهاتر است فارسی هفتم

    1 بازدید

    چرا می گویند وقت از طلا گرانبهاتر است فارسی هفتم را از سایت هاب گرام دریافت کنید.

    چرا می گویند وقت از طلا گران بهاتر است؟ صفحه 67 فارسی هفتم

    منبع مطلب : nexload.ir

    مدیر محترم سایت nexload.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    چرا می گویند وقت از طلا گرانبهاتر است؟

    انشا در مورد وقت از طلا گرانبهاتر است به همراه مثال

    چرا می گویند وقت از طلا گرانبهاتر است؟

    در ادامه مطلبی با موضوع جالب “چرا می گویند وقت از طلا گرانبهاتر است؟” نوشته شده است. امیدواریم مورد استفاده واقع گردد. با دانشچی همراه باشید.

    وقت گرانبهاتر از طلا

    این که چرا گفته اند ” وقت از طلا گران بهاتراست ” قطعا به سالها ی دور برمی گردد. سال هایی که هنوزآدم ها به کشف سنگ ها یا فلزات گران بها تراز طلا دست نیافته بودند.

    ارزش وقت هم درمناسبات و روابط اجتماعی این گونه است. بسیاری از ما هنوز وقت را به طلاتشبیه و قیمت گذاری می کنیم. در صورتی که آن را باید با یک قطعه از شهاب سنگهایی که به ندرت وارد جو زمینمی شوند تشبیه کرد.

    شهاب سنگ ها نمونه ی بارزی ازسرعت فوق العاده وهمچنین تمام شدن انرژی ذخیره شده در خود هستند. آن ها وقتی وارد جو زمین می گردند، به سرعت سرد می شوند. یعنی عمر مفیدشان همان به سرعت آمدن و گذشتن از لایه ی جو است.

    اگر بخواهیم برای وقت هم از این تشبیه استفاده کنیم، باید بگوییم : زمان و وقت مثل شهاب سنگی است که به سرعت می آید و زود تمام و سرد می شود. برای هر موقعیتی هم فقط یک بارمی تواند اتفاق بیفتد. هیچ کس ندیده شهاب سنگی که به زمینمی افتد، دوباره به آسمان برگردد.

    این جهان ما روزها و شب ها و آدم های بسیاری را دیده. شاید اگر زبان گویا و قابل شنیدن داشت، به ما می گفت: تنها کسانی به بهبود اوضاع زمین، برای زیستن بهتر کمک نموده اند که از لحظه لحظه وقت شان استفاده کرده اند.

    زمان رابطه ی تنگاتنگی با عمر بشر دارد. اگرآدم را به ظرف تشبیه کنیم، وقت و عمر، عصاره ی زندگیاست، که ازآن بنوشی یا ننوشی، تمام می شود.افسوس که بسیاری ازما اوقات را به توفان ها و گرد بادها می سپاریم تا عصاره ی شیرین زندگی را به هدر بدهیم.

    البته باید اذعان داشت استفاده از وقت هم مثل هر کاری احتیاج به دانش مرتبط با خودش را دارد. برای آگاهی از ارزشمند بودن وقت باید به ارزش هایی که باید وجود داشته باشند فکر کرد.

    در مثالی ساده می توان چنین گفت: آیا اگرسیستم آبرسانی ساختمان شما، یا همان لوله کشی محل سکونت و فعالیت ما دچارمشکل ترکیدگی لوله و فوران آب بشود، منتظرمی مانیم تا آب همه جارابگیرد؟ یا بلافاصله دست به کار می شویم و به هر طریقی ازنشت آب جلوگیری می کنیم؟

    معلوم است که حتی ساده ترین آدم ها به سرعت آستین همت را بالا می زنند واز” وقتِ عمل” چشم پوشی نمی کنند. این مثال ساده و پیش و پا افتاده را اگر همه ی ما درکلیه امور زندگی به کار بگیریم و از”وقت” به طریق منطقی و به جا استفاده کنیم، هم به کیفیت روال زندگی خود کمک کرده ایم وهم برای دیگران مفید بوده ایم.

    جالب است بدانیم همه ی موجودات به صورت غریزی از ” وقت” بهترین استفاده را می برند. شاید احتیاج به مثال نباشد که بسیاری از ما دیده ایم که هر صبح پرندگان راهی دشتوصحراهای دور می شوند تا از وقت برای تامین نیازهای شان استفاده کنند.یا بسیار از موجودات دیگر.

    ظاهرا فقط انسان است که بنابر اقتضای موجودیت اش، باید با اندیشه و شناخت از”وقت” که از طلا با ارزش تر است استفاده ی لازم را ببرد.
    شاید زمانآن رسیده باشد که به جای قورت دادن قورباغه ها، وقت را قورت بدهیم!

    اختصاصی-دانشچی

    منبع مطلب : www.daneshchi.ir

    مدیر محترم سایت www.daneshchi.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    وقت از طلا گرانبهاتر است - ارزش وقت نسخه متنی

    وقت از طلا گرانبهاتر است

    «مواهب دنیا هر قدر فراوان و بی‌حساب باشد برای استفاده از آن وقت لازم است. می‌گویند: وقت از طلا گرانبهاتر است؛ زیرا به وسیل? صرف وقت می‌توان طلا به دست آورد ولی دقایق تلف شده را به طلا نمی‌توان خرید. با وجود این چه بسیارند اشخاصی که وقت خود را بیهوده تلف می‌کنند، گویی قرنهای متمادی در این جهان زندگی خواهند کرد. اگر پولشان گم شود ملول و آزرده می‌شوند و در جستجوی آن از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند، ولی هیچ وقت از تلف شدن وقت خویش اظهار ملالت نمی‌کنند. وقت، یعنی زندگی، این روزها و شبها که علی الدّوام از برابر ما می‌گذرد و چون مهره‌های سفید و سیاه در تاس فنا می‌ریزد، هر کدام قطعه‌ای از زندگانی ما را تشکیل می‌دهد. هر روزی که می‌گذرد زندگی کوتاه‌تر می‌شود و ما یک قدم به قبر نزدیکتر می‌شویم. این قافل? عمر بسرعت می‌گذرد و ما را به همراه خود به آستان مرگ می‌کشاند. افسوس که ما از این حقیقت روشن بی خبریم تا وقتی که کار از کار می‌گذرد و بهار عمر سپری می‌شود و برف پیری سر و رویمان را می‌پوشاند آن وقت در بازپسین ایّام حیات، هنگامی که آفتاب عمر نزدیک غروب رسیده، دمی به جای خود توقف می‌کنیم و حوادث گذشته را که چون نواری دراز، پشت سر ما تا دور? ‌طفولیت امتداد می‌یابد، از نظر می‌گذرانیم و به روی خراب? آمال خویش با حسرت و ندامت اشک می‌ریزیم ولی هیهات! کار از کار گذشته و پشیمانی سودی ندارد.

    زندگانی چنان کوتاه است که هنوز چشم نگشوده باید از این سرای، رخت سفر ببندیم، با وجود این، یک ثلث اوقات خود را در خواب راحت می‌گذرانیم و دو ثلث دیگر را در خواب غفلت! همیشه در خوابیم[24] و فقط موقعی بیدار می‌شویم که باید بمیریم. یکی از بزرگان گوید: روزگار زندگی را چنان بگذرانید که به هنگام مرگ دچار حسرت نشوید. این سخن عین حکمت است ولی کیست که آن را به کار بندد و دقایق عمر عزیز را بیهوده تلف نکند؟!

    می‌گویند: اسکندر در اثنای سفر به شهری رسید و از گورستان عبور کرد، لوح قبور را خواند و به حیرت فرو رفت؛ زیرا مدت حیات صاحبان قبور که بر روی سنگها رقم شده بود، هیچ کدام از ده سال تجاوز نمی‌کرد. یکی از بزرگان شهر را پیش خواند و به او گفت: شهری باصفا، با هوای خوب و آب گوارا چرا زندگی مردمش چنین کوتاه است؟ آن مرد بزرگ در پاسخ گفت: ما زندگی را با نظری دیگر می‌نگریم. زندگی به خوردن و خفتن و راه رفتن نیست، ـ که در این قسمت ما و حیوانات تفاوتی نداریم ـ زندگی حقیقی آن است که به اقتضای حکمت در جستجوی معرفت بگذرد. بدین قرار هیچ کس بیش از پنج یا شش و حداکثر ده سال زندگی نمی‌کند؛ زیرا قسمت اعظم عمر به غفلت سپری می‌شود.

    بزرگی گوید: دو چیز است که باز نمی‌گردد، روزی که از دست رفت و تیری که از شست رها شد. بنابر این باید قدر روزها را بدانیم و آنها را بیهوده تلف نکنیم.

    این که گفته می‌شود قدر وقت را بدانید و دقایق گرانبها را بیهوده از دست ندهید مقصود این نیست که دائماً در کوشش و اضطراب باشید و راحت و آرام را برخود حرام کنید. نه این هم غلط است. اعتدال، طریق? ‌عاقلان است و هر چیزی به جای خویش نیکوست. در موقع کار، کار و به هنگام راحت،‌ آسودگی و استراحت. ساعاتی که در مصاحبت دوستان می‌گذرد یا برای گردش و ورزش و تفریحات سالم مصرف می‌شود در ردیف اوقات تلف شده نیست. ورزش و تفریح هزاران فایده دارد که کوچکترین آن دفع ملالت کارهای روزانه است، بعلاوه ورزشهای سخت وسیل? خوبی برای تربیت روح است و به کمک آن می‌توانیم بر هوسهای خود غالب شده، روح سرکش را تحت نفوذ خویش درآوریم. [25]مکرر می‌شنویم که خیلی‌ها از نداشتن وقت شکایت می‌کنند و می‌گویند که قسمت اعظم کارهایشان راکد مانده و فرصتی برای انجام آن به دست نمی‌آورند، باید توجه داشت که این ناشی از بی نظمی و برنامه ریزی نکردن در کارهاست و نباید آن را بهانه برای کمیِ وقت، قرارداد. بعضی دیگر از کثرت کار اظهار ملالت می‌نمایند و اظهار می‌دارند که تراکم امور آنها را خسته و وامانده کرده است. اینان نیز به راه خطا می‌روند چون بیکار نشستن و دست روی دست گذاشتن، خستگی را رفع نمی‌کند بلکه انسان را خسته‌تر می‌کند. برای رفع ملالت نباید از کار گریخت بلکه باید کارهای متنوّع را پیش گرفت. بدن هیچگاه از کار باز نمی‌ایستد. حتی موقعی که اعصاب ما، در ظاهر، از کار باز می‌ماند باز هم مغزمان بیدار است و کار می‌کند. بنابر این ما همیشه کار می‌کنیم. اصولاً در قاموس انسان نباید واژ?‌ خستگی راه یابد. چیزی که هست، ما از کارهای یکنواخت خسته می‌شویم و می‌خواهیم کار تازه‌ای داشته باشیم.

    منبع مطلب : library.tebyan.net

    مدیر محترم سایت library.tebyan.net لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    جواب کاربران در نظرات پایین سایت

    مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
    مهدی 2 سال قبل
    -1

    نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    برای ارسال نظر کلیک کنید