کشور فلسطین توسط چه رژیمی به زور اشغال شده است
کشور فلسطین توسط چه رژیمی به زور اشغال شده است را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
سرزمینهای اشغالشده توسط اسرائیل
اراضی اشغال شده توسط اسرائیل، مناطقی هستند که توسط سازمان ملل متحد و بسیاری از دیگر سازمانهای بینالمللی، دولتها و دیگران برای اشاره به منطقه اشغال شده توسط اسرائیل از مصر، اردن و سوریه پس از جنگ شش روزه ۱۹۶۷، به عنوان منطقه اشغال شده معین شدهاند. اسرائیل همچنین جنوب لبنان را نیز طی سالهای ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ و همچنین جزیرههای صنافیر و تیران را از هنگام جنگ شش روزه اشغال کرد. این مناطق شامل کرانه غربی، نوار غزه و بیشتر بلندیهای جولان و تا ۱۹۸۲، شبهجزیره سینا است. به کرانه غربی رود اردن و نوار غزه، اراضی فلسطینی یا مناطق اشغال شده فلسطینی هم گفته میشود. حکومت فلسطین، اتحادیه اروپا،[۱] و شورای امنیت سازمان ملل متحد (قطعنامه ۴۷۸)[۲] شرق بیتالمقدس را بخشی از کرانه غربی میدانند، موضعی که اسرائیل آن را انکار میکند. اسرائیل شرق بیتالمقدس را طبق قانون بیتالمقدس ضمیمه خود کردهاست.
اسرائیل لفظ «مناطق مورد مناقشه» را برای کرانه غربی ترجیح میدهد.[۳][۴]
این واژه اولین بار در قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد، پس از جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ به کار رفت، که خواهان «استقرار یک صلح پایدار و منصفانه در خاور میانه از طریق «اعمال هر دو اصل زیر: … عقبنشینی قوای مسلح اسرائیلی از مناطق اشغالی در نبردهای اخیر … خاتمه همه ادعاها یا حالتهای تجاوز» و احترام به حق همه کشورهای منطقه برای زندگی در مرزهای به رسمیت شناخته شده و امن در صلح بود. به هرحال، عقبنشینی از مناطق مشروط به یک صلح مذاکره شده بود، که دول عرب پس از قطعنامه خرطوم (۲۴۲) آن را رد کردند.[نیازمند منبع][۵]
پس از عقبنشینی یکجانبه نیروهای دفاعی اسرائیل از شبهجزیره سینا در ۱۹۸۲، به عنوان بخشی از معاهده صلح اسرائیل و مصر، این منطقه دیگر منطقه اشغالی شناخته نشد. اسرائیل بهطور یکجانبه در سپتامبر ۲۰۰۵ نوار غزه را آزاد کرد، و اعلام کرد دیگر نوار را اشغال نکردهاست اما تا سال ۲۰۰۹ به گزارش سازمان عفو بینالملل اسرائیل کنترل حریم هوایی غزه، آب محلی، برق و ارتباطات آن را در دست داشته و خروج و ورود کالا و مردم به صورت هوایی یا دریایی از غزه و مرز آن با مصر را کنترل میکند همچنین حملههای کنترل شده در غزه از جمله دستگیری مردان تحت تعقیب یا عملیاتهایی اصطلاحاً کشتارهای هدفگیریشده که در حملات هوایی حجم بالایی از غیرنظامیان نیز در آن گزارش شدند.[۶] اسرائیل همچنان از سوی سازمان ملل، آمریکا، بریتانیا و بسیاری از سازمانهای حقوق بشری در نوار غزه نیروی اشغالگر شناخته میشود.[۷][۸] اسرائیل بودن نیروی اشغالگر در نوار غزه را رد میکند. ضمیمه شدن شرق اورشلیم در ۱۹۸۰[۹] و بلندیهای جولان در ۱۹۸۱،[۱۰] توسط هیچ کشوری به رسمیت شناخته نشدهاست (قطعنامه ۴۹۷ سازمان ملل).[۱۱]
تنش پایتخت اسرائیل و اورشلیم[ویرایش]
دونالد ترامپ ریاست جمهوری آمریکا در تاریخ ۶ دسامبر ۲۰۱۷ میلادی با توجه به مصوبهٔ سال ۱۹۹۵ کنگره ایالات متحده دربارهٔ انتقال سفارت این کشور به اورشلیم، دستور اجرایی شدن این مصوبه را صادر کرد و این شهر را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت.[۱۲] در انتشار این خبر ترامپ اشارهای به تقسیم اورشلیم غربی و قدس شرقی به عنوان پایتخت اسرائیل و فلسطین نکرده و بیبیسی فارسی با لحنی بیپرده به نقل از وی گفت: «دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا بیتالمقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت». این لحن ترامپ باعث بالا گرفتن تنشها بین دو طرف اسلامی و یهودی شد. بلافاصله با انتشار گفتههای ترامپ صداهای فارسیزبان مطرح اسرائیل در بیبیسی فارسی به موضوع تقسیم بیتالمقدس بین اسرائیل و فلسطین اشاره کردند. ترامپ در سخنانش تأکید کرده بود که رسمی شدن بیتالمقدس به عنوان پایتخت اسرائیل برای آمریکا، موضعگیری کاخسفید به نفع یکی از طرفین درگیر نیست و تصمیم نهایی دربارهٔ مرزبندی و تقسیم بیتالمقدس با اسرائیل و فلسطینیان است.[۱۲]
به رسمیت شناختن مرزهای ۱۹۶۷ اسرائیل[ویرایش]
حسین علیزاده که دیپلمات سابق جمهوری اسلامی ایران است دربارهٔ اینکه برخی منکر وجود کشور اسرائیل میشوند گفت: دسامبر ۲۰۱۲ در دوران محمود احمدینژاد، محمود عباس قطعنامهای را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به رای گذاشت که از نقشه تاریخی سرزمین فلسطین به نسبت ۲۲ به ۷۸ بین فلسطین و اسرائیل تقسیم میشد تا صلح برقرار شود که رای بسیاری آورد از جمله رای مثبت جمهوری اسلامی ایران به عنوان رئیس جنبش عدم تعهد در آن زمان که به ۱۲۰ عضو جنبش عدم تعهد توصیه کرد که به طرح محمود عباس رای مثبت بدهند. از طرفی افزود که سید علی خامنهای نیز در گفتههایش مخالفتی با مرزهای ۱۹۶۷ برای تشکیل کشور فلسطین نداشتهاست چیزی که مورد تأیید حماس نیز میباشد[۱۳] و در اردیبهشت ۱۳۹۶ خالد مشعل گفتهاست: «در سند سیاسی جدید حماس آمدهاست که برپایی کشور مستقل فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷ یک توافق ملی است»[۱۴] اما از طرفی به نقل از خبرگزاریهای ایران در حالی که حماس فراخوان آشکار نابودی اسرائیل را حذف کرده[۱۵] همچنان کشور اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد[۱۶][۱۷] و سعی میکند که نزاع را به جای یهودیان (یا یهودیت) روی صهیونیسم (به گفته وی اشغالگر) متمرکز کند از این رو دیوید کیز سخنگوی نخستوزیر اسرائیل این رویکرد حماس را صلحآمیز ندانسته و حماس را در تلاش برای فریب جامعه جهانی برای کاهش فشارها میداند و کیز میگوید که حماس در تلویزیون عربی زبان خود و مسجد و مدرسه هر روز تبلیغ میکند که: «اسرائیل را از بین ببرید؛ و نسل یهودیان را باید از بین برد.»[۱۵]
پیش از این اظهارات ترامپ به ویژه در دولت اوباما طی سالهای گذشته زمانی که توافق صلح بین فلسطینیان و اسرائیل با تشکیل کشور و دولت فلسطین پررنگ شده بود شعار خمینی مبنی بر «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود.» در آستانه نوروز ۱۳۹۵ روی موشکهای مانور موشکی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران قرار داده شد[۱۸][۱۹] و جمهوری اسلامی از هر گونه ارتباطات ورزشی یا رفت و آمد با اسرائیل ممانعت کرد.
اشغال بخش فلسطینی توسط اسرائیل[ویرایش]
اسرائیل از ۱۹۸۰ منطقه شرقی اورشلیم بزرگ که به بخش فلسطین اشغالی معروف است را رسماً به خاک خود اضافه کرد اما مورد تأیید جامعه جهانی قرار نگرفت. شهر قدیمی که هیکل سلیمان در آن است از نظر یونسکو متعلق به هیچ کشوری (نه فلسطین نه اسرائیل) نمیباشد و در مرز اورشلیم شرقی و غربی واقع است. یونسکو سال ۲۰۱۱ مجدد تأکید کرد که موضع خود را تغییر ندادهاست و مطابق با قطعنامههای سازمان ملل متحد منطقه شرقی اورشلیم را منطقه فلسطینی اشغالی از اورشلیم مدرن یا بزرگ عنوان کرد که معضل کلی اورشلیم باید در مذاکرات دوطرفه قطعی حل شود.[۲۰] از زمان اشغال منطقه شرقی توسط اسرائیل شهرکسازی در این منطقه از شهر مقدس ادامه داشتهاست. نقشه جزء به جزء مناطق اشغالی
ترامپ و اسرائیل در تضاد با سازمان ملل[ویرایش]
دسامبر ۲۰۱۷ پاپ فرانسیس و دبیرکل سازمان ملل متحد، آنتونیو گوترش مخالفت اکید خود را با تصمیم یکطرفه ترامپ عنوان کردند. شورای امنیت سازمان ملل پیشنویس قطعنامهای را مبنی بر تجدیدنظر در تصمیم کاخ سفید مطرح کرد که با موافقت تمام اعضا مواجه شد اما توسط آمریکا وتو شد (حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد) و بنیامین نتانیاهو در پیامی ویدئویی از ترامپ و هیلی تشکر کرد. نیکی هیلی، سازمان ملل را به دشمنی با اسرائیل متهم کرد.[۲۱]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
فلسطین
فلسطین (به عربی: فلسطین، به عبری:פלסטינה) بهصورت تاریخی و از دوران روم باستان به ناحیهای گفته میشده که بین دریای مدیترانه و کرانههای رود اردن واقع شدهاست.
فلسطین در دورانهای حتی قدیمی تر به ناحیهای محدود تر در کنار مرز دریای مدیترانه اطلاق میشد. در معنی جغرافیایی گستردهتر آن فلسطین میتواند به منطقهای اشاره کند که شامل مناطق اسرائیلی و فلسطینی، بخشهایی از اردن، لبنان و سوریه باشد.[۱][۲] فلسطین همچنین میتواند به ناحیهای که در ابتدای قرن بیستم تحت قیومیت بریتانیا پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول درآمد باشد. فلسطین همچنین ممکن است به کشور فلسطین که توسط السلطة الوطنیة الفلسطینیة (حکومت خودگردان فلسطین) اعلام شده و توسط بیش از صد کشور به رسمیت شناخته میشود اطلاق شود.[۳] سایر نامهای استفاده شده جهت اشاره به این کشور عبارتند از: سرزمین مقدس (زبان عربی: الأرض المقدسة، در زبان عبری: ארץ הקדש، زبان لاتین: ترا سانکتا)،
مرزها و نامهای منطقه
در متون مصر باستان تمامی منطقهٔ ساحلی خاورنزدیک که در امتداد ساحل مدیترانه بین مصر جدید و ترکیه بودهاست رتنیو (R-t-n-u) نامیده شدهاست. این منطقه به سه ناحیه تقسیم میشد. ناحیهٔ جنوبی رتنیو (که Djahy نامیده میشد) شامل اسرائیل جدید و اراضی فلسطینی، ناحیهٔ مرکزی شامل لبنان و ناحیهٔ شمالی (که Amurru نامیده میشد) شامل ساحل سوریه تا شمال رودخانهٔ اورنتس در نزدیکی ترکیه بود.
در عصر آهن، پادشاهی اسرائیل بر منطقهای شامل اورشلیم تا منطقهای در نزدیکی اسرائیل جدید و قلمروی فلسطینی حاکمیت داشت و در غرب و شمال بخش عمدهای و نه تمام سرزمین اسرائیل را شامل میشد. پس از تقسیم شدن این حکومت، بخش جنوبی به پادشاهی یهود و بخش شمالی به پادشاهی اسرائیل تبدیل شد.
کلمهٔ فلسطین از فلسطینیهای باستان که نام یک گروه غیریهودی ساکن در منطقهای کوچک از ساحل جنوبی به نام فیلیستا است، گرفته شدهاست. مرزهای 'فیلیستا' در نزدیکی نوارغزه قرار دارد و پنج شهر غزه، اشکلون، اشداد، اکرون، و جت را در بر میگیرد. در آثار مصری آمدهاست که افرادی که پلست (P-r-s-t) نامیده میشدند، از جمله کسانی بودند که در زمان حکومت رامسس سوم به مصر حمله کردند. این قضیه احتمالاً به فلسطینیها اشاره دارد. کلمهٔ پلشت (درزبان عبری: Pəléshseth) معمولاً در انگلیسی به فیلیستیا ترجمه میشود و در کتاب مقدس برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی جنوبی به کار رفتهاست. در سالنامههای پادشاه آشوری، سارگن دوم، کلمهٔ پلشتو برای این معنی آورده شدهاست. چنین به نظر میرسد که در زمان آشوریها، قبیلهٔ فیلیستا از بین رفتهاست، ولی نام آن سرزمین همچنان مورد استفاده بودهاست. در دورهٔ پارس، صورت یونانی این نام برای اولین بار در قرن پنجم قبل از میلاد به وسیلهٔ هرودتوس در اشاره به ناحیهای از سوریه به نام Palaistinêi به کار رفت. (درلاتین: پلستینا، در انگلیسی: پلستاین). مرزهای ناحیهٔ مورد اشارهٔ هرودتوس دقیقاً عنوان نشده بودند، اما جوزفوس از این نام تنها برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی کوچک فیلیستیا استفاده میکرد. تولمی نیز از این کلمه استفاده کردهاست. در لاتین، پلینی نیز برای ناحیهای از سوریه به کار رفته که پیشتر پلستینا نامیده شدهاست.
در دورهٔ رومی، ناحیهٔ یهود (شامل سامره) دربرگیرندهٔ بیشتر اسرائیل و قلمروی فلسطین بودهاست. اما پس از شورش بار کخبا، رومیها این مرزها را به ناحیهٔ سوریه فلسطین (درلاتین: سوریه پلستینا شامل یهود) و سامره گسترش دادند.
در دورهٔ بیزانس، کل این منطقه (شامل سوریه، فلسطین، سامره و ایالت جلیل) دوباره پلستینا نام گرفت و بین دیوسس اول و دوم تقسیم شد. بیزانسیها همچنین سرزمینی شامل نگو، سینا و ساحل غربی شبه جزیره عرب را پلستینا سالوتریس نامیدند که گاهی پلستینای سوم نامیده میشد. از دورهٔ بیزانس، مرزهای بیزانسی پلستینا (اول و دوم) برای اشاره به منطقهٔ جغرافیایی بین رودخانهٔ اردن و دریای مدیترانه به کار رفتهاست.
متون مقدس
در کتب مقدس یهودی در دورهٔ پیش از اسرائیل برای اشاره به این ناحیه کنعان به کار رفته و پس از آن از اسرائیل (ییسرائیل) استفاده شدهاست. نام سرزمین یهود نیز به همراه چندین عنوان شاعرانه مورد استفاده قرار گرفتهاست. سرزمین شیر و عسل، سرزمینی که خداوند در آن برای تعیین شما برای پدرهایتان سوگند یاد کردهاست، سرزمین مقدس، سرزمین خداوند و سرزمین موعود. در مورد سرزمین کنعان آمدهاست که شامل کل سرزمین لبنان میباشد. چنین به نظر میرسد که در این سرزمین پهناور قبیلههای یهودی البته به همراه سایر گروههای قومی سکونت داشتهاند.
وقایع چهار انجیل از کتاب مقدس مسیحی تماماً در سرزمین فلسطین اتفاق افتادهاند.
دورهٔ بابل و پارس
پس از هجوم پادشاهی بابل به یهودیان، در سال ۵۸۷ پیش از میلاد، معبد اول به دست نبوکدنصر دوم نابود شد و یهودیان از سرزمین خود به نواحی دیگری تبعید گشتند. پس از گذشت ۴۸ سال از ویرانی این معبد، در سال ۵۳۹ پیش از میلاد کوروش بزرگ هخامنشی، با دور زدن سرزمین پادشاهی بابل، از شمال به این پادشاهی هجوم برد و به دروازههای پایتخت آن بابل رسید. نبوکدنصر بدون جنگ تسلیم شد و قوانین او به دست کوروش برچیده شدند. کوروش دستور داد که پیروان تمام ادیان آزاد هستند باید در امنیت کامل به پرستش خدای خود مشغول باشند. یکی از این اقوام، قوم یهود بودند و کوروش به ایشان پول و مال داد تا به اورشلیم برگشته و معبد خود را از نو بسازند. ۹ سال پس از این ماجرا، کوروش هخامنشی درگذشت و کار ساخت معبد به مدت ۱۴ سال دیگر هم ادامه پیدا کرد تا پس از گذشت ۲۳ سال، به سال ۵۱۶ پیش از میلاد در زمان فرمانروایی داریوش بزرگ، کار ساخت معبد به پایان رسید. معبد دوم اورشلیم به مدت ۵۸۶ سال پابرجا بود تا اینکه در سال ۷۰ میلادی به دست امپراطوری روم ویران شد.
دورهٔ رومی
در نتیجهٔ اولین جنگ یهودیان-رومیان (۶۶–۷۳)، اورشلیم غارت شد؛ معبد دوم نابود شد؛ و تنها، دیوار غربی باقیماند. در سال ۱۳۵، پس از سقوط شورش شورش یهود به رهبری بار کخبا در ۱۳۲، پادشاه روم هادریان اکثر یهودیها را از سرزمین یهود بیرون راند و بنابراین بسیاری از یهودیها در سامره و ایالت جلیل به سر میبردند. وی همچنین نام ناحیهٔ رومی یهود (اسرائیل) را به سوریه فلسطین تغییر داد. رومیها همچنین برای ایجاد جنگ روانی سعی بر تغییر نام اورشلیم به آلیا کپیتولینا کردند که این نام جدید دوام نیافت. با گذشت زمان از نام سوریه فلسطین تنها فلسطین باقیماند و در طول این مدت فلسطین به بخشی سیاسی و اجرایی در داخل قلمروی امپراتوری روم تبدیل شده بود.
دوره بیزانس (امپراتوری روم شرقی)
در حدود سال ۳۹۰، فلسطین به سه ناحیه تقسیم شد: پلستینا پریما، سکوندا و تریتا (فلسطین اول، دوم و سوم). فلسطین اول شامل یهود، سامره، ساحل و پری بود که حاکم آن در کاساری زندگی میکرد. فلسطین دوم شامل ایالت جلیل، در جزریل پایینی، نواحی شرق ایالت جلیل و بخش غربی دکاپلیس سابق بود و حکومت آن در سایتوپلیس قرار داشت. فلسطین سوم شامل نگو، اردن جنوبی که زمانی بخشی از ناحیه عرب بود و پیشتر ناحیهٔ سینا بود و پترا مقر حکومت آن بود. نام دیگر فلسطین سوم پلستینا سالوتاریس بود. این تقسیمبندی ناحیهٔ عرب را بخشی از اردن شمالی در شرق پری قرار داد. حکومت بیزانس بر فلسطین در زمان تصرف پارسها در سال ۶۱۴ موقتاً خاتمه یافت و سپس بعد از ظهور اسلام در شبه جزیره عرب و فتح منطقه توسط نیروهای اسلام که در سال ۶۳۵ آغاز شد، حکومت آنها بر این منطقه برای همیشه به پایان رسید.
دورهٔ خلافت
حاکمان مسلمان ناحیهٔ الشام (عربی سوریه) را به پنج بخش تقسیم کردند. جند فلسطین (در عربی: به معنای ناحیهٔ نظامی فلسطین) شامل منطقهای از سینا تا جنوب دشت آکر (عکا) بود. با گذشت زمان این منطقه کوچکتر شده و به سینا محدود شد. رفح، کاسارا (قیصریه)، غزه، جافا (یافا)، نابلوس، اریحا، راملا و اورشلیم شهرهای اصلی بودند. در ابتدا شهر لده مرکز بود، اما در سال ۷۱۷ به شهر راملا تغییر یافت. (پس از زمانی طولانی و مدتها بعد از پایان تقسیمبندی جندها، اورشلیم مرکز شد). اردن شامل ناحیهٔ شمال و شرق فلسطین بود. تیبریاس، لجیو، ایکر، بیسان، و تایر شهرهای اصلی آن بودند و تیبریاس مرکز منطقه بود. چندین شورش سیاسی مختلف مجدداً این مرزها را بارها تغییر داد. پس از قرن ۱۰، تقسیم مناطق به جندها کمکم روبه زوال گذاشت و حملات ترکها در دههٔ ۱۰۷۰ و سپس جنگ صلیبی اول این فرایند زوال را تکمیل کرد.
دورهٔ مبارزان صلیبی
رجوع کنید به مقالات جنگ صلیبی و پادشاهی اورشلیم.
دورهٔ مملوک
پس از کنترل دوبارهٔ مسلمانان بر فلسطین در قرن ۱۲ و ۱۳، تقسیمبندی نواحی دوباره انجام گرفت و در این مدت مرزها به سرعت تغییر میکردند. در ۱۲۶۳/۱۲۹۱ این کشور بخشی از قلمروی سلطان مملوک در مصر بود.
در اواخر قرن ۱۳، فلسطین در واقع شامل قسمتهای بسیاری از نواحی شیخنشین سوریه یعنی پادشاهی غزه (شامل آسکالن (عسقلان) و هبران (حیرون))، کراک (شامل جافا و لجیو)، سفاد (شامل سفاد، ایکر، سیدون و تایر (صور)) و بخشهایی از پادشاهی دمشق (در برخی دورهها از جنوب تا اورشلیم) بود.
در اواسط قرن ۱۴، سوریه دوباره به پنج ناحیه تقسیم شد که از بین آنها فلسطین شامل اورشلیم (مرکز آن)، راملا، آسکالن، حبرون و نابلس بود، در حالی که حوران شامل تیبریاس (مرکز) بود.
دوره عثمانی
پس از پیروزی عثمانی، این نام به عنوان نامی رسمی دیگر مورد استفاده نبود و دلیل این بود که ترکها اغلب نواحی فرعی را با نام مرکز مشخص میکردند. این منطقه در سال ۱۵۱۶ جزئی از امپراتوری عثمانی شد و تا سال ۱۶۶۰ در واقع بخشی از ویلایت (بخش) دمشق-سوریه محسوب میشد تا اینکه از ۷ مارس ۱۷۹۹ تا ژوئیه ۱۷۹۹ با اشغال جفا، حیفا و سکارا ارتباطش با دیگر نقاط قطع شد. در ۱۰ می۱۸۳۲ این منطقه یکی از نواحی ترکی بود که توسط محمد علی تصرف شده بود، اما در نوامبر ۱۸۴۰ دوباره تحت فرمانروایی مستقیم عثمانی قرار گرفت.
نام کهن همچنان توسط عموم و در موارد نیمه رسمی مورد استفاده قرار میگرفت. موارد بسیاری از استفاده از آن در طول سدههای شانزدهم و هفدهم بر جای ماندهاست. در طول قرن نوزدهم، «دولت عثمانی در مکاتبات رسمی خود، از عبارت ارض فلسطین (سرزمین فلسطین) برای اشاره به ناحیه واقع در غرب رود اردن که در سال ۱۹۲۲ تحت فرمانروایی انگلستان فلسطین نامیده شد استفاده میکرد». عربهای تحصیلکرده، از عبارت فلسطین، برای اشاره به کل فلسطین یا بیتالمقدس سنجاق یا تنها برای اشاره به منطقهٔ اطراف راملا استفاده میکردند. سلطان عثمانی در سال ۱۸۷۶ در پاسخ به درخواست خاخام ژوزف نانتونک برای صدور اجازه اسکان یهودیان ضمن منع مهاجرت گسترده به فلسطین گفت «تقریباً تمام سرزمینهای فلسطین اشغال شده، و استقلالی که نانتونک به دنبال آن است با اصول اجرایی کشور در تعارض است» و پس از آن نیز دولت عثمانی در سالهای ۱۸۸۴، ۱۸۸۷، و ۱۸۸۸ احکامی علیه اسکان انبوه یهودیان صادر کرد. در سال ۱۸۸۲ شمار چشمگیری از یهودیان شروع به هجرت به سرزمین مقدس کردند و مزارع جمعی (کیبوتس) ایجاد کرده و سرانجام حومهٔ تل آویو را در سال ۱۹۰۹ به وجود آوردند، که بعدها در سال ۱۹۲۱ تبدیل به یک شهر شد. شمار یهودیان فلسطین که در سال ۱۷۰۰ تنها ۷٬۰۰۰ نفر بود تا سال ۱۹۰۰ به ۶۰٬۰۰۰ نفر رسید (جمعیت کل فلسطین در این سال ۵۰۰٬۰۰۰ نفر بود) که این امر به عقیده کارپات حاکی از آن است که «سیاست عثمانی مبنی بر اجازه به افراد برای مهاجرت و اسکان، و همزمان ممانعت از مهاجرت گروههای انبوه، با موفقیت همراه بودهاست».
حکمرانی عثمانی بر منطقه تا زمان جنگ عظیم (جنگ جهانی اول) یعنی زمانی که عثمانی از آلمان و متحدانش جانبداری کرد ادامه یافت. در طول جنگ جهانی اول، همزمان با فروپاشی امپراتوری عثمانی، بریتانیا عثمانی را از بیشتر این مناطق به عقب راند. با پایان امپراتوری عثمانی، شمار یهودیان فلسطین به ۵۵٬۰۰۰ نفر کاهش یافت.
قرن نوزدهم و قرن بیستم
در اروپا تا پیش از جنگ جهانی اول، فلسطین به منطقهای که در مسیر شمال به جنوب از رافیا (جنوب شرقی غزه) تا رودخانه لیتانی (واقع در لبنان) امتداد مییافت اطلاق میشد. این منطقه از غرب به دریا و از شرق به منطقهای که حدود آن به خوبی مشخص نشده بود و صحرای سوریه از آنجا آغاز میشد ختم میشد. در منابع مختلف در اروپا، مرز شرقی در اطراف رود اردن تا شرق امان تعیین میشد. صحرای نگو در این منطقه واقع نمیشد.
بر اساس موافقتنامه سایکس-پیکو در ۱۹۱۶ پیشبینی شده بود که بیشتر فلسطین، پس از رهایی از کنترل عثمانی، تبدیل به منطقهای بینالمللی خواهد شد که تحت کنترل مستقیم فرانسه یا انگلیس قرار نخواهد داشت. بلافاصله پس از آن، آرتور بالفور وزیر امور خارجه انگلیس با صدور بیانیه بالفور در سال ۱۹۱۷، سرانجام طرح تأسیس وطن یهودیان در فلسطین را مطرح کرد.
نیروی اعزامی مصر به رهبری انگلیس که تحت فرماندهی ادموند آلن بای، وایکانت اول آلن بای، در تاریخ ۹ دسامبر، ۱۹۱۷ بیتالمقدس را تصرف کرده و به دنبال شکست نیروهای ترکیه در فلسطین در نبرد مگیدو در سپتامبر ۱۹۱۸ تمامی مشرق را اشغال کرد.[۴]
فلسطین تحت قیمومت انگلیس (۱۹۴۸–۱۹۲۰)
استفاده رسمی از واژهٔ انگلیسی فلسطین با اعطای حکم قیمومت فلسطین به انگلیس بار دیگر رایج شد. در آغاز این دوره، نام ارتز ییسریل (سرزمین اسرائیل به زبان عبری) از طریق یک تمبر پستی در سال ۱۹۲۰، توسط هربرت ساموئل نخستین نماینده انگلیس در فلسطین که بین سالهای ۱۹۲۵–۱۹۲۰ این سمت را در اختیار داشت رایج شد. مقامات وزارت امور خارجه انگلیس به این اقدام وی اعتراض کردند اما با انتقال مسئولیت فلسطین از وزارت امور خارجه به وزارت مستعمرات این اقدام وی به دست فراموشی سپرده شد. در آوریل ۱۹۲۰ شورای عالی متحدین (ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ژاپن) در کنفرانس سانرمو تصمیماتی رسمی در مورد سرزمینهای تحت قیمومت اتخاذ کرد. بر این اساس بریتانیا قیمومت فلسطین را پذیرفت، اما تصمیمی در مورد مرزهای سرزمینهای تحت قیمومت و شرایطی که این سرزمینها میبایست به موجب آن اداره میشد اتخاذ نشد. چیم ویزمن، نماینده سازمان صهیونیستی در سانرمو، متعاقباً گزارشی در این مورد به همکاران خود در لندن ارائه کرد.
در ژوئیه ۱۹۲۰، نیروهای فرانسه فیصل اول از عراق (فیصل بن حسین) را از دمشق بیرون راندند و به فرمانروایی کماهمیت وی بر منطقه اردن یعنی جایی که سران محلی سابقاً با هرگونه قدرت مرکزی مخالفت میکردند پایان دادند. شیوخ، که پیشتر پیمان وفاداری با شریف منعقد کرده بودند، از انگلیسیها خواستند اداره منطقه را بر عهده بگیرند. هربرت ساموئل خواستار گسترش حیطه اختیار دولت فلسطین تا اردن شد، اما در دیدار وینستون چرچیل و امیر عبدالله از اردن که در مارس ۱۹۲۱ در قاهره و بیتالمقدس انجام شد قرار بر این شد که امیر عبدالله (در آغاز تنها برای شش ماه) از سوی دولت فلسطین اداره این منطقه را بر عهده بگیرد. در تابستان ۱۹۲۱ اردن به سرزمینهای تحت قیمومت ملحق شد، اما از شرط سرزمین ملی یهودیان مستثنی شد. در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ جامعه ملل ضوابط سرپرستی انگلیس بر فلسطین و اردن را تأیید کرد. در ۱۶ سپتامبر جامعه ملل رسماً یادداشتی از آرتور بالفور (لرد بالفور) را که تأیید میکرد اردن باید از بندهای مربوط به تأسیس سرزمین ملی یهودیان و نیز «تسهیل» مهاجرت یهودیان به این سرزمین و اسکان آنان مستثنی شود تصویب کرد. در واقع، در حالیکه عربها به راحتی میتوانستند در فلسطین اسکان یابند، انگلیسیها از اسکان یهودیان در اردن ممانعت میکردند. (رجوع شود به سند مربوط به ورود یهودیان به اردن) اردن در اصل ۷۷ درصد از فلسطین را تشکیل میداد بدین ترتیب رهبران یهودیان اعتقاد داشتند این امر یک بیعدالتی آشکار و تقسیم ناعادلانه سرزمینی بود که بر اساس اعلامیه بالفور به عنوان سرزمین ملی یهودیان در نظر گرفته شده بود.
اعطای حق قیمومت به دلیل نگرانیهای ایالات متحده آمریکا در ارتباط با جاهطلبیهای استعمارگرانه انگلیس و نیز نگرانیهای ایتالیا در مورد اهداف فرانسه به تأخیر افتاد. فرانسه نیز تا زمانی که اعطای حق قیمومت سوریه به این کشور نهایی نشده بود از توافق در مورد فلسطین امتناع میکرد. به گفتهٔ لوئیس.
حتی پیش از آنکه حکم قیمومت در سال ۱۹۲۳ به صورت قانونی اجرا شود (متن ۱۹۲۲: حکم قیمومت جامعه ملل برای فلسطین)، انگلیسیها از واژهٔ فلسطین برای نامیدن بخش غربی رود اردن و از اردن برای نامیدن بخش شرقی این رود استفاده میکردند. اما، فلسطین در معنای سرزمین ملی یهودیان اغلب شامل سرزمینهای هر دو سوی رو اردن است.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، موقعیت انگلیس در فلسطین به تدریج بدتر شد. این امر ناشی از مجموعهای از عوامل همچون موارد ذیل بود:
سرانجام دولت انگلیس در سال ۱۹۴۷ اعلام کرد که خواستار پایان دادن به سرپرستی خود بر فلسطین است، و مسئولیت اداره فلسطین را به سازمان ملل متحد محول کرد.
طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین
در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با دو سوم رأی اکثریت بینالمللی، طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین را به تصویب رساند (قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد)، این طرح که برای پایان دادن به مناقشه عربها و اسرائیل (مناقشه عرب و یهودیان) در نظر گرفته شده بود سرزمین فلسطین را به دو کشور یهودینشین و عربنشین تقسیم میکرد، و بخش اعظم بیتالمقدس را که شامل بیتاللحم میشد تحت کنترل نیروهای بینالمللی قرار میداد. رهبران یهودیان (و از آن جمله آژانس یهودیان)، این طرح را پذیرفتند، اما رهبران عرب فلسطین آن را نپذیرفته و از مذاکره در مورد آن امتناع کردند. کشورهای عرب و مسلمان همسایه فلسطین نیز با طرح تجزیه مخالفت کردند. پس از آنکه کمیته عالی عرب در سال ۱۹۴۷ اعلام شورش در بیتالمقدس کرد جامعه عرب واکنش خشونتآمیزی نشان داده و دست به درگیری زدند که در نتیجه آن بسیاری از ساختمانها و مغازهها در آتش سوختند. با ادامه کشمکشهای نظامی بین شبهنظامیان فلسطینی و یهودی در فلسطین، حق سرپرستی انگلیس بر فلسطین در تاریخ ۱۵ می۱۹۴۸ به پایان رسید در حالیکه یک روز پیش از آن تأسیس کشور اسرائیل اعلام شده بود (رجوع شود به اعلام تأسیس کشور اسرائیل). همسایگان عرب و ارتشهای آنان (لبنان، سوریه، عراق، مصر، اردن، ارتش جهاد، ارتش آزادیبخش عرب و عربهای محلی) بلافاصله پس از اعلام استقلال اسرائیل به این کشور حمله کردند، و متعاقب آن جنگ عربها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ درگرفت. در نتیجه، طرح تجزیه فلسطین هیچگاه عملی نشد.
وضعیت کنونی
پس از وقوع جنگ عربها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در موافقتنامههای آتشبس موقت مابین اسرائیل و کشورهای عرب همسایه آن هیچگاه از فلسطین به عنوان یک سرزمین مجزا نامی برده نشد. در این موافقتنامهها فلسطین بین اسرائیل، مصر، سوریه و اردن تقسیم شد.
اسرائیل علاوه بر مناطقی که سازمان ملل متحد تقسیمبندی کرده بود ۲۶ درصد از سرزمینهای تحت قیمومت در غرب رود اردن را نیز تصرف کرد. اردن نیز ۲۱ درصد از سرزمینهای تحت قیمومت را تصرف و به خاک خود ضمیمه کرد. بیتالمقدس به دو بخش تقسیم شد، و اردن بخشهای شرقی از جمله شهر باستانی را در اختیار گرفته، و اسرائیل بخش غربی را در اختیار گرفت. مصر نیز باریکه غزه را در اختیار گرفت.
برای شرح جابجایی وسیع جمعیتی عرب و یهودیان در جریان جنگ ۱۹۴۸ و در طول دهههای بعدی رجوع شود به مهاجرت در فلسطین و مهاجرت یهودیان از سرزمینهای عرب.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد، اصطلاح «فلسطین» مرتباً در بافتهای سیاسی به کار گرفته میشد. اعلامیههای مختلف، همچون اعلام تشکیل کشور مستقل فلسطین در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان آزادیبخش فلسطین به کشوری که فلسطین نامیده میشد اشاره میکرد، و مرزهای آن را با درجات مختلف وضوح تعریف کرده، و از جمله خواستار ضمیمه شدن کل کشور اسرائیل به فلسطین شد. اخیراً، پیشنویس قانون اساسی فلسطین بر اساس کرانه باختری و باریکه غزه پیش از ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه) مرزهای فلسطین را تعیین کردهاست. این خط سبز (اسرائیل) بر اساس موافقتنامه خط آتشبس موقت۱۹۴۹ تعیین شده؛ و مذاکرات مربوط به تعیین مرزهای دائمی هنوز انجام نشدهاست. علاوه بر این، از سال ۱۹۹۴، تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل بخشهای مختلف فلسطین باستانی را در اختیار گرفتهاست.
خاستگاه و سیر تحول مسئله فلسطین: ۱۹۸۸–۱۹۱۷
مسئله فلسطین اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سازمان ملل متحد مطرح شد.
اما ریشه مسئله فلسطین به عنوان یک مسئله بینالمللی، در رویدادهایی نهفتهاست که تا پایان جنگ جهانی اول رخ داد. این رویدادها منجر شد جامعه ملل فلسطین را به موجب سیستم قیمومت که به تصویب جامعه ملل رسیده بود تحت سرپرستی بریتانیا قرار دهد. در اصل، این سرپرستی قرار بود به صورت موقت و تا زمانی ادامه یابد که فلسطین به استقلال کامل دست مییابد، وضعیتی که در منشور جامعه ملل به رسمیت شناخته شده بود، اما در حقیقت سیر تحول تاریخی این قیمومت منجر به شکلگیری فلسطین به عنوان یک کشور مستقل نشد.
به رغم آنچه که در منشور جامعه ملل آمده بود و خواستار توجه به خواستههای عربها و یهودیان فلسطین در اعطای حکم قیمومت شده بود اما تصمیم اعطای قیمومت خواستههای مردم فلسطین را مدنظر قرار نداد. این امر اهمیت بسیاری یافت چرا که دولت انگلیس تقریباً پنج سال پیش از دریافت حکم قیمومت فلسطین از جامعه ملل به سازمان صهیونیستها تعهد داده بود سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین تأسیس کند، چرا که رهبران صهیونیستها با ارائه شواهد تاریخی مدعی بودند اجدادشان دو هزار سال پیش از پراکندگی یهودیان در فلسطین میزیستهاند.
در طول دوره قیمومت انگلیس بر فلسطین، سازمان صهیونیستها تلاش میکرد شرایط تأسیس سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین فراهم کرده و مقدماتی ایجاد کند تا یهودیان و عربها بتوانند در کنار هم در این منطقه زندگی کنند. عربهای فلسطین احساس میکردند که این طرح منجر به نقض حقوق آنان خواهد شد. آنان همچنین معتقد بودند این امر منجر به نقض تضمیناتی میشود که متحدین در قبال حمایت عرب از آنان در جریان جنگ جهانی در مورد استقلال به رهبران عربها داده بودند. نتیجه این امر مخالفت فزاینده عربها با اعطای قیمومت فلسطین و متعاقب آن توسل عربها به خشونت علیه یهودیان شد.[۲]
نقشه در طول سالها
تحلیل ژنتیکی جمعیت منطقه
بر اساس بررسیهای ژنتیکی، جمعیت یهود و فلسطینی از لحاظ ژنتیکی تداخل دارند. مسلمانان فلسطینی دارای عوامل ژنتیکیای هستند که در جمعیت شبهجزیره عرب یافت میشوند و در مورد یهودیها بسیار نادر هستند. یهودیان اشکنازی نیز دارای عوامل ژنتیکیای هستند که در افراد اروپایی دیده میشوند و وجود چنین عواملی در عربها بسیار کم است.
دانشمندان علوم ژنتیک توافق دارند که در افراد خاورمیانه در زمانهای پیش از تاریخ تداخل ژنتیکی بودهاست. نبل در سال ۲۰۰۰ با انجام بررسی کروموزوم-haplotype Y برای بررسی نژادی یهودیان و مسلمانان فلسطینی عنوان کرد «ژن مشترک برای قسمت عمدهای از کروموزومهای Y وجود دارد که نشاندهندهٔ اجداد مشترک میباشد». دو مدل هاپلوتایپ که تشکیل دهندهٔ کلاید مسلمانان فلسطینی بود در میان یهودیان نیز وجود داشت که «نشاندهندهٔ انحراف یا تداخل از سایر افراد» میباشد. نبل عنوان کرد که این یافته هماهنگ با شواهد تاریخیای است که عنوان میکند که «بخشی یا کل عربهای مسلمان در این کشور از نوادگان ساکنین محلی، عمدتاً مسیحی و یهودی، هستند که پس از پیروزی اسلام در قرن هفت بعد از میلاد به اسلام روی آوردند. این ساکنین محلی در واقع از نسل جمعیت اصلیای که چندین قرن و حتی در دورههای پیش از تاریخ در این منطقه میزیستهاند هستند».[۵]
یک بررسی دیگر توسط همین گروه با هدف مشخص کردن ارتباط ژنی میان سه جامعهٔ یهودی (اشکنازی، سفاردی و کردی) دو گروه هاپلوتایپ کروموزوم YEu۹ و Eu۱۰ را به عنوان نشاندهندهٔ قسمت عمدهٔ نژاد خاورمیانه شرح داد. چنین به نظر میرسد که Eu۹ مربوط به شمال ترکیه وEu۱۰ مربوط به جنوب آن میباشد. در کردهای مسلمان و یهود Eu۹ زیاد است، اما Eu۱۰ که در مسلمانان فلسطینی زیاد است در بین این افراد کم است. این بررسی نشان داد که کروموزومهای Y در عربهای مسلمان و عرب بادیهنشین نشاندهندهٔ ارتباطات نژادی با ساکنان جدید منطقه و ارتباطات نژادی دیگر با سایر افراد میباشد. ارتباطات نژادی اولیه در واقع بخشی از کروموزوم مشترک با یهودیها میباشد. طبق طرح ما، مهاجرتهای اخیر همانطوریکه از کروموزوم Eu ۱۰ ویژهٔ عربها که شامل مدلهای هاپلوتایپ مشاهده شده در فلسطینیها و عربهای بادیهنشین مشهود است، اغلب از شبهجزیرهٔ عرب بودهاست. این بررسی نشان میدهد که کروموزومهای Y یهودیها بخش مهمی از عوامل ژنتیکی منطقه را شامل میشود و خصوصاً یهودیها ارتباط ژنتیکی زیادی با افراد ساکن در شمال ترکیه داشتهاند.[۶]
در سال ۱۹۰۲، سیر جمز فریزر در کتابش بنام شاخهٔ طلایی که دربارهٔ نظریهٔ وی در مورد ریشههای مذهب میباشد، عنوان کرد که اکثر عربهای فلسطین از تبار مردم یبوسی و کنعانی هستند:
برخی ژنتیکدانان با فریزر موافق هستند. آرنایز-ویلنا و سایرین (۲۰۰۱) فایل ژنتیکی فلسطینیها را با سایر افراد مدیترانهای مقایسه کردند و عنوان کردند که «ریشهٔ فلسطینیها و ارتباط ژنتیکی آنها با سایر جمعیتهای مدیترانهای، نشان میدهد که هم یهودیها و هم فلسطینیها از نژاد کنعان باستان که در دورههای کهن با مصریها، ساکنان آنتالیا و بینالنهرین آمیخته شده میباشند».
با این وجود نتایج این بررسی نشان میدهد که فلسطینیها از لحاظ ژنتیکی با مصریها، لبنانیها، ایرانیها، کرتان، مقدونیهایها، ساردنیها، ترکها، ارمنیها و همچنین الجزایریها، اسپانیاییها، فرانسوی، ایتالیایی و بایسکیها ارتباطاتی دارند؛ بنابراین این شرایط نمیتواند پاسخگویی مسئلهٔ مهاجرت باشد.
آرنایز-ویلنا بعدها از هیئت سردبیری مجله اخراج شد و این مقاله نیز برداشته شد.[۷] مقامات این مجله عنوان کردند که این مقاله سیاسی بوده و در آن اظهاراتی نامناسب در مورد اختلافات فلسطین و اسرائیل به کار رفتهاست.
مسئلهٔ مهاجرت دیرهنگام عرب به فلسطین
در مورد این مسئله که آیا مهاجرت عربها به فلسطین بعد از سکونت یهودیها در آنجا در اواخر قرن ۱۹ اتفاق افتاده بحثها و اختلافات بسیاری وجود دارد.
یوزیل شملز که یک جمعیتشناس است در بررسیهای خود از اسناد ثبتشدهٔ عثمانی در مورد جمعیت اورشلیم و حبرون در سال ۱۹۰۵ متوجه شد که اغلب شهروندان عثمانی ساکن در این مناطق، که تشکیل دهندهٔ یک سوم از جمعیت فلسطین بودند در همان محل تولد خود زندگی میکردند. خصوصاً در مورد مسلمانان، ۱/۹۳٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۲/۵٪ از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد ۶/۱٪ خارج از فلسطین بودهاست. خصوصاً در مورد مسلمانان، ۱/۹۳٫۴٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۲/۵٪ از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد ۶/۱٪ خارج از فلسطین بودهاست. در مورد یهودیها (به استثنای افرادی که جزء شهروندان عثمانی نبودهاند) ۵۹٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۹/۱٪ از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد بیش از ۳۹٪ از آنها خارج از فلسطین بودهاست.[۸]
پروفسور جوزف کیکاسولا در امور بینالمللی در مورد جمعیت پراکندهٔ فلسطین پیش از مهاجرت صحبت میکند. یکی از دلایل این وضعیت میتواند کمبود نفت در این منطقه باشد. وی همچنین به وجود باتلاقهای زیاد در این ناحیه و مالاریا اشاره میکند. مورخان عنوان کردهاند که ساکنین صهیونیستی باتلاقها را خشک کرده و مالاریا را از منطقه دور کردهاند. [۳]
یک اقتصاددان آمریکایی Gottheil بر این باور است که مهاجرت عظیم عربها به فلسطین وجود داشتهاست:
«دلایل بسیاری برای این باور وجود دارد که در زمان عثمانی و دورههای دولت قیم انگلیس مهاجرت عربها به فلسطین رخ دادهاست. مهمترین دلیل در این زمینه ارتباط میان اختلاف اقتصادی منطقهای و مهاجرت است که در سطح جهان اتفاق افتاده و مورد پذیرش همگان است. حجم و میزان دقیق مهاجرت عرب به فلسطین و در فلسطین همانگونه که باچی عنوان کرده نامشخص است. ناقص بودن اسناد ثبتی در عثمانی و آمار دورههای انگلیس و وجود مهاجرتهای غیرقانونی و پنهانی در این مدت باعث میشود که هرگونه اظهار نظر در این زمینه در واقعی تحلیلی ابداعی باشد. در اغلب موارد افرادی که در زمینه جمعیتشناسی فلسطین- یا تحلیلات جمعیتشناسی بر اساس اطلاعات خام- کار کردهاند، اذعان کردهاند که محدودیتهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و نتایج غیرقطعی هستند».
یهوشوئا پورات بر این باور است که نظریهٔ «مهاجرت عظیم عربها از کشورهای همسایه» افسانهای است که «نویسندگان صهیونیست» به وجود آوردهاند. وی مینویسد:
«همانطور که نتایج بررسیهای مورخان و جمعیتشناسان جدید فلسطینی نشان میدهد، جمعیت عرب در اواسط قرن ۱۹ دوباره رشد کرد. این رشد نتیجهٔ عامل جدیدی بود: انقلاب جمعیتی. تا دههٔ ۱۸۵۰ هیچ گونه افزایش طبیعی در جمعیت نبود، اما پیدایش روشهای درمانی نوین و تأسیس بیمارستانهای مدرن توسط مقامات عثمانی و خارجیان مسیحی این وضعیت را تغییر داد. تعداد تولدها ثابت بود، اما مرگ و میر نوزادان کاهش یافت. این شرایط دلیل اصلی رشد جمعیت عرب بود. شکی نیست که کارگران مهاجر از سوریه و اردن به فلسطین آمده و آنجا ساکن شدند. اما در این مورد بحث نشده که قطعاً مهاجرت معکوس هم بودهاست. بطور مثال در حبرون رسم شده بود که افراد برای تحصیل و کار به قاهره بروند، که در نتیجه گروهی از جمعیت حبرون از قرن ۱۵بطور دائم در قاهره زندگی میکردند. نیروی کار غیرماهر از اردن و اطراف به فلسطین میآمدند، اما در عوض پیش از ۱۹۴۸ بسیاری از فلسطینیان تحصیل کرده که کاری در فلسطین نیافتند جذب اردن شدند. از لحاظ جمعیتشناسی، این انتقالات جمعیتی در مقایسه با عامل طبیعی افزایش جمعیت کمرنگ و کم تأثیر هستند».[۹]
دانیل پایپس در پاسخ عنوان کرد که مسئلهٔ «مهاجرت عظیم عربها از کشورهای همسایه» در نیمهٔ اول قرن بیست مطرح شده و آمار و بررسیهای جمعیتشناختی که مورد قبول همگان شامل پروفسور پورات است، آن را تأیید میکند. [۴]
وضعیت جمعیتی فعلی
بر اساس آمار ادارهٔ آمار مرکزی اسرائیل، در ماه مه سال ۲۰۰۶، جمعیت اسرائیل برابر با ۷ میلیون نفر بود که ۷۷٪ یهودی، 18/5٪ عرب و 4/5٪ از سایر ریشهها بودهاند.[۱۰] بر اساس آمار از یهودیهای اسرائیل ۶۸٪ بومی اسرائیل (متولد اسرائیل)، اغلب نسل دوم یا سوم از اسرائیلیها هستند و ۱۰٪ از جهان عرب ازآسیا و آفریقا هستند.[۱۱]
طبق آمار فلسطینیها بیش از ۴/۲ میلیون فلسطینی در ساحل غربی زندگی میکنند. طبق یک بررسی که در ششمین کنفرانس Herzliya دربارهٔ تراز امنیت ملی اسرائیل ارائه شد،[۱۲] ۴/۱ میلیون فلسطینی وجود دارد. طبق آمار فلسطینیها بیش از ۴/۱ میلیون فلسطینی دیگر در نوار غزه هستند.
طبق آمار فلسطینیها و اسرائیلیها، جمعیت فلسطین بین ۸/۹ تا ۸/۱۰ میلیون نفر است.
طبق آمار اردنیها، حدود ۶ میلیون نفر در اردن زندگی میکنند که اکثر آنها فلسطینی هستند، اما در مورد درصد دقیق فلسطینیها اختلاف وجود دارد و بررسی آن چندان مطلوب برخیها نمیباشد. طبق تخمینها درصد فلسطینیها بین ۴۵ تا ۹۰٪ میباشد.
پانویس
جستارهای وابسته
منابع
پیوند به بیرون
چین اروگوئه
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
ماجرای اشغال سرزمین فلسطین به دست صهیونیستها
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، فلسطین سرزمینی کهن در غرب آسیا و مهد ادیان توحیدی است. پیامبران بزرگ الهی در این سرزمین زندگی کردهاند و جای جای آن پر از اتفاقات تاریخی و مذهبی است. اهمیت این سرزمین موجب شده در طول تاریخ همواره شکل و شمایل حکومت و جمعیت ساکن در آن دستخوش تغییر شود، اما قصه ۱۰۰ سال اخیر آن با همیشه متفاوت است؛ داستان مردمی که با زور اسلحه و توحش قدرتهای بهظاهر متمدن از سرزمین آبا و اجدادی خود بیرون انداخته شدند و رنج آوارگی را همچنان تحمل میکنند تا آوارههای یهودی دنیا جای آنان را بگیرند؛ بدون هیچ منطق و استدلالی.
مصیبتبار آن که این اشغال همچنان ادامه دارد و صهیونیستها با ساخت شهرکهای یهودی نشین در اندک مناطق باقیمانده فلسطینی، در پی اشغال کامل سرزمین فلسطینیان در میان سکوت و حمایت قدرتهای بزرگ استکباری جهان مدرن امروزی هستند.
ریشه نام فلسطین
کلمهٔ فلسطین از فلسطینیهای باستان که نام یک گروه غیریهودی ساکن در منطقهای کوچک از ساحل جنوبی مدیترانه به نام فیلیستا است، گرفته شدهاست. مرزهای فیلیستا در نزدیکی نوارغزه قرار دارد. در آثار مصری آمدهاست که افرادی که پلست نامیده میشدند، از جمله کسانی بودند که در زمان حکومت رامسس سوم به مصر حمله کردند.
این قضیه احتمالاً به فلسطینیها اشاره دارد. کلمهٔ پلشت درزبان عبری معمولاً در انگلیسی به فیلیستیا ترجمه میشود و در کتاب مقدس برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی جنوبی به کار رفتهاست. چنین به نظر میرسد که در زمان آشوریها، قبیلهٔ فیلیستا از بین رفتهاست، ولی نام آن سرزمین همچنان مورد استفاده بودهاست.
جغرافیای فلسطین
فلسطین سرزمینی عربی و اسلامی است، که در قدیم کنعان نام داشت. حدود ۲۷۰۲۴ کیلومتر مربع مساحت دارد که دریای مدیترانه در غرب، لبنان در شمال، سوریه و رود اردن در شرق و دریای سرخ و شبه جزیره سینا در جنوب و جنوب غربی آن قرار دارد. فلسطین سرزمینی حاصلخیز و دارای آب و هوای معتدل است. این منطقه محل ظهور پیامبران بزرگی، چون عیسی(ع) ، موسی(ع) و محل عبور و زندگانی حضرت ابراهیم(ع) بوده است.
فلسطین از دیرباز تا دیروز
۲۵۰۰ قبل از میلاد
کنعانیان نخستین اقوامی بودند که از شبه جزیره عربستان به فلسطین آمدند و در این سرزمین سکونت گزیدند. آنان در فلسطین با آموریان و فلسطینیان در هم آمیختند و فرمانروایی ایجاد کردند که ۱۵ قرن ادامه داشت.
۱۳۰۰ قبل از میلاد
بنیاسرائیل فرزندان یعقوب بودند و در آن دوره اقتدار داشتند. در هنگام حکومت فرعون بر مصر و پیش از ظهور موسی(ع)جمعیت اسرائیلیان زیاد شد.
هزاره قبل از میلاد
حضرت موسی(ع) قوم بنی اسرائیل را از سرزمین مصر به مقصد سرزمین موعود، به حرکت درآورد. پس از حضرت موسی(ع) ، یوشع جانشین وی شد و بنی اسرائیل را از اردن عبور داد تا اینکه این قوم به شهرهای جدید رسیدند و دست به غارت و کشتار اهالی زدند، اما قوم فلسطین در مقابل آنان مقاومت کرد و سرانجام بنی اسرائیل را مغلوب ساخت.
حضرت داوود(ع)توانست اورشلیم را از دست فلسطینیان خارج کند و بیت المقدس یا خانه خدا را در آنجا بنا کند. این بنا توسط حضرت سلیمان تکمیل شد. سلیمان، چهل سال سلطنت کرد و آرامش را به قدس بازگرداند، اما پس از او، دوباره ظلم و غارت بنی اسرائیل آغاز شد.
حدود ۷۳۰ ق. م شالمانصر (شلمنصر) به یهودیان تاخت و عدهای از آنان را اسیر کرد و به جای آنها بابلیان را اسکان داد.
در سال ۵۸۶ ق. م در زمان بخت النصر، کشور یهود مورد حمله آشوریان قرار گرفت که منجر به انحطاط و اسارت بنی اسرائیل شد.
کوروش پادشاه ایران، بابل را تسخیر کرد و یهودیان را آزاد ساخت و به فلسطین و اورشلیم بازگرداند. آسایش اورشلیم تا پایان سلطنت داریوش سوم ادامه داشت.
در حدود ۳۲۳ ق. م اسکندر مقدونی، به ایران، مصر، سوریه، فنقیه و فلسطین حمله کرد و ویرانی و قتل و غارت فراوانی به بار آورد. پس از اسکندر، جانشینان او بر فلسطین مسلط شدند.
از سال ۶۳ ق. م دوره تسلط رومیان آغاز شد که پس از جنگهای فراوان، به سوریه و فلسطین حمله بردند. دوازده هزار یهودی را کشتند و دیوارهای شهر را ویران ساختند.
حضرت عیسی(ع)منجی قوم یهود بود، اما کاهنان یهودی وجودش را تحمل نداشتند و به فتوای شورای یهود، حضرت عیسی(ع)توسط حکمران رومی سرزمین یهودا به اعدام محکوم و در ظاهر مصلوب شد.
۱۰۰ سال اشغالگری
۱۹۱۷
در دوم نوامبر طرح حزب صهیونیسم تقدیم کابینه انگلیس شد و مورد تصویب قرار گرفت و لرد بالفور وزیر امور خارجه بریتانیا بدین مناسبت اعلامیهای صادر کرد. در این اعلامیه دولت بریتانیا با صراحت اعلام میدارد که با «تأسیس یک وطن برای ملت یهود در فلسطین» موافق است.
۱۹۲۰
متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسماً به دولت انگلستان واگذار کردند و آن را موظف کردند، با تاسیس کانون ملی یهود، برای اجرای اعلامیه بالفور کمک کند.
۱۹۲۹
اعتراضات ضدصهیونیستی از ۱۹۲۸ آغاز شد و در تابستان ۱۹۲۹ در کنار دیوار ندبه درگیری خونینی بین اعراب فلسطین و صهیونیستها درگرفت.
۱۹۲۹ تا ۱۹۳۶
قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست، اما وی یارانش به شهادت رسیدند.
۱۹۴۴
حسن سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک صهیونیستی، انگلیسی را برعهده گرفت، ولی او نیز به شهادت رسید. از دهه چهل مساله فلسطین به یک مساله عربی تبدیل شد.
۱۹۴۷
اکثریت اعضای کمیته سازمان ملل متحد در ۲۹ نوامبر، رأی به تقسیم سیاسی فلسطین داد و کشور فلسطین به دو منطقه عرب و یهود تقسیم میشد که شهر بیتالمقدس به هیچ یک از مناطق تعلق نداشت و تحت اداره سرپرستی شورای قیمومیت سازمان ملل متحد قرار گرفت.
۱۹۴۸
آوریل/ کشتار روستای «دیر یاسین» و «کفر قاسم» موجب گسترش وحشت و فرار فلسطینیها از خانه و کاشانهشان شد. نیروهای انگلیسی هیچ واکنشی به آن نشان ندادند.
۱۴ می/ انگلیس به قیمومیت خود خاتمه داد و نیروهایش را از فلسطین خارج کرد. در همان روز شورای ملی یهود در تلآویو تشکیل شد و در ساعت چهار بعداز ظهر موجودیت دولت اسرائیل توسط «دیوید بن گورین» در اجتماعی در موزه تل آویو اعلام شد.
۱۵ می/ (روز نکبت) آتش اولین جنگی که رژیم صهیونیستی علیه فلسطین و کشورهای عربی منطقه به راه انداخت و به جنگ ۱۹۴۸ معروف است، روشن شد. در طی این جنگ صهیونیستها ۷۸ درصد کل خاک فلسطین را به اشغال خود در آوردند.
۱۹۴۹
اسرائیل به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. جنگ میان ارتشهای عربی و صهیونیستها پایان یافت و کشورهای عربی آتش بس را با حالتی کاملا تحقیرآمیز پذیرفتند.
۱۹۶۳
سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری احمد شقیری، شکل گرفت و صاحب سپاهی در نوار غزه شد. همچنین جنبشهای چریکی نظیر جنبش فتح و جبهه خلق تشکیل شدند.
۱۹۶۷
کشورهای عربی، خود را از قبل برای نبردی بزرگ با دشمن آماده کرده بودند. نیروهای نظامی کشورهای عربی به طرف مرزهای اسرائیل در حرکت بودند، اما در ۵ ژوئن قبل از اینکه اعراب هرگونه اقدامی انجام دهند، با حمله غافلگیرانه تانکهای رژیم صهیونیستی روبهرو شدند.
همزمان رژیم صهیونیستی از طریق هوا نیز به فرودگاههای مصر، اردن، سوریه حمله هوایی غافلگیرانه کرد. این جنگ که از زمین و هوا اغاز شده بود، مدت ۶ روز طول کشید و به جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل مشهور شد. اسرائیل در طی این جنگ، کرانه غربی رود اردن و نوار غزه و بلندیهای جولان در سوریه و صحرای سینا در مصر را اشغال کرد.
سازمان ملل متحد طی قطعنامهای اسرائیل را به عقبنشینی از سرزمینهای اشغالی دعوت کرد، اما اسرائیل خودداری ورزید. پس از آن رژیم صهیونیستی شهر بیت المقدس را که تحت حاکمیت اردن بود و شهر بیت لحم و ۲۷ روستای عربی دیگر را طبق مصوبهای که صادر کرد ضمیمه خاک خود کرد.
۱۹۷۳
ارتش مصر به طور ناگهانی از کانال سوئز گذشت و با شکستن خط دفاعی بارلو که در آن زمان تسخیرناپذیر به نظر میرسید به صحرای سینا و داخل خاک اسرائیل هجوم برد. از طرف شرق نیز به طور همزمان نیروی هوایی سوریه به اسرائیل حمله کرد. در روزهای اول جنگ به ضرر صهیونیستها بود، اما با حمایت سریع نظامی آمریکا و غرب در روزهای بعد، وضع تغییر کرد و در حالی که دیگر کشورهای عربی از کمک به مصر و سوریه دریغ ورزیدند ارتش اسرائیل با هلی برن نیروهایش توانست در غرب کانال سوئز منطقه محدودی را به تصرف خویش درآورد. سرانجام گفتگو برای پایان دادن به جنگ اغاز شد و با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پایان یافت.
۱۹۷۴
سازمان ملل متحد نیز در سال ۱۹۷۴ سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان تنها نماینده ملت فلسطین به رسمیت شناخت.
۱۹۷۵
انور سادات، رییس جمهوری مصر بود با کنار گذاشتن اسلحه به مذاکره و صلح با رژیم صهیونیستی تن داد و قرارداد سینا را با اسرائیل امضا کرد.
۱۹۷۸
در محل کمپ دیوید، میان سادات و مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل درحضور جیمی کارتر رییس جمهوری وقت آمریکا پیمان صلحی امضا شد که به پیمان «کمپ دیوید» معروف شد.
۱۹۸۲
رژیم صهیونیستی به قصد نابودی مقاومت فلسطینیهای مستقر در لبنان که با تاسی از انقلاب اسلامی ایران علیه اسرائیل فعالیت داشتند، حمله گستردهای را از طریق زمین، هوا و دریا به لبنان آغاز کرد. این تهاجم منجر به بیرون رفتن نیروهای مقاومت فلسطین از جنوب لبنان و بیروت شد.
۱۹۸۷
کنفرانس سران عرب در عمان برگزار شد، اما هیچ گونه موضعی در زمینه مبارزه علیه رژیم صهیونیستی اتخاذ نکرد و صرفاً تمام توجه آن به جنگ ایران و عراق معطوف شد. با ناامیدی فلسطینیها از حمایت کشورهای عربی، جنبشهای سیاسی و مذهبی، مردم جایگزین احزاب و سازمانهای سیاسی و ملی و غیرمذهبی در سرزمینهای اشغالی شد و روند جدیدی از قیام و مبارزه با اسرائیل توسط ساکنین سرزمینهای اشغالی از پاییز ۱۹۸۷ آغاز شد که انتفاضه یا «انقلاب مساجد» نام گرفت.
۱۹۹۱
با هدف تحمیل صلح در منطقه، کنفرانسی در مادرید برگزار و مذاکرت سری دو جانبه سازمان آزادیبخش فلسطین و اسرائیل شروع شد.
۱۹۹۳
با امضای موافقت نامه اسلو، ساف، دولت غاصب اسرائیل را به رسمیت شناخت تا در مقابل، صهیونیستها نیز این سازمان (ساف) را به رسمیت بشناسند. یاسر عرفات رهبر ساف در واشنگتن متن قراردادی را امضا کرد که به طرح «غزه ـ اریحا» معروف شد. عرفات و رابین طی مذاکراتی پیش نویس هفده مادهای توافق را امضا کردند که در آن یک حکومت خودمختار فلسطینی در کرانه غربی و نوار غزه پیش بینی شد.
۱۹۹۴
اردن در منطقه «وادی عربا» موافقت نامهای با رژیم صهیونیستی به امضا رساند.
۲۰۰۰
با دیدار آریل شارون، رییس حزب لیکود اسرائیل از مسجدالاقصی بار دیگر انتفاضه شعله ور شد و شکل جدیدی به خود گرفت که به انتفاضه الاقصی معروف شد.
۲۰۰۱
آریل شارون با گسترش انتفاضه طرح دیوار حائل در کرانه باختری را به اجرا گذاشت.
۲۰۰۶
رژیم صهیونیستی در نبرد با حزب الله لبنان که به جنگ ۳۳ روزه شهرت دارد شکست خورده و مجبور به عقبنشینی شد.
۲۰۰۸
حمله رژیم صهیونیستی به غزه با هجوم ۱۰۰ جنگنده اسرائیلی آغاز شد. جنگ، ۲۲ روز ادامه یافت و در این میان بیش از ۷۰۰۰ فلسطینی به شهادت رسیدند یا زخمی شدند.
۲۰۱۰
سازمان غیردولتی صلح اکنون که برای برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل تلاش میکند، آماری را منتشر کرد که نشان میداد که یک چهارم شهرکهای یهودینشینی در کرانه غربی رود اردن، ممنوعیت فعالیتهای ساختمانی را که از سوی دولت اسرائیل وضع شدهاست را نقض میکنند.
۲۰۱۹
دولت ترامپ رییسجمهوری آمریکا طرحی ارائه کرده که اسرائیل، در ازای دریافت امتیازهایی فراتر از تعهدات قبلی سازمان آزادیبخش فلسطین و قطعنامههای شورای امنیت، و الحاق بخشهایی از مناطق اشغالشده به خاک خود، با تشکیل دولت مستقل فلسطینی موافقت میکند. ترامپ داماد خود کوشنر را به عنوان دلال معامله منصوب کردهاست.
منبع: روزنامه صبح نو
انتهای پیام/
منبع مطلب : www.yjc.ir
مدیر محترم سایت www.yjc.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
اسراعیل
فکر کنم اسرائیل
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
درکشورانگلیس