گر که روزی ز قضا حاکم این شهر شوم از کیست
گر که روزی ز قضا حاکم این شهر شوم از کیست را از سایت هاب گرام دریافت کنید.
وسط کعبه دو میخوانه بنا خواهم کرد - یـادداشـت هایــِ شخصیــِ سیّد مـصطفـــی
وسط کعبه دو میخوانه بنا خواهم کرد
تا نگویند مستان ز خدا بیخبرند!
* * * * * * *
زین سپس با دگران عشق و صفا خواهم کرد
همچو تو یکسره من ترک وفا خواهم کرد
زین سپس جای وفا چون تو جفا خواهم کرد
ترک سجاده و تسبیح و َردا خواهم کرد
گذر از کوی تو چون باد صبا خواهم کرد
هرگز این گوش من از تو سخن حق نشنید
مردمان گوش به افسانهَ زاهد ندهید
داده از پند به من پیر خرابات نوید
کز تو ای عهد شکن این دل دیوانه رمید
شکوه زآیین بدت پیش خدا خواهم کرد
درس حکمت همه را خواندم و دیدم به عیان
بهر هر درد دوایی است دواها پنهان
نسخهَ درد من این بادهَ ناب است بدان
کز طبیبان جفا جوی نگرفتم درمان
زخم دل را ز میِ ناب دوا خواهم کرد
من که هم می خورم و دُردی آن پادشهم
بهتر آنست که اِمشب به همانجا بروم
سر خود بر در خُمخانهَ آن شاه نهم
آنقدر باده خورم تا زغم آزاد شوم
دست از دامن طناز رها خواهم کرد
خواهم از شیخ کشی شهره این شهر شوم
شیخ و ملاء و مُریدان همه را قهر شوم
بر مذاق همه شیخان دغل زهر شوم
گر که روزی زقضا حاکم این شهر شوم
خون صد شیخ به یک مست روا خواهم کرد
زکم و بیش و بسیار بگیرم از شیخ
وجه اندوخته و دینار بگیرم از شیخ
آنقدر جامه و دستار بگیرم از شیخ
باج میخانهَ اَمرار بگیرم از شیخ
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
وقف سازم دو سه میخانهَ با نام و نشان
وَندَر آنجا دو سه ساقی به مهروی عیان
تا نمایند همه را واقف ز اسرار جهان
گِرد هر چرخ به من مهلتی ای باده خواران
کف این میکده ها را زعبا خواهم کرد
هر که این نظم سرود خرٌم و دلشاد بُود
خانهَ ذوقی و گوینده اش آباد بُود
انتقادی نبود هر سخن آزاد بُود
تا قلم در کف من تیشهَ فرهاد بُود
تا ابد در دل این کوه صدا خواهم کرد
منبع مطلب : 1324.blogsky.com
مدیر محترم سایت 1324.blogsky.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
کوچه سیزدهم - از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
تَرک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
می روم جانب می خانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به خراباتیم عادت بکند
پ.ن: این شعر با همکاری یکی از دوستان وبلاگیمان کامل شد
پ.ن 2: این شعر از: کارو . این مورد را هم آقای رحیم از دوستان این وبلاگ محبت کردند و گفتند.
پ.ن 3: یکی از دوستان کامنت گذاشتن که " شعر از میر رضی الدین ارتیمانی از شاگردان حافظ اهل شهرستان تویسرکان از استان همدان در همو ن شهر هم مقبره دارن "
منبع مطلب : kooche13hom.mihanblog.com
مدیر محترم سایت kooche13hom.mihanblog.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
از اسماعیل شریعتمداری متخلص به ذوقی
سلام بر شما
کاترین هستم از تهران واقعا دیوانه وار عاشق این شعر هستم و دوستش دارم فقط درسی ک مهمه و از این گرفتم که به ظاهر آدمها اکتفا نکنید همین
این شعر از کارو دردریان است . خدایا و خالقا بس کن جنایت را ....
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
درود.
کاراپت ددریان معروف به کارو. برادر تنی زنده یاد ویگن، شاعر، ترانه سرا بودند. ایشون رو می شه تا حدودی، متفکری واقع بین دانست که تا حد زیادی از رباعیات حکیم خیام و مشی فکری زنده یاد صادق هدایت، تاثیر گرفتند. علیرغم برخی دیدگاه ها، لازم است بدانیم، نوشته های ایشان، به هیچ عنوان نشانه کفر نیست، گرایش ایشان به سمت عرفان است(البته، نه کاملا) و طبیعی است که اهالی شریعت، ایشان را رد کنند.