توجه : تمامی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط ایدی موجود در بخش تماس با ما بالای سایت یا ساماندهی به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود. به امید ظهور مهدی (ع).

    گفتن الحمدلله چه نوع شکرگزاری است

    1 بازدید

    گفتن الحمدلله چه نوع شکرگزاری است را از سایت هاب گرام دریافت کنید.

    انواع شکر گذاری

      معنای شکر

    برای رسیدن به معنای صحیح کلمه شکر، از قرآن کریم بهره می‌گیریم. در قرآن، آیات زیادی در بحث شکر وارد شده است. وقتی «آصف بن برخیا» تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام حاضر کرد، پیامبر الهی متذکّر شد که این نعمت از جانب خدای متعال است: (فَلَمّا رَآهُ مُستَقِرّاً عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضلِ رَبّی لِیَبلُوَنیءَ اَشکُرُ اَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَاِنَّما یَشکُرُ لِنَفسهِ وَ مَن کَفَرَ فَاِنَّ رَبّی غَنِیٌّ کَریمٌ) ( نمل/ ۴۰ ) وقتی حضرت سلیمان علیه السلام آن (تخت) را نزد خود یافت، فرمود: این فضل و عطای پروردگار من است، تا مرا بیازماید که شکرگزار هستم یا کفران می‌کنم. و هرکه شکر کند، برای (نفع) خودش شکر کرده، و هرکس کفران کند، خدای من بی نیاز (و) بزرگوار است. مؤمنان، در هر نعمتی ابتدا خدا را می‌بینند و متذکّر می‌شوند که نعمت از جانب ولیّ نعمت اصلی به آن‌ها رسیده است. لذا می‌گویند: «هذا مِن فَضلِ رَبّی». البتّه خدا از شکر انسان نفعی نمی برد و فایده شکر تنها به خود او می‌رسد. کسی هم که کفراننعمت‌های الهی را کند، تنها خودش زیان می‌بیند و خداوند نیازی به او ندارد. در این آیه، حضرت سلیمان علیه السلام «شکر» را مقابل با «کفر» قرار داده اند.

    در آیات دیگر قرآن نیز این دو واژه مقابل هم به کار رفته اند: (فَاذکُرُونی اَذکُرکُم و اشکُرُوا لی وَلا تَکفُرُونَ) ( بقره، ۱۵۲ ) مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم و شکر مرا بگزارید و به من کفر نورزید. معنای این که ما خدا را یاد کنیم، روشن است، ولی این که خدا ما را یاد کند، بدین معناست که خدا نعمت و لطف و رحمت خود را بر ما، افزون سازد. (لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم و لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ) (  ابراهیم/ ۷) اگر شکرگزارید، قطعاً (نعمت‌های خود را) برای شما زیاد می‌کنم. و اگر کفران کنید، همانا عذاب من سخت است. از تقابل دو واژه «شکر» و «کفر» در این آیات و آیات دیگر، می‌توان در بیان معنای «شکر» استفاده کرد. «کفر» به معنی «پوشاندن» است. کافر، کسی است که حقیقتی را که خدا بر او روشن ساخته، می‌پوشاند و انکار می‌کند.

    بنابراین «شکر» به معنی آشکار نمودن است. پس شکر نعمت، همان اظهار نعمت می‌باشد. اگر بخواهیم خدا را به خاطر نعمتی شکر کنیم، باید آن را «ظاهر» کنیم. پس باید بدانیم اظهار نعمت چگونه امکان دارد.

    مراتب شکر

    می دانیم که ایمان سه مرحله دارد، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: اَلایمانُ مَعرِفَةٌ بالقَلب وَ اِقرارٌ باللِّسانِ وَ عَمَلٌ بالأَرکانِ.  ( نهج البلاغه/ شرح مرحوم فیض الاسلام/ حکمت ۲۱۸.  ) ایمان عبارت است از معرفت قلبی و اعتراف زبانی و عمل به جوارح. نیز می‌دانیم که شکر، نیمی از ایمان است. لذا مراحل این رکن مهم ایمان، متناظر با مراحل ایمان است. پس اظهار نعمت، سه مرحله دارد: اظهار قلبی، اظهار زبانی و اظهار عملی. هرکدام از این مراحل، مرتبه ای از شکر است که با هریک از مراحل ایمان تناظر دارد.

    بنابراین شکر سه مرتبه پیدا می‌کند، که همه این مراتب، عقلی و وجدانی است و ما نمونه‌های آن را در اطراف خود مشاهده می‌کنیم. مثلاً اگر کودک شما به بیماری صعب العلاجی مبتلا شده باشد و پزشک، تشخیص درستی داده، او را درمان کند، در مرحله اوّل، قلباً از آن پزشک متشکّر خواهید بود و با همه وجود، قدردان زحمت او می‌شوید. در مرحله بعد، همواره از او به نیکی یاد می‌کنید و فضائل و کمالات او را بر زبان می‌آورید و برای دیگران نقل می‌کنید. در مرحله سوم، شکر آن نعمت را در عمل ظاهر می‌کنید. یعنی با مراقبت صحیح از کودک، دقّت می‌کنید که آن مشکل دوباره پیش نیاید. اگر باز مرتکب اشتباه و عدم دقّت شوید و آن بیماری دوباره برگردد، همه معترض می‌شوند. بالاتر از همه، خود آن پزشک زبان به شکایت باز می‌کند که: «شما زحمات مرا به هدر داده اید و این شکر زحمت من نبوده است! » چون در واقع از این نعمت استفاده درستی نکرده اید. کسانی که نعمت عقل به آن‌ها عطا شده است، می‌فهمند که باید همه مراحل شکر را در مقابل مُنعم خود انجام دهند. کوتاهی در هر مرحله حمل بر ناسپاسی می‌شود و عقلاً ناپسند است. بنابراین قطعاً باید نسبت به ولیّ نعمت حقیقی خود، مقیّد به انجام هر سه مرحله شکرگزاری باشیم.

    شکر قلبی

    خداوند متعال، نعمت‌های بسیاری نصیب بندگان خویش کرده است. از مهم ترین نعمت‌هایی که به انسان عرضه شده، همین «شناخت نعمت» است. ممکن است انسان مدّت‌ها از نعمتی بهره مند شود، ولی توجّهی به نعمت بودن آن نداشته باشد. به عنوان نمونه، نعمت سلامتی، بسیاری از اوقات چنین است. با غفلت از این نعمت، گاهی انسان فکر می‌کند همیشه باید سالم باشد؛ گویی امکان نداشته که خدا چنین نعمتی به او ندهد. لذا اصلاً متذکّر نعمت بودن سلامتی نمی شود. چنین کسی چه بسا مدّتی طولانی در غفلت از این نعمت به سر برد. ولی همین فرد، به محض این که بر اثر بیماری، کوچک ترین اختلالی در یکی از اعضاء بدنش پیش آید، متذکّر می‌شود که نسبت به چه نعمت بزرگی غافل بوده است. در چنان حالتی با توجّه به اهمیّت آن عضو در بدن خویش، درمی یابد که مُنعم مهربانی همواره نعمت‌های بی شماری را به او عطا کرده و می‌کند. در آن حال می‌فهمد که آن چه به صورت رایگان، دائماً در اختیارش بوده، «نعمت» است. در حالی که قبل از بیماری، نسبت به نعمت‌ها و مُنعم آن‌ها متذکّر نبود. تا این مرحله خدای عزّوجلّ، معرفت نعمت و مُنعم را به او عطا کرده است و مرحله بعد مربوط به خود انسان است. امّا در این مرحله انسان‌ها همیشه در برابر نعمت‌هایی که نعمت بودنش را شناخته اند، شکر نمی گزارند. چه بسیار نعمت‌هایی که انسان آن‌ها را شناخته است (معرفت نعمت) و عقل هم حکم کرده که باید در مقابل بخشنده آن‌ها تسلیم شود و کفر نورزد (معرفت حمد خدا)، امّا او با سوء اختیار خود، از قبول این حقیقت، سرپیچیده، نعمت بودن نعمت را کتمان می‌کند. بنابراین «معرفت نعمت» و «معرفت حمد» مقدّمه و زمینه شکر قلبی است. در واقع پیش از آن که نوبت به شکر- که عمل اختیاری است- برسد، خدای سبحان از روی فضل، معرفت نعمت هایش را عطا می‌کند تا انسان بتواند نعمت بودن نعمت را تشخیص دهد. خدای مهربان با عنایت دیگری نور عقل به او عطا می‌فرماید تا به وسیله آن بفهمد که باید شاکر مُنعم خود باشد. شکر قلبی همان تصدیق و اعتقاد قلبی است که عمل اختیاری انسان می‌باشد. گاه مقدّمات غیر اختیاری برای قدردانی قلبی از پروردگار حاصل می‌شود و عقل به روشنی وجوب آن را در می‌یابد، امّا انسان با سوء اختیارش از وظیفه مسلّم خود می‌گریزد و خود را مدیون و ممنون مُنعم نمی داند.

    بنابراین لازمه شناخت نعمت و شناخت لزوم حمد، شاکر بودن نسبت به آن نیست. چه بسا حقیقتی بر انسان مکشوف گردد، امّا انسان با سوء اختیارش تسلیم آن نشود. مثلاً انسان بفهمد که آب گوارا و قدرت آشامیدن آن، نعمت است و باید شکر آن را به جا آورد، ولی قلباً نپذیرد و اقرار به نعمت بودن آن نکند. «پذیرفتن» و یا «نپذیرفتن» قلبی، از افعال اختیاری انسان است. بعد از روشن شدن هر حقیقتی، انسان مختار است که به آن اعتراف کند و یا این که تسلیم نشود. در حقیقت، عارف شدن شخص نسبت به نعمت، به صنع خدا انجام می‌پذیرد، ولی بعد از اعطای این معرفت به بنده، شاکر شدنش به اختیار خود اوست. یعنی شخص در قبول یا ردّ این حقیقت که «خدا به او نعمت داده است» آزاد است. اگر شخصی که نعمت بودن نعمت را فهمیده است، تسلیم این حقیقت شود، آن گاه حقّ معرفت نعمت را با حُسن اختیار خود ادا کرده است و تازه می‌توان گفت که «نعمت شناس» شده است. نعمت شناسی معنای خاصّی از «معرفت» یعنی تصدیق و اعتراف به نعمت را دربر دارد و به صرف دانستن نعمت حاصل نمی شود. این معنای معرفت که به اختیار عاقل حاصل می‌شود، مساوی با شکر قلبی او است؛ همان معرفتی که به معنای قبول و اعتراف و تصدیق است. امام حسن عسکری علیه السلام در بیان این مطلب می‌فرمایند: لا یَعرِفُ النِّعمَةَ اِلَّا الشّاکِرُ وَ لا یَشکُرُ النِّعمَةَ اِلَّا العارِفُ. (بحارالانوار/ ج۷۸/ ص۳۷۸/ ح۴  ) نعمت را نمی شناسد جز شاکر. و شکر نعمت را نمی گزارد، مگر کسی که معرفت دارد. در اصطلاح آیات و روایات، گاهی به پذیرفتن و زیر بار رفتن انسان، معرفت تعبیر می‌شود. در نتیجه به کسی که اقرار به معروف کند، اطلاق عارف می‌گردد. مثلاً عارف بالله، «خداشناس» معنا می‌شود؛ یعنی کسی که پس از معرفت خدا، او را به خدایی پذیرفته و معتقد به اوست. عارف بالامام، یعنی «امام شناس» به کسی گفته می‌شود که وقتی امام علیه السلام را شناخت، به او معتقد و مؤمن گردد. نعمت شناس هم مثل خدا شناس و امام شناس است. بنابراین در روایت یاد شده، «عارف شدن» به عنوان فعل اختیاری مطرح شده است. این فعل اختیاری، همان پذیرفتن قلبی معرّفی خدای عزّوجلّ نسبت به نعمت است. کسی که زیر بار این معرّفی خدا برود و قلباً آن را تصدیق کند (یعنی نعمت شناس شود)، در حقیقت شکر قلبی نسبت به مُنعم خود به جای آورده است. این مرتبه شکر به منزله روح و جان مراتب دیگر شکر است و تا زمانی که شخص قلباً قدردان مُنعم نشود، مراتب دیگر شکر- مانند بدن بدون روح- مرده و بی ارزش می‌باشد. از این رو، شکر قلبی با همان معرفت اختیاری، ملازم شکر و شرط تحقّق آن است. اگر شخص از این تصدیق اختیاری روی گرداند، نه عارف است و نه شاکر. ولی اگر بخواهد شاکر باشد، باید در اوّلین قدم قلباً نعمت شناس باشد، وگرنه اصلاً در وادی شکر قدم نگذاشته است. در صورتی فرد جزء شاکرین محسوب می‌شود و خدا نعمت او را افزون می‌کند که مُنعم خود را بشناسد. یعنی به این مسأله علم داشته باشد که هر نعمتی به او می‌رسد، از طرف ولیّ نعمت اصلی یعنی خداست و به این علم خود ترتیب اثر دهد: قُلتُ لِأَبی عَبداللهِ علیه السلام: اَرَاَیتَ هذهِ النِّعمَةَ الظّاهِرَةَ عَلَینا مِنَ اللهِ، اَلَیسَ اِن شَکَرناهُ عَلَیها وَ حَمِدناهُ زادَنا، کَما قالَ اللهُ فی کِتابهِ: «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم»؟ فَقالَ: نَعَم، مَن حَمِدَ اللهَ عَلی نِعَمِهِ وَ شَکَرَهُ وَ عَلِمَ اَنَّ ذلِکَ مِنهُ لا مِن غَیرِهِ. (تفسیر عیّاشی/ ج۲/ ص۲۲۲/ ح۵. ) راوی می‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا این نعمتی را که خدا بر ما ظاهر کرده، چنین نیست که اگر ما به خاطر این نعمت، خدا را شکر و حمد کنیم، نعمت ما را می‌افزاید، هم چنان که در کتابش فرموده است: «اگر شکر کنید، (قطعاً نعمت‌های خود را) برای شما می‌افزایم؟ » امام علیه السلام فرمودند: بله، منظور کسی است که خدا را به خاطر نعمت هایش حمد کرده و شکر او را به جای آورد، و بداند که آن (نعمت ها) از طرف خدا و نه از جانب دیگری است.

    در حدیث فوق، تعبیر «عَلِمَ اَنَّ ذلِکَ مِنهُ لا مِن غَیرِه» تنها به بُعد غیر اختیاری معرفت اشاره نمی کند، بلکه چون شکر، یک عمل اختیاری است، لذا علم و معرفت به همان پذیرش و تصدیق قلبی اطلاق می‌شود. شخص باید حداقل از جان و دل بپذیرد که هر نعمتی به او می‌رسد، از جانب خداست و غیر او هیچ مُنعم حقیقی ندارد و اگر دیگری هم واسطه خیر شده باشد، در حقیقت منشأ خیرات، ربّ العالمین است. چنین کسی قلباً از مُنعم خود سپاسگزار شده، خود را ممنون او می‌داند و احساس می‌کند باید به نحوی از عهده شکر این نعمت برآید. همین حالت قلبی- صرف نظر از این که در عمل خارجی، کاری به عنوان شکرگزاری انجام بدهد یا ندهد- خودش یک عمل نفسانی است که اهمیّتش از اعمال جوارحی در مقام شکرگزاری بیش تر است. وقتی انسان به این مرحله برسد- هرچند که هنوز هیچ عمل جوارحی انجام نداده است- خدای مهربان، همین پذیرش قلبی را به عنوان شکر نعمت می‌پذیرد. امام صادق علیه السلام فرموده اند: مَن اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ بنِعمةٍ فَعَرَفَها بقَلبهِ فَقَد اَدّی شُکرَها. (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۵. )

    کسی که خدا به او نعمتی ببخشد، پس او قلباً آن را بشناسد (باور کند و بپذیرد که آن نعمت از جانب خداست) هر آینه شکر آن را ادا کرده است. معنای این حدیث این است که خدای متعال به بنده اش فرموده است: همین قدر که قبول داشته باشی که نعمت‌ها از جانب من به تو رسیده است، تو را جزء شاکرین قبول دارم. به راستی که خداوند منّان، این امر مهم را چقدر برای بندگان آسان گردانیده است.

    امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: مَن اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ نِعمَةً فَعَرَفَها بقَلبهِ وَ عَلِمَ اَنَّ المُنعِمَ عَلَیهِ اللهُ فَقَد اَدّی شُکرَها وَ اِن لَم یُحَرِّک لِسانَهُ. وَ مَن عَلِمَ اَنَّ المُعاقِبَ عَلَی الذُّنُوب اللهُ فَقَد استَغفَرَ وَ اِن لَم یُحَرِّک بهِ لِسانَهُ. وَ قَرَأَ: (وَ اِن تُبدُوا ما فی اَنفُسکُم اَو تُحفُوهُ یُحاسبکُم بهِ اللهُ فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذّبُ مَن یَشاءُ وَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ) (   بقره/ ۲۸۴. ). ( بحارالانوار/ ج۷۸/ ص۲۵۲/ ح۱۰۷. ) کسی که خدا به او نعمتی دهد، پس معرفت قلبی به آن نعمت پیدا کند، و اعتقاد داشته باشد که آن کسی که نعمت را به او داده، خدای متعال است، شکر خدا را به جای آورده است، هرچند زبانش را حرکت ندهد. و کسی که یقین و باور داشته باشد که عقاب کننده بر گناهان، خداست، هرچند به زبان استغفار نکند، آمرزیده می‌شود، و این آیه را تلاوت کردند: «اگر آن چه در باطن شماست، آشکار کنید یا پنهان نمایید، خدا برایتان حساب می‌کند، آن گاه هرکس را بخواهد می‌آمرزد و هرکس را بخواهد عذاب می‌کند و خداوند بر هر کاری تواناست. » در این حدیث، امام معصوم علیه السلام اهمیّت این فعل قلبی را نشان داده اند. هر چند عقل حکم می‌کند که شکر باید هم قلبی و هم زبانی باشد، ولی خدای عزّوجلّ، به فضل و لطف خود، همان فعل قلبی را کافی دانسته و به عنوان شکر پذیرفته است. علّت این است که مراتب شکر از اظهار قلبی آغاز می‌شود و اقرار به نعمت‌ها انسان را به مراحل بعدی شکر هدایت می‌کند. اظهار قلبی، روح و پایه مراحل بعدی- یعنی شکر زبانی و عملی- و به منزله رأس آن هاست. این روح، باید در کالبد همه مراتب دیگر شکر جریان یابد. در واقع مراحل بعدی، هریک به نوعی اظهار این حالت قلبی است و اصل شکر، همین فعل قلبی می‌باشد. اگر خود را قلباً مدیون کسی ندانیم و فقط به صورت ظاهری و به زبان از او تشکّر کنیم و مدح و ثنای او را بگوییم در حالی که قلباً عقیده داریم که او کاری برای ما نکرده و حقّی بر ما ندارد، در چنین حالی، شکر او را به جا نیاورده ایم و اظهار زبانی ما، قدر و ارزشی ندارد، بلکه گاهی مورد انتقاد نیز قرار می‌گیرد. پس به خوبی روشن می‌شود که شکر قلبی، روح و پایه شکر زبانی و عملی و تعیین کننده ارزش آن‌ها است.

    شکر زبانی

    وقتی «قلب» انسان مملوّ از شکر مُنعم می‌گردد، سرچشمه‌های شکر، از قلب به زبانش جاری می‌شود. خدای عزّوجلّ با اعطای عقل، لزوم شکر زبانی را به عاقل فهمانده و این معرفت را در فطرت او قرار داده است. به علاوه با کلام خود نیز نسبت به این امر تذکّر داده و خطاب به پیامبرش فرموده است: (وَ اَمَّا بنِعمَةِ رَبّکَ فَحَدّث) (ضحی/۱۱. ) نعمت‌های پروردگارت را بازگو. ائمّه علیهم السلام هر سخنی را با حمد و ثنای الهی شروع می‌فرمودند و شکر زبانی ولیّ نعمت را سرآغاز هر عمل خود قرار می‌دادند. اظهار زبانی- برخاسته از شکر قلبی- گوهر گرانبهایی است که «درک فضائل» و «توفیق» انجام آن را باید خدای متعال عطا فرماید. در این صورت، همین حمد کردن، خود نعمتی است برتر از نعمت اوّلیّه که حمد به خاطر آن بوده است: مَن حَمِدَ اللهَ عَلَی النِّعمَةِ فَقَد شَکَرَهُ وَ کانَ الحَمدُ اَفضَلَ مِن تِلکَ النِّعمَةِ. (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۳. ) کسی که خدا را بر نعمتی حمد کند، شکر خدا را به جای آورده است، و خود حمد کردن، نعمتی برتر از آن نعمت اوّل است. حمد کردن فعل اختیاری انسان است، ولی معرفت حمد را خدای سبحان عطا می‌فرماید و به او توفیق می‌دهد که با زبان نیز لب به ثنای او بگشاید. این دو نعمت اخیر در نظر انسان عاقل، از نعمت اولیّه بالاتر است و خود، شکری دیگر می‌طلبد. شکر زبانی منعم، وظیفه ای است که به هر صورت ممکن باید به آن عمل شود. همین که زبان در تعریف و تمجید و تشکّر از مُنعم به کار گرفته شود، اظهار زبانی نعمت عملی می‌گردد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمایند: مَن اُتِیَ اِلَیهِ مَعروفٌ فَلیُکافِئ. فَاِن عَجَزَ فَلیَثنِ بهِ، فَاِن لَم یَفعَل فَقَد کَفَرَ النِّعمةَ.  هرکس خیری [به وسیله دیگری] به او برسد، پس باید آن را تلافی کند. اگر توان تلافی نداشت، با زبان به تعریف و تمجید از آن (خیر) بپردازد، و در صورتی که چنین نکند، کفران نعمت کرده است. بنابراین انسان وظیفه دارد هنگام برقراری ارتباط با ولیّ نعمت خود، به هر زبانی مراتب تشکّر و قدردانی خود را نسبت به الطاف او اظهار کند. ( واضح است که به کار بردن عباراتی که با اصل توحید ناسازگار است و برخاسته از عدم شناخت پروردگار بوده، نقض غرض است و به نوعی کفران نعمت می‌باشد. به عنوان مثال در قصّه موسی و شبان، جلال الدّین بلخی در دفتر دوم مثنوی، صفحه ۱۵۵ گفته است: تو کجایی تا شوم من چاکرت*** چارقت دوزم کنم شانه سرت جامه ات شویم شپشهایت کُشَم*** شیر پیشت آورم ای محتشم دستکت بوسم بمالم پایکت*** وقت خواب آید بروبم جایکت ثنا گفتن خداوند با این تعابیر، کفران نعمت‌های اوست، هرچند که گوینده خود به این امر توجّه نداشته باشد. )  البتّه هرکس معرفت بالاتری نسبت به مُنعم داشته باشد، بهتر می‌تواند از او تشکّر کند. بنابراین بهترین روش برای شکر زبانی از خدا، طریقی است که خداشناس ترین افراد انتخاب کرده اند. تاریخ گواه روش‌های گوناگون انبیاء و اوصیاء علیهم السلام در اظهار زبانی نعمت‌های خدا بوده است.

    امام صادق علیه السلام درباره نحوه شکر حضرت نوح علیه السلام فرموده اند: کانَ نُوحٌ یَقُولُ ذلِکَ: [اَللَّهُمَّ ما اَصبَحَت بی مِن نِعمَةٍ اَو عافِیَةٍ مِن دینٍ اَو دُنیا، فَمِنکَ وَحدَکَ لا شَریکَ لَکَ، لَکَ الحَمدُ وَ لَکَ الشُّکرُ بها عَلَیَّ یا رَبِّ حَتّی تَرضی وَ بَعدَ الرِّضا] (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۲۸. ) اِذا اَصبَحَ، فَسُمِّیَ بذلِکَ عَبداً شَکُوراً. ( اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۲۹.  )

    حضرت نوح علیه السلام این دعا را هر صبح می‌خواند: «خدایا هر نعمت و عافیتی که نسبت به دین یا دنیا در این صبح دارم، از جانب توست. تو یکتایی و شریک نداری. حمد و شکر خاصّ توست، از جهت نعمت‌هایی که به من دادی، تا آن گاه که راضی و خشنود شوی و (حتّی) بعد از خشنودی» و از این جهت، «عبد شکور» (بنده بسیار سپاسگزار) نامیده شد. یکی دیگر از روش‌های شکر زبانی، «دعای خیر کردن» برای مُنعم می‌باشد. یعنی اگر انسان نمی تواند کار خوب کسی را جبران کند، باید دست به دعا برداشته، از خدا بخواهد که به او پاداش خیر عطا کند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده اند: مَن آتاکُم مَعرُوفاً فَکافُوهُ. وَ اِن لَم تَجِدُوا ما تُکافُونَهُ فادعُوا اللهَ لَهُ حَتّی تَظُنُّوا اَنَّکُم قَد کافَیتُمُوهُ. (بحارالانوار/ ج۷۵/ ص۴۳. ) هرکس کار خوبی برای شما انجام داد، آن را برایش تلافی کنید. و اگر نتوانستید به طریقی آن را تلافی کنید، در حقّ او به پیشگاه خداوند دعا کنید، تا وقتی یقین کنید که کار خوب او را تلافی کرده اید.

    ذکر «الحمدلله»

    شکر زبانی صورت‌های مختلفی دارد و ما به هر روش صحیحی می‌توانیم اظهار زبانی نعمت کنیم، ولی با مراجعه به اهل بیت علیهم السلام می‌توانیم ارزنده ترین روش‌های شکر را بیاموزیم. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: شُکرُ کُلِّ نِعمَةٍ وَ اِن عَظُمَت اَن تَحمَدَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ عَلَیها. (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۱. ) شکر هر نعمتی- هرچند بزرگ- این است که خدای عزّوجلّ را به خاطر آن نعمت حمد کنی. هرچه نعمت خدا بزرگ باشد، با یک اظهار زبانی یعنی گفتن «الحمدلله» می‌توان به شکر او نسبت به همه آن نعمت‌ها پرداخت. البتّه «الحمدلله» گفتن، یک عمل ساده به نظر می‌رسد، ولی نباید آن را ناچیز و کم ارزش تلقّی کرد. مهم، آن است که برخاسته از یک شکر قلبی عمیق باشد، که در این حال، می‌تواند مصداق حقّ شکرگزاری گردد. خَرَجَ اَبُو عَبداللهِ علیه السلام مِنَ المَسجِد وَ قَد ضاعَت دابَّتُهُ. فَقالَ: لَئِن رَدَّهَا اللهُ عَلَیَّ لَأَشکُرَنَّ اللهَ حَقَّ شُکرِهِ. قالَ: فَما لَبثَ اِن اُتِیَ بها. فَقالَ: «اَلحَمدُللهِ». فَقالَ لَه قائِلٌ: جُعِلتُ فِداکَ، اَلَیسَ قُلتَ لَاَشکُرَنَّ اللهَ حَقَّ شُکرِهِ؟ فَقالَ اَبوعَبداللهِ علیه السلام: اَلَم تَسمَعنی قُلتُ: اَلحَمدُللهِ. (- اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۸ )

    امام صادق علیه السلام از مسجد خارج شدند و دیدند چارپای (مَرکَب) ایشان گم شده است. فرمودند: اگر خدا آن را به من برگرداند، حقّ شکرش را ادا می‌کنم. چیزی نگذشت که چارپا پیدا شد. ایشان فرمودند: «الحمدلله». کسی به ایشان عرض کرد: فدای شما شوم آیا نفرمودید من حقّ شکر خدا را به جای می‌آورم؟ امام علیه السلام فرمودند: مگر نشنیدی گفتم: «الحمدلله»؟ گفتن «الحمدلله» به زبان، چون برخاسته از معرفت قلبی است، با ذکر آن، حقّ شکر خدا را می‌توان ادا کرد. در حقیقت، خدای عزّوجلّ- به لطف و فضل خود- آن را به عنوان حقّ شکر می‌پذیرد. امام صادق علیه السلام فرموده اند: ما اَنعَمَ اللهُ عَلی عَبدٍ بنِعمَةٍ صَغُرَت اَو کَبُرَت فَقالَ: اَلحَمدُ للهِ اِلّا اَدّی شُکرَها. (- اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۴.   ) هر نعمت کوچک و یا بزرگی که خدا به بنده عطا فرماید، اگر آن بنده «الحمدلله» بگوید، شکرش را ادا کرده است. انسان با یک اظهار زبانی بسیار ساده- که البتّه برخاسته از معرفت ارزشمند قلبی است- می‌تواند به این وظیفه عقلی و الهی خویش یعنی ادای شکر خدا، جامه عمل بپوشاند. البتّه خدای کریم به این مقدار لطف و عنایت اکتفا نکرده، بلکه نعمت خود را نیز بر او افزایش می‌دهد: ما اَنعَمَ اللهُ عَلی عَبدٍ مِن نِعمَةٍ، فَعَرَفَها بقَلبهِ وَ حَمِدَ اللهَ ظاهِراً بلِسانِهِ، فَتَمَّ کلامُهُ حَتّی یُؤمَرَ لَهُ بالمَزید. ( اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح ۹.   ) خدا به بنده نعمتی نمی دهد که اگر بنده آن را قلباً بشناسد و شکر آن را به زبان ظاهر کند، به محض تمام شدن گفتارش، دستور ازیاد نعمت (از طرف خدا) برای او صادر می‌شود.

    بدین ترتیب، نعمت‌ها پشت سر هم به فرد شاکر می‌رسد. با وجود این که او غرق در الطاف الهی می‌شود، ولی این زیادی نعمت او را دچار غفلت نمی کند؛ چون همیشه قلباً نسبت به منعم خود سپاسگزار است و ذکر او را بر زبان جاری می‌سازد. اگر نعمت‌ها پیاپی نصیب فرد شود، امّا شکر آن‌ها را نگزارد، «به تدریج» دچار غفلت شده و نسبت به گناهانی که با سوء استفاده از این نعمت‌ها مرتکب گردیده، بی توجّه می‌شود و به فکر استغفار از آن‌ها نمی افتد و از انجام تکالیف خود در پیشگاه خداوند کوتاهی می‌ورزد. برای چنین شخصی، آسایش و راحتی «نقمت» است؛ چون او را از یاد منعم خود غافل تر می‌سازد و هیچ گاه متذکّر گناهانی که نتیجه ناسپاسی اوست، نمی گردد و استغفار از آن‌ها را فراموش می‌کند. پس انسان اگر شکر تک تک نعمت‌های الهی را بر زبان جاری سازد، - به فضل و عنایت الهی- از خطر استدراج ( استدراج این است که وقتی بنده ای گناه می‌کند، خداوند نعمت خود را از او سلب نکند و به عقوبت گرفتارش نسازد، در نتیجه بنده به فکر استغفار نمی افتد و از گناه خود توبه نمی کند. به این ترتیب با انجام پی در پی گناهان به تدریج غفلت بیش تری از خداوند پیدا می‌کند و کار به جایی می‌رسد که دیگر هرگز به خود نمی آید.  ) مصون می‌ماند. عَن عُمَرَبنِ زَیدٍ، قالَ: قُلتُ لِأَبی عَبداللهِ علیه السلام: اِنّی سَأَلتُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ اَن یَرزُقَنی مالاً فَرَزَقَنی، وَ اِنّی سَأَلتُ اللهَ اَن یَرزُقَنی وَلَداً فَرَزَقَنی وَلَداً، وَ سَأَلتُهُ اَن یَرزُقَنی داراً فَرَزَقَنی، وَ قَد خِفتُ اَن یَکُونَ ذلِکَ استِدراجاً. فَقالَ: اَما- وَاللهِ- مَعَ الحَمد فَلا. (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۷. )

    راوی می‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: از خدا خواستم به من مالی بدهد، پس به من عطا کرد. از خدا خواستم به من فرزند دهد، او هم فرزند داد. از او خواستم به من خانه بدهد، پس روزی من کرد. می‌ترسم این (نعمت‌های پیاپی خدا) استدراج باشد، قسم به خدا اگر به خاطر هر کدام از این‌ها خدا را حمد کنی، استدراج نیست. خدای کریم- به فضل خود- به واسطه شکر زبانی، بدون این که انسان را دچار استدراج کند، او را در اقیانوس نعمت‌های خود غوطه ور می‌سازد. انسان عاقل، با این عمل، نه تنها خود را از عقوبت ناسپاسی می‌رهاند، بلکه می‌تواند خود را مشمول وعده بهشت الهی هم قرار دهد. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: اِنَّ الرَّجُلَ مِنکُم لَیَشرَبُ الشَّربَةَ مِنَ الماءِ فَیُوجِبُ اللهُ بهَا الجَنَّةَ، ثُمَّ قالَ: اِنَّهُ لَیَأخُذُ الأِناءَ فَیَضَعُهُ عَلی فیهِ فَیُسَمِّی، ثُمَّ یَشرَبُ فَیُنَحّیهِ، وَ هُوَ یَشتَهیهِ فَیَحمَدُاللهَ، ثُمَّ یَعُودُ فَیَشرَبُ، ثُمَّ یُنَحّیهِ فَیَحمَدُاللهَ، ثُمَّ یَعُودُ فَیَشرَبُ، ثُمَّ یُنَحّیهِ فَیَحمَدُاللهَ، فَیُوجِبُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بها لَهُ الجَنَّةَ. (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۶.  )

    یکی از شما مقداری آب می‌نوشد، پس خدا به سبب این کار، بهشت را بر او واجب می‌کند، سپس فرمودند: او ظرف را برمی دارد، پس آن را نزدیک دهانش می‌آورد و در این حال نام خدا را بر زبان جاری می‌کند (بسم الله می‌گوید). سپس مقداری آب می‌نوشد، پس در حالی که هنوز اشتهای آب خوردن دارد، ظرف را از دهانش دور می‌کند پس خدا را حمد می‌کند و بار دیگر مقداری آب می‌نوشد، سپس ظرف را دور کرده، حمد خدا را می‌گوید، سپس (برای بار سوم) آب می‌نوشد و ظرف را دور کرده، خدا را حمد می‌کند. پس خدا به سبب این عمل، بهشت را برای او واجب می‌کند. انسان می‌تواند با توجّه به این که آب، نعمتی الهی است، نعمت «آب نوشیدن» را برای خود احیاء کند. بدین ترتیب، با زنده کردن یک نعمت و شکر قلبی و زبانی نسبت به آن، در معرض رحمت الهی قرار می‌گیرد. پس باید از خدا خواست که به انسان معرفتی بدهد تا روحیه شکرگزاری در او تقویت شود. وقتی در یک عمل ساده و تکراری مانند آب خوردن، ابتدا «بسم الله» بگوید و تا پایان آن هم سه بار «الحمدلله» بگوید. و این روحیّه را در کارهای دیگر خود هم داشته باشد، بدین ترتیب دنیا برای او رنگ دیگری پیدا می‌کند و زندگی، شادابی معنوی خاصّی می‌یابد. حقّ شکر، همین است که انسان وقتی به نعمتی توجّه می‌کند، قلباً به آن معتقد شود و بعد به زبان «الحمدلله» بگوید. به زبان آوردن این ذکر، نه تنها انسان را در معرض الطاف دنیوی و اخروی متعدّد قرار می‌دهد، بلکه اعتقادات و اظهارات قلبی او را قوی تر می‌سازد. همین اظهارات قلبی، او را به شکر زبانی راهنمایی کرده، ارزش اظهار زبانی او را بیش تر می‌سازد.

    بنابراین، اظهار زبانی از یک مرتبه از شکر قلبی آغاز شده، به مرتبه بالاتری از آن می‌انجامد. البتّه مراحل شکر منعم هنوز پایان نیافته است، ولی خدای مهربان همین مقدار از آن را پذیرفته و آثار باطنی و ظاهری بسیاری بر آن مترتّب ساخته است.

    سجده شکر

    عمل دیگری که خداوند متعال برای ادار شکر بندگان نسبت به نعمت‌های خود قرار داده «سجده شکر» است. این عمل، به صرف گذاشتن قسمت جلوی پیشانی بر روی زمین (یا بنابر احتیاط هر چیزی که سجده بر آن صحیح است (منهاج الصّالحین/ ج۱/ مسأله ۶۵۷.  ) ) به نیّت شکر خدا تحقق می‌یابد. ذکر زبانی در تحقّق آن شرط نیست، هرچند مستحبّ است که در سجده، ذکر «شکراً لله» یا «شکراً شکراً» را یک بار یا سه بار و یا صد بار به زبان آورد، هم چنان که می‌تواند به جای لفظ «شکراً»، کلمه «عفواً» را به همان تعداد بگوید. برای ادای سجده شکر، یک بار انجام آن کفایت می‌کند، ولی دو بار انجام دادن آن مستحبّ است. برای فاصله انداختن بین دو سجده، کافی است که ابتدا طرف راست پیشانی و سپس طرف چپ آن را روی زمین گذارد و آن گاه گونه راست و سپس گونه چپ را روی زمین قرار دهد، یا این که ابتدا طرف راست پیشانی و گونه راست، و سپس طرف چپ پیشانی و گونه چپ را روی زمین بگذارد. (العروة الوثقی/ ج۱/ ص۶۸۸  ) همه این موارد در ادای سجده شکر، پسندیده و خوب است. تفصیل بیش تر را هم از کتب فقهی و احکام باید جست و جو کرد. این سنّت پسندیده را خود پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مکرّر انجام می‌دادند. امام صادق علیه السلام فرمودند: اِنَّ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم کانَ فی سَفَرٍ یَسیرٍ عَلی ناقَةٍ لَهُ اِذا نَزَلَ، فَسَجَدَ خَمسَ سَجَداتٍ فَلَمّا اَن رَکِبَ قالُوا: یا رَسُولَ اللهِ اِنّا رَأَیناکَ صَنَعتَ شَیئاً لَم تَصنَعهُ؟ فَقالَ: نَعَم، اِستَقبَلَنی جَبرَئیلُ علیه السلام فَبَشَّرِنی ببشاراتٍ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، فَسَجَدتُ لِلّهِ شُکراً، لِکُلِّ بُشری سَجدَة. ( اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/باب الشّکر/ ح۲۴   ) پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در مسیری با همراهان خود در حرکت بودند که این بشارت‌ها به ایشان رسید. می‌توانستند همان جا روی مرکب به صورت لفظی «الحمدلله» یا «شکراً لله» بگویند، ولی از مرکب پیاده شدند و به خاک افتاده، سجده به جا آوردند. با این عمل خویش، نوع دیگری از شکر را به ما آموزش داده، اهمیّت آن را به ما گوشزد فرمودند. امامان بزرگوار ما نیز نسبت به این نوع شکرگزاری، در عمل مقیّد بودند: عَن هِشامِ بنِ اَحمَر، قالَ: کُنتُ اَسیرُ مَعَ اَبی الحَسَنِ علیه السلام فِی بَعضِ اَطرافِ المَدینَةِ، اِذ ثَنّی رِجلَهُ عَن دابَّتِهِ، فَخَرَّ ساجِداً فَأَطالَ وَ اَطالَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وَ رَکِبَ دابَّتَهُ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ قَد اَطَلتَ السُّجُودَ؟ فَقالَ: اِنَّنی ذَکَرتُ نِعمَةً اَنعَمَ اللهُ بها عَلَیَّ فَاَحبَبتُ اَن اَشکُر رَبّی. (- اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۲۶.  ) هشام بن احمر گوید: همراه امام هفتم علیه السلام به یکی از اطراف مدینه می‌رفتم. ناگاه حضرت، پای خود را از روی چارپای (مرکب) خود خم کرده، به سجده افتادند، و مدّتی آن را طول دادند. سپس سرشان را بلند کردند و سوار مرکب خود شدند. گفتم: فدایتان شوم، سجده را طولانی کردید. فرمودند: به یاد نعمتی افتادم که خدا به من عطا فرموده، پس مایل شدم که خدایم را شکرگزارم. در زندگی روزمرّه، ممکن است به یاد یکی از نعمت‌های خدا بیفتیم و یا نعمت بودن امری بر ما آشکار شود. در این حال، وظیفه داریم با قلب و زبان، سپاسگزار آن نعمت باشیم. و چه بهتر که به مربّیان توحید اقتدا کرده، از روی تواضع، سر بر خاک گذاشته، خدا را بدین طریق شکرگزاریم. به سفارش امام صادق علیه السلام در این گونه احوال توجّه کنیم. ایشان فرمودند: اِذا ذَکَرَ اَحَدُکُم نِعمَةَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَلیَضَع خَدَّهُ عَلَی التُّراب شُکراً للهِ، فَاِن کانَ راکِباً فَلیَنزل، فَلیَضَع خَدَّهُ عَلَی التُّراب، وَ اِن لَم یَکُم یَقدرُ عَلَی النُزُولِ لِلشُّهرَةِ، فَلیَضَع خَدَّهُ عَلی قَرَبُوسهِ. وَ اِن لَم یَقدر فَلیَضَع خَدَّهُ عَلی کَفِّهِ ثُمَّ لیَحمَد اللهَ عَلی ما اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ. (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح ۲۵.  )

    وقتی کسی از شما یاد نعمت خدا افتاد (متذکّر شد)، پس باید گونه اش را به عنوان شکر خدا، روی خاک بگذارد. و اگر سواره بود، پیاده شود و گونه اش را روی خاک بگذارد. و اگر به خاطر انگشت نما شدن نمی تواند پیاده شود، صورتش را روی برآمدگی زین (مرکب) خود بگذارد. و اگر نمی تواند، گونه اش را روی کف دستش بگذارد. سپس خدا را به خاطر نعمتی که به او داده، حمد کند. از سیره اهل بیت علیهم السلام برداشت می‌شود که به محض رسیدن به نعمت یا تذکّر به آن، بهتر است سجده شکر به جا آورده شود. ولی گاهی شرایط مکانی و اجتماعی به گونه ای است که نمی توان پیشانی یا گونه را روی خاک قرار داد، زیرا با این عمل ممکن است شخص انگشت نما شود و افراد کم ظرفیّت او را مورد تمسخر قرار دهند. ائمّه علیهم السلام به ما یاد داده اند که حتّی در چنین مواقعی از سجده شکر صرف نظر نکنید و به شکل‌های دیگر، مانند صورت گذاشتن روی بلندی زین مرکب و یا حدّاقل کف دست، خدا را حمد کنید.

    از این حدیث شریف، می‌توان استفاده کرد که سجده شکر، به صرف این که انسان گونه اش را روی زمین بگذارد، تحقّق می‌یابد و احتیاج به گذاشتن پیشانی روی خاک نیست. ( العروة الوثقی/ ج۱/ ص۶۸۹   )

    شکر عملی

    دانستیم که حقیقت شکر از قلب آغاز می‌شود. هرچند که خدای متعال از روی فضل خود اظهار قلبی صرف را به عنوان شکر می‌پذیرد، ولی بندگان وظیفه شناس، خدا را با زبانشان نیز شکر می‌گویند. علاوه بر این دو مرحله، خداوند متعال، به واسطه ائمّه هدی علیهم السلام ما را نسبت به مرحله عملی شکر نیز آگاه نموده و آثار بسیاری را بر آن مترتّب کرده است. ( حتّی اگر تنبیهات اهل بیت علیهم السلام درخصوص شکر عملی به ما نرسیده بود، عقل به وجوب آن حکم می‌کرد و مخالفت با آن را قبیح می‌شمرد.  ) همان طور که از تعبیر «اظهار عملی» برمی آید، در این مرحله باید شکر خدا در عمل ظاهر شود. یعنی نعمت بودن نعمت خدا، در عمل نشان داده شود، به این ترتیب که نعمت در مسیری استفاده شود که منطبق بر خواسته خداوند از اعطای آن باشد. مثلاً خدای عزّوجلّ نعمت سلامتی را عطا کرده تا با عافیت، طاعت او را انجام دهیم. استفاده از این نعمت در انجام معصیت، چیزی جز کفران نعمت نخواهد بود. انسان‌ها در روابط روزمره خود عقلاً به این مهم توجّه دارند. به عنوان نمونه، عمل جرّاحی پزشکی که وسیله شفای چشم کودکی شده است، در صورتی ارج نهاده می‌شود که در حفظ سلامت آن توجّه لازم به عمل آید. در مقابل، عملی که موجب معیوب شدن آن چشم می‌شود، از نظر همه عقلا زشت است. عدم مراقبت والدّین از چشم فرزندشان، حمل بر کفران و نادیده گرفتن زحمات پزشک می‌شود. خدای متعال از روی فضل خویش نعمت‌های بسیاری در اختیار مخلوقات خود قرار داده است. یکی از این نعمت‌ها که گاهی از آن غفلت می‌شود، همین نعمت «زبان» است که انسان‌ها به وسیله آن می‌توانند با یکدیگر تفاهم و ارتباط داشته باشند. هم چنین می‌توانند خدای سبحان و اهل بیت علیهم السلام را یاد کنند. امّا گاهی این نعمت در مسیر خلاف رضای الهی به کار می‌رود. مثلاً خدای ناکرده به وسیله آن آبروی مؤمنی ریخته می‌شود یا وسیله غیبت و دروغی قرار می‌گیرد. علاوه بر این که هریک از این اعمال، معصیت محسوب می‌شود، این نوع استفاده در حقیقت، کفران عملی نعمت «زبان» می‌باشد و لذا سوء استفاده نامیده می‌شود. امّا جهت ادای شکر عملی این نعمت، می‌توانیم لب به ثنای الهی گشوده، با زبان خود ذکر «الحمدلله» بگوییم و بدین ترتیب عملاً نیز از این نعمت در جهت کسب رضای مُنعم استفاده کنیم.

    از راه‌های دیگر شکر عملی نعمت زبان، این است که به وسیله آن دین خدا تبلیغ شود: سَأَلتُ اَبا عَبداللهِ علیه السلام عَن قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: (وَ أَمّا بنِعمَةِ رَبّکَ فَحَدّث) (ضحی/ ۵.  ) قالَ: الَّذی اَنعَمَ عَلَیکَ بما فَضَّلَکَ وَ اَعطاکَ وَ اَحسَنَ اِلَیکَ. ثُمَّ قالَ: فَحَدّث بدینِهِ وَ ما اَعطاهُ اللهُ وَ ما اَنعَمَ بهِ عَلَیهِ. ( اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۵.   ) از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه که: «و امّا نعمت پروردگارت را بازگو» سؤال شد. فرمودند: همان کسی منظور است که به تو این نعمت‌ها را داده است: تو را برتر از دیگران قرار داده و در حقّ تو لطف و احسان کرده است. حال که چنین است، پس تو هم «دین» او را بیان کن و آن چه را خدا عطا فرموده و نعمت‌هایی را که به سبب دینش ارزانی داشته، بازگو. کسانی که به لطف و فضل الهی در مسیر دین شناسی قدم برداشته اند، با آشکار کردن آن چه درباره دین آموخته اند، می‌توانند به طور عملی، شکر خدا را به جای آورند و کدام اظهار و بازگویی از این بالاتر که انسان به دین پروردگارش عمل کند، تا با گفتار و  کردار به تبلیغ دین بپردازد؟ امر مقدّس تعلیم و تربیت که بسیار مورد سفارش پیشوایان دین قرار گرفته، از آشکارترین مصادیق اظهار و بازگو کردن دین در قول و عمل است. امام صادق علیه السلام فرمودند: کُونُوا دُعاةَ النّاس بغَیرِ اَلسنَتِکُم. ( بحارالانوار/ ج۷۰/ ص۳۰۹/ ح۳۸.  ) مردم را بدون (استفاده از) زبان هایتان دعوت (به دین خدا) کنید. بدیهی است که جهت انجام شکر عملی خدای عزّوجلّ، در درجه اوّل باید از انجام معاصی خودداری کنیم؛ یعنی نعمت‌های الهی را در جهتی که موجب سخط و ناخشنودی اوست، به کار نبریم. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ما را نسبت به این وظیفه عقلی، تنبّه داده اند: لَو لَم یَتَواعَد اللهُ عِبادَهُ عَلی مَعصِیَتِهِ لَکانَ الواجِبُ اَلّا یُعصی شُکراً لِنِعَمِهِ. ( بحارالانوار/ ج۷۸/ ص۶۹/ ح۲۱.   )

    اگر خداوند، بندگانش را نسبت به ارتکاب معصیت خود تهدید نکرده بود (عقابی مقرّر نکرده بود) واجب بود که به جهت شکر نعمت هایش معصیت نشود. ابیات ذیل که منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است، به همین مطلب فطری تذکّر می‌دهد: هَب البَعثَ لَم تَأتِنا رُسُلُه*** وَ جاحِمَةُ النّارِ لَم تُضرَم اَلَیسَ مِنَ الواجِب المُستَحِقّ*** حَیاءُ العِباد مِنَ المُنعِمِ (بحارالانوار/ ج۷۸/ ص۶۹/ ذیل حدیث ۲۱  ) به فرض اگر پیامبران الهی به سوی ما فرستاده نشده بودند و شعله‌های آتش (جهنّم برای گناهکاران) افروخته نشده بود. آیا حیا کردن و شرم نمودن بندگان از مُنعم، ضروری و شایسته نبود؟! بنابراین حساب شکر را باید از وعید خدا، جدا دانست و اطاعت خدا را به دلیل وجوب عقلی آن- نه فقط برای گریز از عقاب و عذاب- در پیش گرفت. البتّه متذکّر شدن به این مطلب، فطرتی بیدار می‌خواهد. برای تنبّه به این حقیقت مثالی ذکر می‌شود: پذری را در نظر بگیرید که سرمایه ای در اختیار فرزندش برای منظور خاصّی قرار داده است، بدون آن که این فرزند استحقاقی برای دریافت آن داشته باشد. یعنی شرایط به نحوی است که اگر پدر این سرمایه را در اختیار فرزند نمی گذاشت، هیچ کس او را سرزنش نمی کرد و پدر، فقط از روی فضل و لطف به فرزندش کمک کرده است تا او این سرمایه را در جهت تحقّق هدف پدر به کار گیرد.

    البتّه عملی شدن این هدف، فوائد زیادی برای خود فرزند در پی دارد. پدر می‌تواند به فرزندش تذکّر دهد که سرمایه اش را با عیش و نوش و خوش گذرانی هدر ندهد. یا او را تهدید کند که اگر چنین کنی، سرمایه را از تو می‌گیرم و یا فلان بلا بر سرت می‌آید و فلان گرفتاری را پیدا می‌کنی. ولی حتّی اگر پسر را تهدید نکند، همه عُقَلا از پسر انتظار دارند که از سرمایه ای که پدر به او داده است، در مسیر مورد رضایت پدر استفاده کند. اگر فرزند از این امر عقلی تخلّف کند، هم عمل خطایی مرتکب شده و هم آن نعمت را کفران کرده است. یعنی هم سرمایه اش را از دست می‌دهد و هم مقابل پدر و سایر عُقلَا شرمنده می‌شود. پس کسی که نعمت بودن نعمت را درک می‌کند، با عقل خود می‌فهمد که نباید از آن نعمت در مسیر خلاف خواسته مُنعم استفاده کند. این وظیفه، در مقابل «ربّ العالمین»- مُنعم اصلی همه مخلوقات- به صورت بارزتری نمایان می‌شود. همه بندگان همواره باید متوجّه باشند که از نعمت‌های خدا در مسیری استفاده نکنند که مرتکب کفران نعمت‌های الهی گردند. ترک معاصی، حدّاقل مرتبه شکر عملی است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اَقَلُّ ما یَجِبُ لِلمُنعِمِ اَن لا یُعصی بنِعمَتِهِ. ( غررالحکم و دررالکلم/ فصل ۸/ ح۲۴۲  ) کم ترین چیزی که برای مُنعم واجب می‌باشد (باید در حقّ مُنعم انجام شود) این است که با نعمت او معصیت نشود.

    اوّلین مرتبه خروج از حدّ کفران نعمت، این است که با نعمت وَهبی از جانب خدای رحمان، معصیت او انجام نشود. کاملاً روشن است که فرد نمی تواند مدّعی شکر باشد، ولی در عمل با همان نعمت، مخالفت امر خدا کند. مثل این که فرزندی به زبان از پدر و مادرش تشکّر کند، ولی در عمل، از هیچ آزار و اذیّتی فروگذار نکند. بدین ترتیب هر شاهد عقلی، فرزند را ناسپاس در حقّ پدر و مادر می‌داند و او را منافق می‌شمرد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: شُکرُ المُؤمِنِ یَظهَرُ فی عَمَلِهِ. (غررالحکم و دررالکلم/ فصل ۴۰/ ح۹.) شکر مؤمن در عملش آشکار می‌شود. شُکرُ المُنافِقِ لا یَتَجاوَزُ لِسانَهُ. (همان،حدیث ۱۰) (ولی) شکر منافق از زبانش تجاوز نمی کند. گفتن «الحمدُلله ربّ العالمین» تمام شکر است، به شرط آن که حکایت از معرفت قلبی انسان نسبت به نعمت و ولیّ نعمت بکند که در این صورت، این معرفت و شکر قلبی در عمل او هم ظاهر و آشکار می‌گردد. بنابراین حمد گفتن مؤمن با منافق تفاوت دارد. به صرف «الحمدلله» گفتن، نمی توان فهمید که این شکر زبانی از قلب برخاسته است، بلکه اگر کلام از دل برآید، در عمل هم ظهور و بروز پیدا می‌کند. حضرت علی علیه السلام فرموده اند: شُکرُ کُلِّ نِعمَةٍ الوَرَعُ عَمّا حَرَّمَ اللهُ. (بحارالانوار/ ج۷۱/ ص۴۲/ ح۳۹.  ) شکر هر نعمتی پرهیز از چیزهایی است که خدا حرام کرده است. از هر نعمتی می‌توان استفاده حلال و یا سوءاستفاده در جهت حرام کرد، ولی سوءاستفاده از نعمت، کفران آن می‌باشد.

    شکر هر نعمتی در صورتی گزارده می‌شود که در مسیر رضایت منعم مورد استفاده قرار گیرد. در غیر این صورت، مورد کفران قرار گرفته است و کفران نعمت، سبب از دست رفتن نعمت می‌شود. امام رضا علیه السلام، ضمنخطبه ای به مردم خراسان، فرمودند: اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا اللهَ فی نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تُنَفِّرُوها عَنکُم بمَعاصیهِ، بَلِ استَدیمُوها بطاعَتِهِ وَ شُکرِهِ عَلی نِعَمِهِ وَ اَیادیهِ. ( بحارالانوار/ ج۴۹/ ص۱۸۲.  ) ای مردم! در مورد نعمت‌های خدا که بر شما فرو فرستاده، تقوا پیشه کنید. پس با ارتکاب معصیت‌های الهی، نعمت‌های او را از خود گریزان نکنید.

    بلکه با انجام طاعات الهی و سپاسگزاری از او واسطه‌های (نعمت) او دوام نعمت‌ها را از خدا بخواهید. امام رضا علیه السلام راه شکرگزاری خدا را عمل به طاعات، و کفران او را به ارتکاب معصیت‌ها دانسته اند که باعث گریز نعمت‌های او می‌شود. حضرت در ادامه همین خطبه فرموده اند: وَاعلَمُوا اَنَّکُم لا تَشکُرونَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ بشَیءٍ- بَعدَ الایمانِ باللهِ وَ بَعدَ الاِعترافِ بحُقوقِ اولیاءِ اللهِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم رَسولِ اللهِ- اَحَبَّ اِلَیکُم مِن مُعاوَنَتِکُم، لِإِخوانِکُمُ المُؤمِنینَ عَلی دُنیاهُمُ الَّتی هِیَ مَعبَرَتُهُم اِلی جِنانِ رَبّهِم، فَاِنَّ مَن فَعَل ذلِکَ کانَ مِن خَاصَّةِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی. ( همان) بدانید که در مقام شکرگزاری از خدای عزّوجلّ- پس از ایمان به خخدا و پس از اعتراف به حقوق اولیاء خدا از اهل بیت پیامبر علیهم السلام- هیچ چیز برای شما، از کمک رساندن به برادران ایمانی خود در انجام امور دنیوی آن ها- که گذرگاه ایشان به سوی بهشت پروردگارشان است- دوست داشتنی تر نیست. پس هر کس به این کمک رسانی موفّق گردد (از لحاظ درجه و ثواب) امتیاز ویژه ای نزد خدا دارد. امام علیه السلام در این خطبه، بالاترین مراتب شکر خدا را معیّن فرموده اند. طبق این بیان، هیچ شکری نسبت به خدا، برتر از ایمان به او نیست. سپس اعتقاد و اعتراف به حقوقی که پیامبر و اهل بیت گرامی حضرتش علیهم السلام بر همه مخلوقات دارند. این دو مرتبه، اعمال قلبی هستند که البتّه در زبان و عمل هم ظاهر می‌گردند. در مرتبه سوم، بهترین مصداق شکر عملی خدای سبحان، همکاری و مؤمنان با یکدیگر در کارهای روزمرّه زندگی، و بی تفاوت نماندن و احساس مسؤولیّت نسبت به مشکلات مادّی یکدیگر است. اگر خدای عزّوجلّ به کسی نعمت سلامت و روزی فراوان و امکانات مادّی و… بخشیده است، تنها زمانی شکر این نعمت‌ها ادا می‌شود که انسان، از آن‌ها برای کمک به کسانی که نیاز به رسیدگی دارند، استفاده کند. او باید توجّه داشته باشد که این نعمت‌ها که خدای سبحان به او بخشیده، وسیله امتحان او است. ممکن بود خدای منّان همین نعمت‌ها را به جای او به فردی فقیر و محتاج می‌بخشید که در آن صورت، خود این شخص، نیازمند به او می‌شد. پس حال که چنین نشده، شکر این نعمت‌ها به این است که از افراد نیازمنمد و محتاج، دستگیری کند. در غیر این صورت، کفران نعمت کرده و مستحقّ سلب آن شده است. به هر حال شرط لازم برای ادای شکر نعمت‌های الهی انجام واجبات و ترک محرّمات است. ولی شرط کامل کننده آن، همراهی شکر عملی با اظهار زبانی است. امام صادق علیه السلام فرمودند: شُکرُ النِّعمَةِ اجتِنابُ المَحارِمِ. وَ تَمامُ الشُّکرِ قَولُ الرَّجُلِ: «اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین». (اصول کافی/ کتاب الایمان والکفر/ باب الشّکر/ ح۱۰.  ) شکر نعمت، پرهیز از محرمات است. و شکر وقتی کامل می‌شود که شخص بگوید: «الحمدلله ربّ العالمین». گفتن حمد زبانی، کامل کننده شکر عملی است. استفاده از نعمت در مسیر رضای مُنعم، جای اظهار زبانی را نمی گیرد. چون شکر زبانی از معرفت قلبی برمی خیزد، پس روح اظهار زبانی همان تسلیم قلبی است. اظهار زبانی بدون این فعل قلبی، مانند جسم بدون روح، مُرده و بی ارزش است. ولی اگر روح معرفت در آن دمیده شود، گفتن «الحمدلله» بسیار ارزشمند و پر ارج خواهد شد. این گونه «الحمدلله» گفتن، شکر عملی را کامل و تمام می‌کند و درجه بالاتری از آن است؛ چرا که ممکن است کسی از حرام پرهیز کند، امّا به این نکته توجّه نکند که همه نعمت‌ها از جانب خدا به او می‌رسد و این به دلیل ضعف معرفت قلبی او نسبت به نعمت و منعم خویش است. امّا کسی که در مقام شکر قلبی، متذکّر همه نعمت‌های الهی باشد، حتّی در اجتناب از حرام نیز خود را مدیون خدای خود می‌بیند و بیش از خودش او را در توفیق دوری از گناه مؤثّر می‌داند، آن گاه برای اداء شکر این نعمت، «الحمدلله» می‌گوید. پس گفتن حمد، یک اظهار زبانی خشک و بدون روح نیست، بلکه از کمال عنایت و توجّه و تصدیق شخص نسبت به انعام الهی حکایت می‌کند که چه بسا در مقام عمل و پرهیز از محرمات، این توجّه و عنایت وجود نداشته باشد. به هر حال، فرد شاکر تنها به شکر عملی اکتفا نکرده، بلکه با قلب و زبان هم خدا را شکر می‌کند و با تمام وجود نیک می‌داند و می‌یابد که هرگز نمی تواند شکر نعمت‌های خدا را به جا آورد. ( آفتاب در غربت/محمد بنی هاشمی. مشخصات نشر: تهران: انتشارات منیر، ۱۳۹۱.ص۳۷)

    منبع مطلب : mehr955.kowsarblog.ir

    مدیر محترم سایت mehr955.kowsarblog.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    جواب کاربران در نظرات پایین سایت

    مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
    زیبا 2 سال قبل
    -1

    بسیار خوب بود و عالی من که خوشم اومد

    زیبا 2 سال قبل
    1

    بسیار زیبا و عالی توضیح دادین کسی ببینه فک میکنه چقدر طولانی ولی یک بار بخونه حتما

    مهدی 2 سال قبل
    -1

    نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    برای ارسال نظر کلیک کنید